9 اسلاید چند گزینه ای توسط: Ara انتشار: 3 سال پیش 223 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها میدونم اون یکی داستان گند زده بودم و باید بگم که اونو من شب ساعت چهار پنج صب نوشتم بعد دیدم چه دسته گلی به آب دادم واقعا باید ببخشید
(آ/ا:درد داشتم ولی نمی دونستم باید چی کار کنم کنترل بدنم دست خودم نبود تمام اون اتفاقا حادثه ها از جلوی چشام داشت رد میشد یاد یه حرف افتادم که میگفت وقتی میخوای بمیری تمام خاطرات مرور میکنی، یه نور سفید صدای مامانم می شنیدم که صدام میکرد صدای پدرم که میخندید ) جانی :چرا تکون نمی خوری آ/ا هی کله خراب هی باتوم جیمین:چی شده آ/ا حالش خوبه سباستین :ف...ف...فک کنم داره از پیش مون میره جانی:ببند دهنتو نمی زارم کوک:هی هی داره نفس می کشه سباستین :اره ولی تکون نمیخوره آ/ا:م....م...ما...مامان سباستین: تموم شد یونگی :(فریاد زد)هی دختری کله خر الا وقت رفتن نیست به بهتره بر گردی (داشت میومد طرفت که پسرا گرفتنش )ار ام :آروم باش هی پسر تموم شد بی خیال (بدنت از حرکت داشت وای میستاد نفست کم کم داشت قط میشد ضربان قلبت همین جوری کم ترو کم تر میشد مثل بارونی که کم کم از باریدن دست می کشه)جین:جی هوپ کجاست جیمین:اون جاست (هوپ توی یه سه کنج قایم شده بود دستاش روی گوشتش گذاشته بود باورش نمی شد که داری از پیشش میری گریه میکرد یونگی هم دست از تلاش برداشت کنارت زانو زد شرو کرد گریه کردن جیمین کوک کنار هم داشتن گریه میکردن جوری که صدای هق هق هاشون هیچ کس نمیش نید ار ام و جین کنار یونگی نشسته بودن به تو خیره شده بودن که اشکی از روی گونت افتاد با دیدن این صحنه قلب همه نصف شد حتی آسمون هم به خاطر آ/ا شروع کرد به گریه کردن سباستین که هیچ کس گرش رو ندیده بود داشت گریه میکرد جنازه نصفه جون توم توی دستای جانی بود تورو بغل کرد بود )یونگی :برگرد لطفا برگرد از پیش ما نرو التماست میکنم گوشی جانی : زینگگگگگگگگگ زینگگگگگگ سباستین : من جواب میدم( مایکل بود )سباستین :ال مایکل : سلام چه خبر خانم کوچولو حالش چطوره سباستین :خانم کوچولو رفت مایکل :یع.....یعنی چی رفت شوخی نکن کجا رفت سباستین :رفت جای که لیاقتش رو داشت مایکل :هی سباستین من عثاب ندارم میگم بگو کجا رفت ..........ازت پرسیدم آ/آ حالش چطوره و بهتره جواب منو بدی سباستین :(با فریاد )آ/ا مورد رفت بدون هیچ خدا حافظی از پیشمون رفت .......... یونگی :اون زندست داره نفس میکشه چرا چرا هیچ کاری نمی کنی تو مگه دتکر نیستی هوپ:آ/ا نمورده زندست اون بر مبگرده (هوپ هی داشت اینارو تکرار میکرد چشماشو بسته بود تمام تصویر ها تمام خاطره ها تمام اون لبخندایی که میزدی رو داشت به یاد می اورد که)
هون موقع
(صدا:آ/ا دخترم آ/ا:مامان بابا مامان:این جا چی کار داری پدر:برای تو زوده که این جا باشی آ/ا:ولی دیگه راه برگشتی نیست مگه نه پدر : چرا هست آ/ا:پس چرا شما بر نگشتین پدر :این راه برای توی که اون پاین طرف دار زیاد داری نفس میکشی هست نه ما آ/ا:ولی شما مامان:بزار یه چیزی نشونت بدم پاین رو نگاه کن عزیزم (وقتی نگاه به پاین کردی پسرا رو دیدی که دارن گریه میکنن بدن نصفه جون توم روی دست جانی داره کم کم از نفس وای میسته وقتی هوپی کوک یونگی جیمین و ارام ،جین ته ته و دیدی یاد قدیم خودت افتادی بیشتر از هر چیزی دوست داشتی بر گردی )آ/ا:مامان من دلم برای شما ها تنگ شده بود خیلی دوست دارم این جا بمونم ولی ببخشید من یه قولی دادم که باید انجامش بدم بابا:تو دختر خودمی یادت باشه ما تورو از این بالا تماشا میکنیم مامان:عزیزم مراقب خودت باش آ/ا:چه جوری باید بر گردم ؟؟؟مامان:همین راه رو ادامه بده فقد سریع باش چون وقتی بدنت از نفس کشیدن وایسه برگشتن به اون دنیا سخت میشه ا/ا:دوستون دارم پدر و مادر:مراقب خودت باش دخترم داشتی بر می گشتی چیزی نمونده بود می گفتی باید برم باید برم من باید از اون هفتا مراقبت کنم سریع تر زود باش زود باشششششششششششششششششششششش)
