
سلام دوستان این پارت هفتم امیدوارم خوشتون بیاد لطفا بهم بگید که تا چند ادامه بدم ..
ما هم قبول کردیم بعد از ترن از زبان مرینت چند تا بازی دیگه هم کردیم تو این مدت همش حواسم به آدرین بود اصلا خوشحال نبود و همش تو خودش بود بعد از شهر بازی رفتیم رستوران و ناهار خوردیم و بعد از ناهار همگی به خونه هامون رفتیم از زبان مرینت من اینقدر خسته بودم که ساعت گوشیم رو روی ۶:۳۰ دقیقه تنظیم کردم و بعد خوابیدم
از زبان مرینت داشتم خواب خیلی خوبی میدیدم داشتم خواب میدیدم که با آدرین ازدواج کردم و بچه دار شدم تازه یه همستر هم داشتیم توی همین حال و هوا ها بودم که با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم بعدم تبدیل شدم و رفتم روی برج دیدم گربه هم اونجاست و البته یه گل رز هم توی دستشه ...
اول سلام کرد و بعد گل رز رو داد به من منم گفتم گربه سیاه ما در این مورد ..گربه نذاشت حرفم تموم شه و گفت فقط ایندفعه منم قبول کردم بعد گربه ادامه داد نمیدونم از کجا شروع کنم منم گفتم برو سر اصل مطلب از زبان دختر کفشدوزکی گربه هی پت پت میکرد بعد یهو چشمهاش رو بست و گفت من میدونم ارباب شرارت کیه من از تعجب اصلا نمیتونستم حرف بزنم چهره من ??چهره گربه ??? بعد تا خواستم بپرسم کیه دیدم که تعداد خیلی زیادی آکوما و آموک آزاد شدن من و گربه فرار کردیم بعد من به گربه گفتم همینجا وایسا تا من بیام گربه هم گفت باشه من رفتم و از توی جعبه معجزه گر ها معجزه گرهای روباه زنبور و لاکپشت مار و اسب رو انتخاب کردم و بردم به صاحب های قبلیشون دادم البته به غیر از معجزه گر زنبور که اون رو به رز دادم ....
بعد همگی جمع شدیم و یه نقشه کشیدیم البته ایندفعه ادوارد هم باهامون بود نقشه رو کشیدیم بعد رفتیم و حمله کردین بعد از کلی جنگیدن من گفتم طلسم خوشانسی که یه چنگال بهم دادم هنوز چنگال نیومده بود توی دستم که یه شرور ازم دزدیدش همینجوری که داشتیم میجنگیدیم گربه هم از پنجه برندش استفاده کرد زمان هر دوتامون داشت تموم میشد من به ادوارد گفتم که دارم میریم اونم تایید کرد که یهو دیدم ..
گربه گفت مراقب باش بانوی من و من دیدم که یهو گربه خودش رو جلوی من انداخت و من دیدم که گربه پرت شد اونور توی یه کوچه منم با اینکه زمانم داشت تموم میشد اما رفتم دنبالش یه جورایی نتونستم ولش کنم بعد که رسیدم بالای سرش گربه گفت بانوی من الان وقتت تموم میشه منم فقط داشتم گریه میکردم یهو گوشوارم صدا داد و به مرینت تبدیل شدم و تیکی اومد بیرون ...
بعد گربه خندید و گفت مرینت تو دختر کفشدوزکی هستی از زبان مرینت وقتی گریه گفت مرینت تو دختر کفشدوزکی هستی بعد انگشتر گربه صدا داد و به ِآدرین تبدیل شد و پلگ اومد بیرون من هم ناراحت بودم چون آدرین زخمی شده بود و هم خوشحال بودم که گربه آدرینه بعد یهو آدرین بیهوش شد بعدم ادوارد اومد و گفت وان شنل غیر فعال بعد گفت مرینت چی شد منم گفتم ادوارد آدرین حالش بده بعد ادوارد هم گفت بیا ببریمش بیمارستان بعد من گفت پس شرور ها چی ادوارد گفت نگران نباش بعد از ضربه خوردن آدرین تمام شرارت ها خنثی شد مرینت شک کرد و بعد آدرین رو بلند کرد منم میخواستم بگم وان که یهو متوجه شدم یه نفر پشت سر ماست بعد دیدم که اون آلیاست و دهنش کاملا بازه از زبان آلیا من دیدم که گربه زخمی شد و دختر کفشدوزکی هم رفت دنبالش بعد هم اون پسر که یه قدرت عجیب داشت رفت منم کنجکاو شدم و رفتم ببینم که چه خبره بعد وقتی رفتم دیدم نه گربه سیاه هست نه دختر کفشدوزکی و نه اون پسره به جاش آدرین زخمی و مرینت و ادوارد هست اونا که متوجه شدم من اونجام یهو هول شدنند بعد من گفتم مرینت تو دختر کفشدوزکی هستی بعد ادوارد گفت ببخشید روباه وقت نداریم باید بریم ...
بعد من گفتم وان شنل منو آماده کن و تبدیل شدم و آدرین رو گرفتم و بردم بیمارستان از زبان مرینت بعد از اینکه ادوارد رفت من به تیکی غذا دادم بعد آلیا سوال پرسیدن هاش رو شروع کرد منم گفتم آلیا خواهش میکنم بعدا بهت جواب میدم ولی الان نه بعد تیکی گفت مرینت من حاضرم منم تبدیل شدم و به بقیه گفتم دوستان لطفا تمام معجزه گر ها رو به روباه قرمز بدید و رفتم به طرف بیمارستان ...
وقتی رسیدم دیدم ادوارد داخل بیمارستانه و گفتم ادوارد آدرین کجاست اونم گفت بردنش اتاق عمل از زبان ادوارد مرینت داشت گریه میکرد بعد یهو اشک هاش رو پاک کرد و گفت ادوارد ارباب شرارت کیه منم گفتم مرینت الان جاش نیست مرینت اینقدر عصبانی بود که داد زد به بگو بعد یه پرستار اومد گفت خواهش میکنم آروم باشید اینجا بیمارستانه منم گفتم چشم ببخشید مرینت هنوز جلوم ایستاده بود و منتظر جواب بود منم گفتم ارباب شرارت همون ....
دوستان ممنونم که تا اینجا همراه من بودید منتظر نظراتتون هستم ??
دوستان لطفا نظر بدید و بگید که تا چند ادامه بدم ممنونم ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۳۰قسمت
من یه پیشنهاد برای داستانت دارم
۲تا مجزه گر اضافه کن
شکلشون تاج باشه و قدرتی که با مجزه گر گربه+کفشدوزک هست را داشته باشد
ومرینت وآدرین هردو ملکه وپادشاه جهان بشن
یا یه مجزه گر دیگه مثل پونی??
در قسمت های آینده معجزه گر هایی میاد
سلامدوستان من تازه واردم لطفا تستی ک طراحی کردام رو بخونید و اگه شد نظربدید پشیمون نمی شید منتظر نظرات با کامنت های قشنگتون هستم
تا پارت ۴۲ ادامه بده??
??
حرف نداشت تا بیست ادامه بده
ممنونم که نظر دادید ?
اولا عالی بود دوما تا ۴۰ یا ۵۰ ادامه بده سوما من اگه الان کنارت بودم میکشتمت چرا اینقدر کوتاه مینویسی و لحظه حساس کات میکنی??
ممنونم که نظر دادید واقعا ببخشید و سعی خودم رو میکنم که بلند بنویسم ?