خب سلامی مجدد ، اینم از پارت پنجم امیدوارم دوست داشته باشین. لایکککک یادت نره 😤😎
همه توی ون نشسته بودیم و داشتیم به خونه ی بزرگی که من گرفته بودم میرفتیم. راستش اون خونه یه جورایی قدیمی و کلاسیک به نظر میرسید ولی خیلی کم . خیلی هم بزرگ بود . یهو میکروفونم وصل شد گفتم : سهیون صدامو داری ؟ گفت اره گفتم کارت چطور بود گفت عالییی وااایی دلم میخواد ساعت ها بهش خیره بشم ، موچیی کیوتتت خودم. خندیدم و گفتم تو کارت جدی باشا ما مثلا مافیاییم گفت باشه بابا ما که در واقعیت چیزی جز دوتا دختر ساده نیستیم گفتم خب حالا، من میرم فعلا .ون پیچید توی کوچه و ایستاد پیاده شدیم و رفتیم توی خونه بهشون گفتم یواش بزارینش رو صندلی .خودمم نمیدونم مثلا گروگانمه ولی براش از همون نوع صندلی ها که تبلیغ کرده بودن گرفتم خیلی راحت بودن .اخه یکی نیست بگه من الان باید بکشمش بخاطر دوست دختر داشتنش چرا رو صندلی راحتی گذاشتمش.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)