ار ام :تهیونگ ....تهیونگ .....کجاست این بچه کسی این پسر ندیده جین :رفت بیرون ار ام :برم ببینم داره چی کار میکنه (وقتی رسید پای ماشین دید ته ته یوناتا رو محکم بغل کرده داره گریه میکنه ار ام میخواست گریه کنه ولی نمی تونست چون فک میکرد یه لیدر هیچ وقت گریه نمیکنه ولی اون میخواست میخواست آ/ا بر گرده میخواست دو باره یه کاری کنه جی هوپ شبا بره بیرون کوک تیر اندازی یاد بگیره تهیونگ خرید کنه جین اشپزی یادش بده یونگی بهش گیتار زدن یاد بده ولی اون رفته بود اون از پیش اونا رفته بود نامی دیگه نمی تونست گریه نکنه در ماشین باز کرد کنار تهونگ نشست ته ته صداش رو اروم کرد فقد یه صدای هق هقی ازش میومد و دیگه هیچی که نامی هم زد زیر گریه ته ته نگاهی به ار ام انداخت )آ/احالش چطوره ؟ار ام :آ/ا از پیش ما (داشت حرف میزد که با صدای جیغ جیمین حرفش تموم شد )بیاین آ/ا بر گشت آ/ا برگشت پیش ما مارو تنها نزاشت (زیر اون بارون اشک های جیمن معلوم میشد که مثل مور وارید از چشم هاش میریخت زیر بارون شرو کرد به فر یاد زدن )جیمین:خدایا ممنون خدایا آ/ا بر گشت آ/ا مارو ترک نکرد خدا میشنوی اون بر گشت 🥺(ادمین :من برم گریه کنم میام )(تهیونگ با شنیدن این حرف خشکش زد ار ام از ما شین پیاده شد دوید سمت خونه وقتی تورو دید که داری نفس میکشی چشمات باز کردی جانی با اشک داره زخمت باند پیچی میکنه سباستین که داش توی چشمات نگاه میکرد گریه میکرد کوک که کنارت زدنو زده بود دستت گرفته بود هوپی که بلند شد نامی کنار زد کنارت نشست با اشک گریه دست هاتو می بوسید لبخندی زد اشک هاش سرازیر شد اومد کنارت به چشمات نگاه میکرد لبخند روی لبت بعد از تمام این کارا بعد از چن دیقه به هوش اومدی پسرا دیدی که همشون مثل هفت کوتوله دور مبل جمع شده بودن البت که جانی سباستین اون ور خواب بودن پیش خودت گفتی بی احساس های نا مرد روت بر گردوندی سمت پسرا یا همون هفت کوتوله و به چشمای همشون نگاه کردی قرمز پف کرده بودن پیش خودت گفتی ببخشید که نگرانتون کردم منو ببخشید گریت گرفت یه قطر از اشکت روی صورت هوپ ریخت که دیدی بلند شد انگار روح دیده بهت خیره شده بود که خواست فریاد بزنه که آ/ا ولی با دستش جلوی دهنش گرفتی
به پسرا اشاره کردی که فهمید بدونی که چیزی بگه پرید بغلت توم بغلش کردی که حس کردی شونه هات خیس شدن وقتی هوپی رو از خودت جدا کردی دیدی داره گریه میکنه با دست اشک هاش پاک کردی بهش گفتی بیاد تو اشپز خونه به سختی از جات بلند شدی نمی تونستی خوب راه بری ولی برای شادی اون باید این کارو میکردی رفتی توی اشپز خونه یه شیر گرم چن تا بیسکویت براش درست کردی وقتی اوردی براش دیدی به تور خیلی کیوتی خوشحال شد توم با یه لبخند بهش فهموندی که تو هم خوشحالی ) هوپی:آ/ا میشه به من یه قولی بدی آ/ا:بله جی هوپ هوپی :یک منو هوپی صدا کن دو دیگه این قدر منو نترسون آ/ا: چشم ایای هوپی .یه دفعه صدای جیغ یکی اومد کوک:آ/ا آ/ا نیستتتتتتتتتتتتتتتتتت پاشین آ/ا نیست .