
اینم پارت ۷،ببخشید این پارت کمه😔
ب سمتم برگشت و گفت: 🐞کت نوار؟تو اینجا چیکار میکنی؟ 🐾اومدم ی سری بزنم،حوصلم سر رفته. 🐞آها،منم این روزا... 🐾حالت خوب نبوده؟ 🐞تو از کجا میدونی؟ 🐾از رنگ صورتت و موهای بهم ریختت معلومه. 🐞وای خدا ببخشید. 🐾اشکالی نداره. 🐞نمیای تو اتاق؟ 🐾نه مزاحم نمیشم. 🐞بیخیال. ی دفعه دستمو گرفت و کشوند تو اتاقش،دستمو از دستش جدا کرد،گفتم: 🐾پس مامان و بابات چی؟ 🐞اونا رفتن شانگهای پیش خانواده مادریم،تا دو ماهی هم نمیان تو خونه،خودم تنهام. 🐾آها،ولی خب من بازم مزاحم نمیشم. 🐞ن بابا تو مراحمی. 🐾مرسی مری. 🐞خواهش میکنم،رو تخت بشین تا برم برات کوکی بیارم،دوست داری؟ 🐾ممنون و آره من عشق کوکی و شیرینی هستم. رو تختش نشستم،ب دور برم نگاه کردم،همش صورتی بود ولی واقعا اتاق خوشگلی داشت و بهم ی آرامش خاصی میداد،وقتی پشت سرم رو دیدم،دیدم عکسای من رو دیواره،روی بیشترشون کلی قلب قرمز و صورتی هست،یعنی اون منو دوست داره؟اما مگه طرفدارم نشد؟که مرینت وارد اتاق شد و تو دستش ی سینی پر کوکی و کروسان و ماکارون بود،اومد و اونو جلوی من روی تخت گذاشت و خودش روبه روی سینی نشست،
گفت: 🐞نوش جان. 🐾ممنون. و شروع کردیم ب خوردن،البته بیشترشو من خوردم،وقتی کل ماکارونا و کوکیا و کروسانای داخل سینی رو خوردیم،مرینت سینی رو برد پایین،از رو تخت بلند شدم،رفتم تو بالکن و ب نرده ها تکیه دادم،مرینت بلند بلند داد میزد کجایی،وقتی اومد تو بالکن و منو دید اومد کنارم و ب نرده ها تکیه داد،گفت: 🐞شنیدم رابطت با لیدی باگ خوب شده. 🐾آره،من از ته دل عاشقشم،اما اون خیلی خیلی عوض شده،اول باهام مثل ی همکار خیلی جدی رفتار میکرد،اما بعدش مثل ی دوست باهام رفتار میکرد،تا اینکه جدیدا مثل عاشقا باهام رفتار میکنه،البته خوشحالم که بالاخره حسش نسبت بهم عوض شد،اما بعد چهار سال؟(نکته:الان ۱۷سالشونه.لاکپشت های نینجا هم میشه گفت تقریبا۱۷ سالشونه داخل داستان.) 🐞شاید اتفاقاتی براش افتاده باشه که حسش نسبت بهت عوض شده باشه. 🐾شاید.من دیگه برم،خوشحال شدم باهات حرف زدم. 🐞منم همین طور. و از اونجا ب سمت خونه رفتم.تو اتاقم گفتم: 🐾پنجه ها داخل. 🐱ی کممبر بده. ی کممبر بهش دادم
