سلام دوستان گلم این داستان در باره زندگی کیتی هست دختریکه.....
کیتی:دخری زیبا با موهای قهوه ای و چشم های مشکی . آنا :دختری با موهای زرد و چشم های آبی . لوکاس پسری با موهای آبی و چشم های سبز . کای : پسری با موهای مشکی و چشم های خاکستری تیره بهتره اخلاقشون هم بدونیم / کیتی دختر آرومیه و کمربند مشکی کاراته رو داره و بر خلاف زاهر آرومش اگه عصبی بشه وا ویلا / آنا دختر شیطون و پایه ایه ولی یکمی تنبله / لوکاس هم مثل آنا شیطنت خودشو داره ولی اما آروم تر و مهربون تر/ کای هم مهربونه و آروم و همیشه به همه اومید میده و خون سرده
از زبون کیتی امروز یه روز جدید بود چون اولین روز سال بود و من و آنا که دوستای بودیم که از نوزادی همو میشناختیم واسه مدرسه جدید زوغ داشتیم توی راهرو بودیم که آنا گفت : میگم کلاسمون کجا ست منم گفتم نمیدونم و شونمو بالا دادم گفت: پس الان کجا بریم عقل کل .... تا اینجا که رسید متوجه شدم یکی داره چپچپ میپامون که آنا گفت کجایی دیونه دارم با تو حرف میزنم گفتم لطفا ببند و جلب توجه نکن انگار زدی دل یکی رو بردی . انا گفت باز این هس شیشمش راه افتاد ?? منم گفتم کوفت بگیری که این بار گفت خب انگاری توهم دل یکی رو بردی گفتم کی? گفت اون پسر خوش تیپه(منزورش کای بود)
منم تا رومو کردم اونور که ببینن کیه موبه تنم سیخ شد ??? اینکه همون پسر تکفاندو کارست که سهبار برد ازم ومن وقتی تو رخت کن بود روش جوریکه نفهمه آب ریختم ... انا گفت کحایی دختر گفتم من اینو میشناسم گفت عه کیه اخمام رفت تو هم وگفتم تنها کسیه که منو تو عمرم شکست داده ?قیافه من?قیافه انا تا وقتی که یه فکر بخوره توکلم هیچکی چیزی نگفت یه دفه گفتم میای متمعن شیم انا گفت آره من که همیشه پایتم .... رفتیم تو راهرو ومن گفتم ببین من میرم جلوش رد میشم تو ببین کسالعملش چیه بعدش میریم پیشه کسی که از تو خوشش میاد تو این کارو کن گفت باشه باشماره سه برو یک دو سه من رفتم وازجلوش رد شدم و دور زدم از پشت رفتم پیش آنا که دیدم آنا خوشکش زده
دیدم خشکش زده گفتم چیشده گفت یعنی اینقد ازت خوشش اومده که داشت حرف میزد برا اینکه ترو ببیته برگشت و حرفشو قط کرد من که از خجالت داشتم اب میشدم گفتم باکی هرف میزد گفت بایکیکه از خودش خوش تیپ تره گفتم کی و برگشتم دیدم همونه کا داشت انا رو چپ چپ میدید خندیدم وگ فتم ازش خوشت اومد اونم پرو گفت اره? گفتم اگه بگم همونه که نگات میکرد چی گفت نه بابا گفتم هالا تو برو اون رفتو
دیدم که یه پوزخند زد و توگوش کای یه چیزی گفت و دوباره پوز خند پرنگ ترو زد انا اومد و گفت چی شد گفتم فک کنم دوست داره تا اینو گفتم بدبخت قند تو دلش آب شد گفتم انقد دلتو سابون نزن هالا نه به داره و نهبه باره صبر کن کمی شیطنت هم نکم گفت باشه ولی فقط من میدونم که این باشه یعنی نه رفتیم تو کلاس رو میز اول نشستیم دیدیم کای و اون پسره اومدن و پشت سرمون نشستم یکم ناراحت شدم که چرا بین این همه ادم اون ولی گفتم بس کن دیگه از توفکر باصدای معلم بیرون اومدم که داشت واسه خوش آمد گویی زرزر میکرد? بعد مدیر اومد و گفت گروه بندی کلاس این جوریه که....... و گروه اخر کیتی کای کارلوس و انا ...... هنگ کردم یعنی
یعنی چی بعد به اجبار مدیر بلند شدیم و اونموقع بود که فهمیدم انا که بمب تکونش نمی داد هم یخ کرده از تعجب ?? با اخم پشتمو نگاه کردم و پوس خند این دوتا خرمگس رو رو لبشون خشک کر دم ولی این کارلوس بود که دیگه پوس خند نزد وکای هم ین جور به من زل زده بود و اون لبخند که دلم میخاست از بین بره رو پرنگ تر کرد رو مو برگر دوندم و نشستم چرا واسم لبخندش واسه یهلحظه زیبا و گرم بود .... سرمو تکون دادم وشروع کردم به یاداشت برداریکه زنگ تفریح خورد .....
دست انا رو گرفتم وبا خودم بردم توی حیات و توی راه که هی میگفت چیشده گفتم11(کد بینمون که معنیه استراری رو داشت) دیگه حرفی نزد تا رسیدیم و روی نیمکت نشستیم گفتم واسع تو خوب بود فهمیدی اسمش چیه خندید و گفت اسمش هم مثل خودش خوشگله زدم تو پهلوش و گفت ای و منم گفتم درد مگه نگفتم شیتونی نکن گفت باشه پنچر شده بود گفتم خوبه دیگه باید.... کهیهو ......دوتا ادم جلومون زاهر شدن ......
شرمنده کم بود❤❤❤
اگه نظرات شد سه تا بعدیو میزارم???
خدا نگهدار??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب نگا من دختر خاله آینازم من چون گوشیم خرابه با گوشی اون تست های مورد علاقم رو دنبال میکنم و الانم تست تو مورد پسند من بوده لطفا قسمت بعدی رو بزار
به زودی از حالت برسی در میاد ودر دسترس شما عزیزان است
عالیییی بود زود تر بزار
بزار بعدی رو
تو حالت برسیه ببخشید دیر گزاشتم