
خب اینم پارت ششم امیدوارم دوست داشته باشین.😁💜✌️ لایککک کن 😤😎
با خوشحالی رفتم خونه . همین که در و باز کردم دهنم وا موند سهیون و جیمین داشتن فیلم میدیدن و با هم میخندیدن.گفتم سهیوننننننننن ! از جاش پرید و گفت چته گفتم وااایی جیمین شی رو ببر خونه اعضا نگران میشن جیمین شی مگه تو کار نداری زندگی نداری گفت چرا ولی یه روز مرخصی گرفتم دوستت خیلییی باحاله ازش خوشم اومد گفتمم واااایی خداا خوشبحالتون بهم رسیدین و من به تهیونگ نرسیدم . رفتم تو اشپزخونه اب اوردم داشتم میخوردم که دیدمشون💋 ابه از دهنم تفف شد بیرون هردوشون نگام کردن گفتم لاقل...صبر میکردینن یه دو روز بگذره بعد قرار میزاشتین اونم تو خونههه . هردوشون خندیدن
شب توی تخت همش به حرفای تهیونگ فکر میکردم که نکنه واقعا همونطور باشه که میگه.فردای اون روز جیمین شی با ما غذا خورد و من از جیمین شی شماره ته رو یواشکی گرفتم . بعد بهش پیام دادم (گفتم :جیمین و دوستم خیلی جور شدن . گفت تویی گفتم اره گفت دوست داری امروز بریم یه جایی گفتم مطمئنی دوست دخترت ناراحت نمیشه گفت نه اون زیاد نمیاد و قضیشو میخوام بهت بگم فقط باید اول باهات آشنا بشم گفتم باشه میام گفت کجا بریم گفتم بوسان چون از ساحلش خوشم میاد.)
بعد ادرسو بهش دادم و منتظر موندم بیاد. یه ساحلی بلند و خوشرنگ با یه کلاه افتابی👒 پوشیدم . اونم اومد و رفتم سوار ماشینش وااو خیلییی باکلاس بود . گفتم اوو اا آنیونگ اونم سلام کرد . وقتی رسیدیم خیلی سریع پیاده شدمو کفشای عروسکیمو دراوردمو رفتم توی شنا اونم خندش گرفته بود. زیرانداز رو گذاشتم روی شنا و نشستیم بهم نگاه میکردیم گفت اسمت چیه ؟ گفتم L گفت قشنگه گفتم ممنون
باهم راجب این سالها صحبت کردیم و من بهش گفتم چقدر تلاش کردم و اونم باهام همدردی کرد . بعد بهش گفتم خب قضیه ی دوست دختر چیه ؟ تو که خیلیی ادم جدیی بودی و جواب همه ی ارمیا رو رد میکردی ؟ گفت مشکل همینجاس گفتم خب! گفت یه مدت ارمی خیلی گیر داده بودن به من ساسنگا زیادی دنبالم میومدن و خیلییی کلافه شدم و به خاطر همین برا اینکه مردمو از خودم دور کنم از دختر خالم کمک گرفتم و از اونجایی که من حتی عکس خواهر و برادرمم نشون ندادم کسی نفهمید که اون کیه جز خانوادم .گفتم چیییی یعنی الکی اینقد گریه کردم و مرواریدای قشنگمو هدر دادم خندید . بلند شدم دنبالش افتادم و دوییدم . رفت تو اب و منم رفتم دنبالش و هردومون خیس شدیم
باهم مسابقه ی نفسگیری گذاشتیم و من بردم و خندیدیم و بعد خیس و چلیس رفتیم خونه ی ما بعد دیدیم سهیون و جیمین هم هردو بسکه فیلم دیدن رو مبل خوابیدن گفتم وااایی خداا 🤦تهیونگ گفت خیلیی جور شدن گفتم آره مثله اینکه بعد تهیونگ گفت خبب من باید برم خونه منم گفتم اره خیس شدی گفت اره ازش خداحافظی کردم و رفتم داخل و حمام کردم . بعد اومدم بیرون و گفتم زیبا های خفته بیدار شین و ماهیتابه برداشتم با ملاقه و به هم زدم و هردوشون پریدن و باهم افتادن زمین . یه سیری خندیدیم و بعد با اون دوتا و تهیونگ رفتیم رستوران
اون شب خیلییی خوش گذشت . ما چهارتا خوش گذروندیم و بعد باهم رفتیم تو بلند ترین نقطه سئول و باهم ماه رو تماشا کردیم و بعد برگشتیم خونه . اینکه دو نفر رو بدزدی و اینقدر زود عاشق بشین خیلیی عجیبه . منو سهیون بقیه ی شبو فیلم ترسناک دیدیم و شبم از ترس هی برا هم وایمیستادیم تا اونیکی بره دستشویی 🤣🤣🤣
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)