اونم تا کممبر رو خورد گفت: 🐱میگم چرا مرینت رو پرنسس صدا زدی و عکسای توی قهرمانی رو زده ب دیوارش و روشون قلب گذاشته؟ 🐾مرینت مثل پرنسس هاست و خب نمیدونم شاید واسه طرحش میخواد،یا شایدم اون دوباره عاشقم شده ولی مگه طرفدارم نشد!؟ 🐱چقدر تو خنگی. 🐾چیزی گفتی؟ 🐱گفتم تو چقدر خنگی. 🐾چرا؟ 🐱چون که هنوز متوجه عشق لیدی باگ بهت نشدی!یا حتی عشق مرینت وقتی آدرینی،اون از رفتارش معلوم بود که عاشقته،بعد تو اینقدر خنگی که نفهمیدی😤. 🐾چیییییییییی!!!؟؟!؟!؟؟!!؟مرینت کل مدت عاشقم بوده؟؟!!چرا چیزی بهم نگفتییییی؟؟! 🐱نگفتم چون فکر کردم که خودت فهمیدی. 🐾ولی مگه اون با لوکا در رابطه نیست؟ 🐱نه خیرم اون دوتا باهم دوست صمیمی بودن. 🐾خیله خب،من الان با لیدی باگ هستم و مرینت..... 🐱فقط ی دوسته؟ 🐾نه اون رو من دوست دارم و اون دختر فوق العاده ست،حقیقتا مرینت خیل خیلی شبیه لیدی باگ هست اما اون مولتی موس بود و لیدی باگ نیست،چون مرینت و لیدی باگ در کنار هم وایساده بودن. 🐱خب حالا،اما بالاخره تو کدوم رو دوست داری؟ 🐾من....من....نمیدونم،هردو تاشون ب ی اندازه دوست دارم و انتخاب برام سخته. 🐱فکراتو بکن،در ضمن تو الان که لیدی باگ هولدر جعبه مادر شده میتونی هویتش رو بفهمی. 🐾واقعا؟ 🐱درسته،من میرم پیش کممبرام. 🐾برو شیکمو.
رو تختم دراز کشیدم با صورت رفتم تو بالشت،ی دفعه صدای اس ام اس گوشیم اومد،کله ام رو آوردم بالا و گوشی رو برداشتم،اس ام اس رو باز کردم دیدم مرینت برام ی پیامی فرستاده،بازش کردم دیدم نوشته: 🐞سلام آدرین،اومدم بگم ی طرحی برات درست کردم،ی جور کت و شلوار،اندازه هاتو فردا میام میگیرم،آماده باش. 🐾سلام مرینت،عالیه پس فردا بیا اینجا ساعت ۴ خوبه؟ اونم ب سرعت جواب داد: 🐞حتما،خدافظ. 🐾خدافظ. گوشیو پرت کردم رو میز کنار تختم،(ی میز کوچولیی بقل تخت خوابش سمت چپ هست که روی اون ی شب خواب سبز هست،اون گوشی رو اونجا روی میز پرتش کرد)پلگ اومد و گفت: 🐱حالت خوبه آدرین؟ 🐾من خوبم،فقط انتخاب برام سخته،یا مرینت یا لیدی باگ،نمیدونمممم. 🐱میخوای تو انتخاب بهت کمک کنم؟ با خوشحالی صورتمو از بالش جدا کردم و ب پلگ نگاه کردم و گفتم: 🐾البته. 🐱ببین میخوام ی جورایی بهت بگم هویت لیدی باگ کیه،اما باید جلوی خودتو بگیری. 🐾حتما. 🐱یکم ب مدل موهای مرینت و لیدی باگ دقت کن،اونا درست مثل هم هستن،شاید اون موقع که مرینت ب مولتی موس تبدیل شده باشه ی سراب بوده،تو از کجا میدونی؟ 🐾راست میگیا،وایسا ببینم. بلند شدم و از تخت پایین اومدم و بدو بدو رفتم پیش کامپیوتر و عکس مرینت و لیدی باگ رو پیش هم قرار دادم: 🐾خاک ب سرم،مرینت کل مدت لیدی باگ بودددددد؟!؟!!؟ 🐱بالاخره فهمید. 🐾من الان بلند فکر کردم؟ 🐱بله دیگه شباهت خودتو مرینت در این حده. 🐾وا..واقعا؟ 🐱بله جناب آگراست،حالا پاشو برو پیشش. 🐾مرسی پلگ،پلگ پنجه ها بیرون. تبدیل شدم و با خوشحالی تمام رفتم پیش مرینت،از در بالکن وارد شدم که ی بالش تو صورتم پرت شد،بالشو از تو صورتم برداشتم دیدم مرینت ب دیوار چسبیده و
