خب دوستان ! چطوره ؟ ادامش بدم ؟
میخوام ماجرای راز چشم ها رو بهتون بگم . این قصه از دو نوجوونیه که برای همیشه به هم وصل شدن . : ماجرا از اون جایی شروع شد که امیلی _ مادر آدرین _ وقتی ماموریتش تموم شده بود ، رفت تا سری به شیرینی فروشی بزنه . پسرش رو هم میبره . سابین دوپن میگه : سلام ! به شیرینی فروشی خوش اومدید . چه شیرینی میخواین ، خانم ؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
داستان قبلیت کجاست؟
ادامه بده چرا داستان قبلیت رو ادانه ندادی