تو و هوپی تو اشپز خونه داشتین میخندیدن که دیدی هشتا ادم هجوم اوردن طرف در اشپز خونه ولی گیر کردن تو و هوپی زده بودین زیر خنده که دیدی گیر کردن به چهار چوب در دیگه بد تر خندتون گرفت که، ته ته:بیاین کمک جای این که بخندین بلند شدی که بری در شون بیاری که یه دردی توی پهلوت پیچید و خواستی بیوفتی که هوپی گرفتت هوپ:حالت خوبه چی شدی آ/ا:خوبم فقد سرم گیج رفت جیمین :(با عصبانیت فریاد )دروغ نگو اون درده نه سر گیجه تو دختر اگه دستم بهت برسه میفهمم با هات چی کار کنم میدونی دیشب چقدر تر سیدم تو حق نداری جون خودت به خطر بندازی اونم به خاطر ما جون تو این قدر بی ارزشه؟ .برای چن دیقه همهجا ساکت شده بود فقد صدای بارون بود این قدر ساکت شده
بود که قشنگ میشد صدای بر خورد قطره های اب به شیشه ها رو شنید رفتی جلو و کمکش کردی در بیاد وقتی در اومد آ/ا:حالا دستت بهم رسید هر کار از دستت بر میاد بکن جیمین:تو دختری دیوونه .بغلت کرد توی بغلش فشارت میداد بی خبر از این که پهلوت درد میکنه توم هیچی نمی گفتی چون حقت بود بعد از اون کاری که دیشب با هاشون کرده بودی این کم بود درد های بیشتری حقت بود که دست هات اوردی بالا به همشون اشاره کردی که بیان بغلت و همشون بغل کردی معزرت خواهی کردی که نوبت به جانی رسید آ/ا:هی فرشته نجات بیا این جا جانی :من بچه ننه نیستم .رفتی جلو بغلش کردی ازش تشکر و معزرت خواهی کردی بعد یه نگاهی به بیرون انداختی که با سوالی که سباستین ازت پرسید بر گشتی طرف پسرا سباستین:اون جای سوختگی روی کمرت مال گروه پر هسته بزرگ ترین خطر ناک ترین گروه کره درست میگم؟؟ آ/ا:اره درسته چرا؟ سباستین:اونا این الامت سوختگی روی بدن کسی میزارن که جدلوی راهشون بگیره و این یعنی خطر آ/ا: خب سباستین :یعنی تو با من بر میگردی امریکا (در فکر افکار پسرا ته ته:یعنی الا میگه باشه نه اون هم چین حرفی نمیزنه جیمین:مردیکه پرو از راه نرسیده میخواد پرنسس مارو ببره ولی اون نمیره ولی اگه بره چی یونگی :جرعت داری بهش دست بزن تا از وسط نصفت کنم پسره پرو هوپی:اون نمیره درسته اون منو تنها نمیزاره نه کوک :آ/ا قبول نکن از پیش ما نرو جین:یارو بزنم بشش خاک بره چشش ار ام :یعنی الا باید به عنوان لیدر گروه مخالفت کنم ؟؟؟)آ/ا: ببخشید ولی من نمی یام
سباستین :ولی این جا بودن برای تو خطر ناکه آ/ا:خب که چی( با این حرفت چشم های همه چهار تا شد )سباستین :یعنی چی خب که چی همین که گفتم با من میای امریکا آ/ا:من حرفم زدم و تو هم شنیدی من میتونم از خودم مراقبت کنم و از این پسر ها و برام مهم نیست که جونم در خطر هست یا نه این قولی هست که به یه نفر دادم سر حرفم خواهم موند سباستین :گوش کن اون علامت پشت گردنت برای هر کسی نیست خب اون برای زناست زنای که اون اشغال ازشون خوشش میاد اون مارکت کرد تا یه روزی پیدادت کنه و من نمیزار تو عروسک اون اشغال بشی (اومدی جلوش تو چشم هاش نگاه کردی با یه حالت ترس ناکی باهاش حرف زدی )آ/ا:تو تو.....تا حالا.....دیدی من عروسک دست کسی باشم ؟؟؟ سباستین :ن..ن...نه آ/ا:خب پس نگران چی هستی ؟؟؟