میراکلس معجزه آسا قسمت ۴۵

از زبان ادرین: شب شد مرینت هنوز نیومد خونه. لباس پوشیدم برم دنبالش. آوین: بابایی تُجا میلی؟ ادرین: میرم دنبال مامانت تو خونه بمون. آوین: باسه بابالی. از زبان مرینت: وقتش بود. آوین بهم زنگ زد گفت ادرین دنبالم میگرده. سنتی ماستر رو دست کردم و بعد یه هیولای آموکی طرح آندره و بستنی فروشیش درست کردم و پیش رود سن قرار دادم. خودم هم اونجا پشت بوته قایم شدم😈

از زبان ادرین: داشتم میگشتم که انگار مرینت رو دیدم پوشت بوته بعد و داشت به لوکا و... و خودش نگاه میکرد و منم فهمیدم. برای همین رفتم روبروی سنتی ماستر لوکا و گفتم: سلام لوکا سلام مرینت. خوشحالم میبینمتون. خب مرینت تو خواستی امشب پیش لوکا بمون. از زبان مرینت: ادرین این حرف هارو زد شاااااخ در آوردم اصلا انتظار نداشتم بعد گفت: مرینت خانم اصلی از پشت بوته بیا بیرون😐 مرینت: اوووف اصلا نمیشه بات شوخی کرد. ادرین: هی لایلا اونجاست بیا بریم سلام کنیم و اگه تو خواستی خونه الیا بمون منو لایلا میریم خونه ی ما💜😈 مرینت: بیا بریم خونه خطرناکه آوین تو خونه تنهاست بعدا حرف میزنیم😊

دوستان پارت بعد پرش داریم

بای باییی

بای بایییییییییی

زحمت نشه بزنی رو لایک😐🤕