میراکلس معجزه آسا قسمت ۴۱

ادرین: یعنیمن دارم بابا میشم😍🤩پرستار: همینطوره. از زبان ادرین: تصمیم گرفتم برای مرینت جشن بگیرم. به همه بچه ها و فامیل ها گفتم خونه رو تزیین کنن. از زبان کامینی: ادرین زنگ زد گفت مرینت از ادرین بارداره😡 مرینت از ادرین باردارههه😡 من باید مرینت رو سمت خودم بیارم با.. با... با معجزه گر😃 معجزه گر پروانه و طاووس رو میدزدم و جا پای ارباب شرارت میزارم😃 از زبان الیا: مرینت بارداره😍 همه رفتیم خونشون.داشتیم تزیین میکردیم. از زبان کامینی: رفتم تو اتاق مرینت و در رو بستم. تبدیل شدم و با توانایی هام معجزه آسا هارو برداشتم. با معجزه گر طاووس از خودم سنتیماستر ساختم و معجزه گر گرگ رو دادم به سنتی ماسترم تا همه فکر کنن اون من هست. بعد به سنتی ماستر ام گفتم چیکار کنه و خودم فرار کردم.

از زبان مرینت: به هوش اومدم تو بیمارستان بودم. از پرستار پرسیدم اما جوابم رو نداد. ادرین اومد. خیلی باهام سرد رفتار میکرد. رسیدیم خونه. چراغارو باز کردم که با زیبا ترین صحنه مواجه شدم😍 یپوستر که روش نوشته تولد نی نی مبارک با جمعیت و کیک. نگاهم رو طرف ادرین بردم. ادرین: دارم بابا میشم🥺❤ مرینت: دارم مامان میشم؟ 🥺 یو هوووو

از زبان کامینی: رفتم توی کوه. احساس تنفر کردم انگار دوتا خواهر بودن که دوقلو ان و هردوتاشون حس نفرت دارن. پروانه رو فرستادم. ارباب شرارت: دو ملکه، من ارباب شرارت ام. خواهرتون نمیزاره شما به مهمونی دوستش برید؟ من بهتون قدرت این رو میدم که به هرکی دست زدید تحت فرمان شما قرار بگیره در عوض من مرینت رو میخوام. دو ملکه: قبوله

از زبان مرینت: یکدفعه... صحفه بعد سوال دارم

لایک نکردی؟ نظر هم نمیدی؟ فقط میخونی؟ کدوم عزیز در جمع ما بیماری آسم یا بیماری قلبی داره؟ خود من به شخصه مشکل قلبی دارم

بـــــــــــــــــــای بــــــــــــــــای