خب اینم پارت ششم امیدوارم دوست داشته باشین.😁💜✌️ لایککک کن 😤😎
با خوشحالی رفتم خونه . همین که در و باز کردم دهنم وا موند سهیون و جیمین داشتن فیلم میدیدن و با هم میخندیدن.گفتم سهیوننننننننن ! از جاش پرید و گفت چته گفتم وااایی جیمین شی رو ببر خونه اعضا نگران میشن جیمین شی مگه تو کار نداری زندگی نداری گفت چرا ولی یه روز مرخصی گرفتم دوستت خیلییی باحاله ازش خوشم اومد گفتمم واااایی خداا خوشبحالتون بهم رسیدین و من به تهیونگ نرسیدم . رفتم تو اشپزخونه اب اوردم داشتم میخوردم که دیدمشون💋 ابه از دهنم تفف شد بیرون هردوشون نگام کردن گفتم لاقل...صبر میکردینن یه دو روز بگذره بعد قرار میزاشتین اونم تو خونههه . هردوشون خندیدن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)