دیدم پیژامه تنشه،سریع بالشو کردم تو صورتم،گفتم: 🐾ببخشید مرینت،میخواستم در بزنم ولی خیلی خوشحال بودم ی دفعه ای اومدم تو😳. 🐞اشکالی نداره،اگه میخوای میتونی بالشو ب..برداری😳. 🐾 نه،خجالت میکشم😳. 🐞وایسا بزار لباسمو عوض کنم بعد بالشو بردار😳. 🐾باشه. (گربه ملوس:مگه سیب زمینین که سرخ میشین؟😹😐)

از زبان مرینت:رفتم تو کمدم چون خیلی بزرگ بود میتونستم لباس عوض کنم،ی دامن سبز با پنجه های گربه که سفید بود پوشیدم و ی تیشرت که سیاه بود و ی پنجه گربه که بزرگ بود و رنگش سبز بود پوشیدم،ی گردنبند که ب گردن میچسبید و ی زنگوله داشت ب گردنم بستم،ی تل گوش گربه ای سیاه هم رو سرم گذاشتم،وقتی از کمد اومدم بیرون گفتم: 🐞حالا میتونی بالشو برداری. 🐾باشه. وقتی بالشو برداشت و منو دید،سرخ سرخ شده بود،دمش که کمربند بود تهش ب شکل قلب در اومد،منم یکم سرخ شدم،گفتم: 🐞خب،چطوره؟ کت نوار با لکت خیلی زیاد گفت: 🐾عا..عالی...خیلی..خو..خوشگل..شُ...شدی. از زبان کت نوار:واییی خداااااا خیلیییی خوشگلللللل شدههههههههههه،باید بهش بگم که فهمیدم اون لیدی باگ هست و پلگ کمکم کرده و گفته که من باید هویت لیدی باگ چون نگهبان شده رو بدونم.فلش بک از موقعی که کت نوار از بالکن مرینت رفت،از زبان خود مرینت:وقتی کت نوار رفت تیکی بیرون اومد و گفت: 🎈مرینت باید ی چیزی بهت بگم. 🐞بگو. 🎈کت نوار باید هویت لیدی باگ رو بدونه،پلگ بهش میگه یا خودش ی جوری بهش میگه تو لیدی باگی،میخوام بدونی که چون الان نگهبان میراکلس هستی کت نوار باید هویتت رو بدونه،توهم همین طور. 🐞من که مشکلی ندارم،ولی واقعا باید کشف هویت کنیم؟ 🎈بله مرینت. 🐞خیله خب،باشه. 🎈یعنی واقعا مشکلی نداری؟ 🐞نه چطور؟ 🎈قبلنا خیلی با کشف هویت مخالف بودی ولی الان موافقی. 🐞تیکی یکم تغییر بد نیست،در ضمن خودمم خیلی دوست دارم بدونم کت نوار کیه. 🎈خیله خب. پایان فلش بک،زمان حال از زبان مرینت:کت نوار میخواست ی چیزی بگه اما نمیتونست،گفتم: 🐞چیزی شده؟ 🐾نه نه چیزی نیست.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام آجی جدید من، چطوری🤩🤩🤩🤩💙💙
اسمت عسله نه🤩🤩🤩
منم دلسا هستم، 15 سالمه، کامنتتو خودتم که می خواستی باهام آجی بشی ولی نشد، ولی الان شد
خوش وقتم🖐️💙😍
سلام
منم خوشبختم آجی😊😊😊😻
ج چ:مریکت
منم😊😊
عالی بود پارت بعدی هم زود بذار 🌹💐
مرسییی😻😻😻😻
حتما😊