میراکلس معجزه آسا قسمت ۴۴

بیییییییی شرححححححح

از زبان کامینی: فایده نداشت. من میرینت رو وقتی حامله بود میخواستم نه وقتی زایمان کرد. معجزه آسا رو کامینی گذاشت تو پاکت و گذاشت خونه مرینت. دوستان پرش داریم به چند سال بعد بعد و تو این سه سال اتفاق خاصی نمیوفته. الان مرینت و دخترا ۲۷ سالشونه و ادرین و پسرا ۲۸ سالشونه. چند سال بعد: آوین: بابا ادلین، داداسی تی به دنلا ملاد؟(درست متوجه شدید.مرینت دوباره باردار شده) ادرین: عزیزم میدونم هیجان داریولی هنوز دو ماه مونده. آوین: مالانی تجاست؟ دلم بلاش تنت شده🥺ادرین: دختر دل نازک و مهربون من، مامان داره استراحت میکنه🙂 چون قراره داداشی تورو به دنیا بیاره😃 آوین: مالان خودس دوست داله ته احسرالت تُنه؟🤨 ادرین: آ....🤕مرینت: نهههههههه دوست ندار...اهو اهوووو. دوست نداااارم😢ادرین: مرینت😨(دوستان ادرین رو مرینت حساسه و نمیزاره دست به سیاه سفید بزنه و الان دید مرینت دیوار رو گرفته و داره از پله ها میاد پایین )

ادرین: مرینتتتتت😡😡😡😡 چرا بلند شدیییی😡 نمیگی از پل میوفتی 😡حداقل فکر خودت نیستی فکر اون بچه ی بیچاره که مامانش بهش اهمیت نمیده باااش😡(همه ی اینارو با داد گفت) از زبان راوی: آوین گفت: بادایی؟😨 بعد مرینت سرش رو انداخت پایین و کم کم خم شد نشست رو پله🥺 بعد رفت تو اتاق درو بست. ی ساک دستش گرفت و توش لباس و مسواک گذاشت🤕 نوبت دفترچه خاطرات که رسید،بهش نگاه کرد🥺 ادرین راست میگه🥺 من مامان خوبی برای آوین و میکائیل نیستم😢 یا شاید هم هستم و ادرین اینجور میکنه😡 اره همینه😡 امشب من تا فردا شب خونه ی الیا میمونم😡 صبر کن😃 ی نقشه دارم🤩😈

از زبان ادرین: رفتم بلافاصله تو دستشویی. من اون حرف هارو به خاطر خود مرینت زدم😢 از زبان راوی: ادرین تا تو حمام بود مرینت رفت تو اتاق آوین و بهش نقشه رو گفت😈 بعد هم رفت خونه الیا. از زبان الیا: درو باز کردم مرینت با ساک رو دیدم.مرینت:الیا تو اتاقت جریان رو میگم.بعد تو اتاق مرینت نقشه رو گفت

از زبان ادرین: رفتم بلافاصله تو دستشویی. من اون حرف هارو به خاطر خود مرینت زدم😢 از زبان راوی: ادرین تا تو حمام بود مرینت رفت تو اتاق آوین و بهش نقشه رو گفت😈 بعد هم رفت خونه الیا. از زبان الیا: درو باز کردم مرینت با ساک رو دیدم.مرینت:الیا تو اتاقت جریان رو میگم.بعد تو اتاق مرینت نقشه رو گفت

پارت بعدی نقشه رو میگم

بــــــــــای