
اینم پارت۴تستچیییییی جان من زود منتشرش کن

اه اصن ولش کن پررو رو رفتم بالا یه لباس استین بلند سفید با شلوار مشکی پوشیدم یه شالم سرم کردم باز بابا اونجوری نگام نکنه که یهو جونگ کوک عین چی سرشو انداخت اومد تو من: هووووی چته برادر مگه طویلست؟ جونگ کوک: بی شباهت به طویلهذهم نیست من: پس بگو چرا واست اشناست جونگ کوک: هی خدا من همیشه جلوتو کم میارم بیا بریم غذا حاضره من: باشه اومدم

رفتیم پایین کهههه رگ شیطونیم گل کرد یهو پریدم رو پشت کوکی کوک: اااااااای مامان بپر پایین دختره خرس گنده مم: نکیپرم برادر باید منو ببری پایین کوک: هی خدا باشه نمیخوام موهامو از دست بدم من: افرین رفتیم پایین مامان: هییی خاک تو سرم بپر پایین دختر زشته من: مامان جان کجاش زشته اخرش که کارای منو میبینن

رفتم پیش مامان اروم گفتم: میگم عمو اینا خونه ما میمونن؟ مامان: اره واسه کار تهیونگ یه مدت اینجان بعد میرن اخ گفت تهیونگ باز اعصابم خورد شد رفتم چایی ریختم نشستم که دیدم یهو یه برج زهر مار داره از پله ها میاد پایین اوفف خدایی مغرور تر از این ندیدم مامان: سانا سانا سانااااا من:ا چیه مامان؟ مامان: یک ساعته دارم صدات میکنم کجایی؟ من: اینجام بابا چی شده؟ برو شام درست کن من: باااشه

بدبخ اندازه نشیمنگاه مورچه دلم سوخید واسش زنعمو: چیشد پسرم؟؟ تهیونگ: زنعمو ماستاتونو از کجا میخرین پر فلفل بود و برگشت به من نگاه کرد ته ته: تو؟ من: من؟ ته ته: تو اینکارو کردی؟ جیمین: اخه تهیونگ سانا واس چی باید همچین کاری کنه؟ من: اره من به تو چیکار دارم تهیونگ: دروغ نگو من: اره اصن خوب کاری کردم حقته مامان: ساناا برو تو اتاقت من: اخه مامان: گفتم برو تو اتاقت اووف نگا کنا حقش بوددددد خوب کاری کردم ایش

رفتم بالا نشیتم رو تخت داشتم تو اینستا میگشتم که نفهمیدم چقدر گذشت مامان: سانا من: بله؟ مامان: ببخشید باهات بد حرف زدم بیا پایین بلند شدم که حس کردم کمرم نصف شد با صدای استخونام من: نه مامان حق داشتین وای کار من اشتباه نبود مامان: بیا بغلم که همون سانایی مامانو بغل کردم من: شما برین من الان میام داشتم از پله ها میومدم پایین که صدای اتاق جیمین نظرمو جلب کرد فوضولم من نیستم😐

جونگ کوک: راستی با رزی میخای چیکار کنی؟ جیمین: هیچی تو به فکر من نباش میرم به مامان میگم به فکر خودت باش با لیسا خانوم جونگ کوک: اه منم میرم میگم به به پس داداشام دوست دختر دارن چه اسماشونم خوشگله ها باید برم به مامان بگم بعدا رفتم نشستم و سلام کردم که اقا دامادای ایدنه اومدن پایین نشسته بودیم و تلوزیون میپیدیم من: مامان؟ مامان: جانم؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اهم اشتب شده اونموقع که تهیونگ گفت سوختم به این دلیل بود که سانا خانم توی ماست و اب تهیونگ بد بخ فلفل ریخته