داستان ترسناک کوتاه 2

بازم از همون مجموعه ولی داستان های دیگه

❗️بعضی موقع ها یه سایه سیاه تو تلویزیون میبینی... بذار خیالتو راحت کنم... تَوَهُم نزدی!❌

>>> دیدن چهره ی رضایت مند مشتری ها وقتی با شگفتی از طعم فوق العاده ی غذا حرف میزنن خیلی هیجان انگیزه اما هیجان انگیز ترم میشه وقتی می فهمن گوشتی که زیر دندون هاشون داشتن در واقع گوشت مشتری های قبلیه این رستورانه :)?

مادرم شب بیدار شد و اومد تو اتاقم و گفت صدای گریه هات نمیزاره بخوابیم، چیشده؟ تعجب کردم و گفتم من ک گریه نکردم؟ حالت خوبه مامان؟ سرش رو تکون داد و رف سمت اتاقشون، منم دنبالش رفتم تا ببینم خواب دیده یا واقعا بیداره، اما با چیزی ک دیدم شوکه شدم، مادرم کنارم پدرم خواب بود...

یه روز داخل حیاط داشتم با برادرم بازی میکردم انقدر بازی کردیم که خسته شدیم . بعد از اینکه خسته شدیم من رفتم سمت خونه اون رفت اون طرف بعدش که من داشتم به سمت خونه بر میگشتم چشمم خورد به پرده سیاه ، سالگرد فوت برادرم و...

_تشنم بود بلند شدم تا اب بنوشم صدای همسرمو از اتاق کناری شنیدم که داشت برای دخترم لالایی میخوند اما.....همسرم که کنارم خوابیده...!⚠️

?⏱مادرم برای اینکه به من ثابت کنه هیچ هیولایی توی کمد نیست وارد کمد شد - اما هیچ وقت از کمد برنگشت ..

•• - «آیا من مردم؟» دختر پرسید. °° + «چی باعث شده همچین سوالی بپرسی؟» •• - «من سردمه...دارم یخ می‌زنم و من نفس نمی‌کشم» °° + «پس خودت فکر می‌کنی مردی؟» •• - «ضربان قلبم هم نمی‌تونم احساس کنم...» °° + «آه...» •• - «پس من...؟» °° + «بله، همه ی ما...»

وقتی بیگانگان از خاک برمی خیزند، حیرت خواهید کرد که چقدر به شما نزدیک بودیم حتی نزدیک تر از بازتاب تصویرتان در آینه! مردی که امروز از کنارت رد شد یا زنی که در مترو به تو لبخند زد به چشمهایشان دقت کردی؟ ترسناک است! صدای ناله ی جغد هارا می شنوی؟ گرگ ها زوزه می کشند گرگ ها؟ همان هیولا های شب! میتوانی ببینی با چشم های درخشان در تاریکی شب کمین کرده اند جنگی در راه است گرگ ها گرگ ها زوزه می کشند..

شبِ و چراغا خاموشه...? به صورت خواهر یا برادرت نگاه میکنی اما حالت صورتش عوض میشه! تنها کسی نیستی که این اتفاق براش افتاده :")

از تست راضی بودین ؟ میخوایین براتون نحوه ی اخضار روح رو بذارم ؟ کامنت کنید برام