
سلام کیوت هام❣🎂براتون پارت ۹ رو اوردم🍪🍰پس بترکونید🍩🥑
آنچه گذشت: اون کس، کسی نبود جز یک کس آشنا(کس کس بازار شده😹). فکر کنم یکی از اعضای تی اکس تی بود.......!!!! وایییییی!!!!!!! اون اونجا چیکار میکرد؟ هاااااه؟ یعنی تعقیبمون کرده؟ اون با تعجب نگاهمون میکرد. سریع جونگ کوک رو هل دادم اون ور. هنوز نفهمیده بود کسی داره نگاهمون میکنه. تا دید من نگاهم به ته کوچس، اونم نگاه منو دنبال کرد و یکی از اعضای تی اکس تی رو دید! بعد آهسته و با لکنت و با لحنی اروم و ترسان گفت:"سو.....سو.....بیـ.....ن؟؟؟سوبـ...یـ...ن؟ "
صبح روز بعد، از زبان آرام: امروز با اعضا رفتیم کمپانی ولی جونگ کوک نیومد. گفت ک حالش خیلی بده و نمیتونه زیاد تمرکز کنه. نمیدونم چش بود..... از زبان دبورا(شب قبل): کوکی وقتی با لکنت گفت سوبین، فهمیدم اون رو می شناسه و معلوم شد اوضاع خیلی خیطه😐سوبین لبخند تمسخر آمیزی زد و آروم آروم قدم زنان اومد سمت ما. بعد با اون پوزخند بدجنسانش گفت:"هوووم، فکر نمیکردم از مکنه گروه بی تی اس همچنین کارهایی بر بیاد😹😏" دبورا:"آم،،،،،،،آقای....سو..بین......اونطور ک فکر میکنید،،،،، آم،،، نیست!" سوبین:"هههههه😹😹😹پس چطوریه؟ چطوری میخوای منو مجبور کنی اینو ب نامجون و پی دی نیم نگم؟هاه؟ جونگ کوک جواب بده" کوکی:"ازت میخوام ب کسی نگی چون میدونی ک اگه بگی......."
سوبین:"هه، اگه بگم چی؟ هاه چی؟ معلومه، اخراج،🚶♂️😵" کوک:"سوبین خواهش میکنم نگو. این فقط ی سو تفاهمه😿فقط همین!" سوبین(اه دلم میخواد الان بگیرم این سوبین زبون دراز و بزنم😹💔):"خب اگه فقط ی سو تفاهمه، پس اینم چیزی نیس!...." و بعد سوبین سریع رفت سمت دبورا. گردنشو گرفت و ل.ب.ه.ا.ش.و گذاشت روی ل.ب.ه.ا.ی دبورا. جونگ کوک.........(بزن اسلاید بعد)
نتونست تحمل کنه. رفت سمت سوبین . از شونه هاش گرفت و سعی کرد اونو از دبورا جدا کنه. سوبین خیلی محکم دبورا رو گرفته بود. دبورا هم تقلا میکرد از سوبین جدا بشه. با دستاش ب کمر سوبین ضربه میزد و صورتش و خیلی سعی داشت از سوبین بکنه. کوک شانه های سوبین رو گرفت و هل داد اون ور. بعد رفت سمت دبورا و گفت:"حالت خوبع؟" دبورا چون ک خیلی سعی داشت ل.ب.ه.ا.ش.و از سوبین جدا کنه، دوباره اون زخمی ک چند شب پیش بر اثر تو دهنی باباش(پارازیت: نویستده: چطوری جعفر؟😹) لبشو خونی کرده بود ، باز بشه. دبورا با دست لبشو گرفته بود. ولی با سختی جواب جونگ کوک رو داد و گفت:"بله ممنونم آقای جونگ کوک."
سوبین عصبانی شد، رفت سمت جونگ کوک و زد تو دهنش(بر و بچ بریزیم سرش😹😹) جونگ کوک سعی کرد خودشو کنترل کنه ولی با این حرف سوبین عصبانی شد:"میدونی چیع؟ تو یک عوضی بیش نیستی ک سعی داره از بغیه سو استفاده کنه😏😂" کوک گردن سوبین رو ب معنای خفه کردن ب دیوار چسبوند و گفت:"عوضی خودتی. من ازش سو استفاده نیمکنم، گفتم ک یک سو تفاهم بود😑😠" دبورا رفت جلوی اون دوتا و با ناله گفت:"خواهش میکنم بس کنید اقای جونگ کوک🙏🏻😿😿" کوکی:"برو اونور دبورا"
دبورا:"ولی .... اقای جونگ کوک، اقای سوبین هنوز بچه هستن . شما ک از ایشون بزرگترین لطفا بس کنین. بدون جنگ و دعوا" (ب نظرم الان تمام غذاهایی ک دبورا تو رستوران خورده بود، کوفتش شد😿😹) سوبین جونگ کوک رو هل داد و موهای دبورا رو کشید و گفت:"کی بَچَس؟ هاااا؟ گفتی کی؟" دبورا از شدت درد، گریه کرد و با هق هق گفت:"متاسفم.....واقعا متاسفم اقای....سوبین ب خاطر...هقهق....توهینم. ببخشید.....هقهق....متاسفم......هقهق" سوبین بیشتر موهای دبورا رو دور دستش حلقه میکنه و خواست حرف بزنه که کوکی با عصبانیت تمام، میره سمت سوبین و .....
و ........... جوری توی کلش میکوبه ک سوبین و دبورا با هم میفتن زمین(دبورا ب خاطر این افتاد ک موهای دبورا کاملا داخل دست سوبین بود) کوکی سریع دست دبورا رو میگیره، بلند میکنه و با هم از کوچه تنگ خارج میشن. که ناگهان تهیونگ با ماشین جلوشونو میگیره و بلند میگه:"چی شده؟ جونگ کوک؟ دبورا؟ حالتون خوبه؟" کوکی:"نه خوب نیستیم بزار سوار شیم هر لحظه ممکنه سوبین بیاد." تهیونگ:"باشه باشه بیاین تو. وقتو هدر ندین" ک ی دفعه چانیول (یکی از اکسو)اونارو میبینه در حالی ک جونگ کوک دست یک دختر صورت خونی رو گرفته. اینجا مثلا چانیول کوکی رو میشناسع. بلند میگه:"سلام جونگ کوک . اینجا چ خبره؟" .............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت های قبلی کووووو؟
پارت های قبلی منتشر شدن ولی تستچی حذف کرده😭😭😭😱😱
یه سوال چرا پارت های قبل رو پاک کردی؟
سلام
منم نمیدونم
فک کنم دنا خودش حذف نمیکنه
یکی گزارش میکنه😱
💔💔😐😐😐😐پارت اولو نزاشتی رفتی پارت ۹ اخه پارت ۹
یکی پارتای قبلی رو حذفیده😭😭😭😿😿😿😿💔💔💔💔💔🙂🙂🙂🙂