بچه ها پارت قبلی پارت پنج بود و اون ۳ تا آخرش هم میخواستم ویرایش کنم منتشر شد 😐💔😂
من گفتم مجبور بودم یکدفعه وقتی مرینت خواست بیاد گفتم نه تو اینجا بمون من یکی رو تو شانگهای میشناسم تا کمکمون کنه رفتم سراغ فی(همونی که تو شانگهای بود و صاحب غار شگفت انگیز(تو دوبله اینو گفتن)بود رو گفتم)بعد گفتم فی به تو نیاز دارم لیدی باگ صدمه دیده برای همین به کمک تو نیاز دارم ترینکس آزاد شده اون گفت خدای من!!!!پدر پدر پدر خوندم اونو زندانی کرده بود چطور آزاد شده گفتم نمیدونم حالا نباید وقت رو تلف کنیم وقتی رفتیم سراغ ترینکس...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالییییییی😙
عالی