سباستین :نگران تو (برگشتی عقب با دست بهش اشاره کردی که )آ/ا: من میدونم دارم چی کار میکنم (ادمین :با زبان اشاره بهش گفت ) سباستین :باشه باشه من تسلیم ولی به خدا اگر یه بار دیگه از این کارا کنی میرم یه جای که دست هیچ کس بهم نرسه از دوریم دق کنی (یونگی زیر لب )یونگی:چه خودشم تحویل میگیره 😒 آ/ا :خب پاشین ببینم حالا که من حالم خوبه یکم بازی کنیم جیمین :ولی تو باید استراحت کنی ته ته:فعلا وقت زیاد هست الا استراحت کن جین:تو بخواب من برات غذا میارم کوک :منم میرم برات خوراکی میخرم هوپی: منم میام کنارت تا مراقبت باشم یونگی :اومید وارم صدای گیتار دوست داشته باشی ار ام :منم برات چن تا رمان میارم که بخونی آ/ا:من از کمپانی یه روز بیشتر مرخصی نگرفتم یعنی میتونم امروز همه این کار هارو انجام بدیم (همین جور که داشتی با پسرا حرف میزدی )سباستین :جانی اون کیه داره میاد سمت خونه جانی به آ/ا نگو بزار خودم میرم ببینم کیه سباستین :ولی شدن دوتا ؟؟حالا چی کار کنیم یعنی به آ/ا نگیم آ/ا:چی رو به من نگین (با حرف تو خشکشون زد به ارومی به طرفت چر خیدن )جانی سباستین:هیچی (یه نگاهی به بیرون انداختی که دیدی سه نفر دارن میان سمت خونه اونم دوان دوان چوب برداشتی رفتی بیرون که)
مایکل:سباستیننننننننننننننننننننننننن آ/ا:اون مایکل نیست چرا داره گریه میکنه .........(بعد چن ثانیه بر گشتی سمت سباستین ) تو که در باره دیشب بهش نگفتی جانی:برو قبر خودت بکن سباستین:ن...ن....نه مایکل :آ/اااااااااااااااااااااا (یه دفعه دیدی یه چیزه سنگینی پرید روت )آ/ا: هوی چته وحشی بلند شو از روم زخمی شدم نا سلامتی (مایکل همین جوری داشت صورت تو رو با بوس پر میکرد که یونگی با عصبانیت )یونگی: هوی مگه نگفت از روم بلند شو (که به تور تصادفی مایکل لبش به لب تو بر خورد کرد که دید ده نفر بهش حمله کردن )جانی :پسری احمق داری چه شکری میخوری سباستین :بزنمت نتونی بچه دار بشی 🤣 (بقیه پسرا داشتن تو رو بلند میکردن )مایکل :اخه این احمق دیشب به من گفت که ا/ا:مورده من کاری نیستم هق هق آ/ا:ول کنین داداشم سکتش داداین دیشب دنی :من چی آ/ا خیلی نامردی من دیشب از همه اینا بیشتر ناراحت شده بودم مایکل :این خر دیشب میخواست خود کشی کنه بعد شنیدن اون خبر مزخرف آ/ا:مایکل بنال ببینم به چن نفر اینا رو گفتی دنی:توی گروه ارتشی ها به همه گفت آ/ا:کدوم گروه جانی :بد بخت شدیم سباستین:ای دهن منو گل بگیرن که دیگه به تو هیچی نگم آ/ا:بنالین ببینم ماجرا این گروه چیه جانی:یه گروه برای تمام سر باز های که تو زمان خودمون با هاشون هم خدمت بودیم آ/ا:یع یع یعنی هر 211تا سر باز که توی جوخه من بودن سباستین : با ریئس ارتش آ/ا: بد بخت شدم 😭🤦🏻♀️جین :این یعنی چی آ/ا: یعنی الا همه فک میکنن من موردم که یعنی جانی :بچه ها رئیس یه بر نامه ریخته همه تا چن دیقه دیگه بیان این جا کوک :رئس کمپانی هم پیام داده دارن میان این جا آ/ا:مایکل خودت انتخاب کن چه جوری مایکل :خب اون موقعه حول شده بودم میخواستی چی کار کنم آ/ا:یعنی الا هر 211 نفر میان این جا ته ته: با رئیس ما این فک کنم بیشتر بشن آ/ا:الا من چه شکری بخورم جیمین :خب به هشون میگیم که چی شده هوپ : فعلا بیا تو خونه یکم استراحت کن ار ام :هوپ راست میگه تو الا باید استراحت کن جانی: تو برو من به همشون میگم که دیشب چن دیقه بی نبض بودی برای همین بچه ها حول شدن سباستین :رسیدن
(یه عالمه ماشین سیاه توی حیاط پارک شد همه از ماشین ها پیاده شدن هر 211 سر باز هام اومده بودن با چشم های قرمز پر از اشک کمپانی با کلی ادم ولی یه ماشین دیگه هم اومده بود نمی دونستم کیه ولی وقتی دقت کردم فهمیدم همون گروه قبلی هست که بادی گاردشون بودن وقتی دیدم این همه ادم برای موردن من اومدم شاید دیونه گی با شه ولی خوش حال بودم چون تا قبل از این فک میکردم برای هیچ کس مهم نیستم رئیس اود جلون چشاش قرمز بود ولی هیچی نمی گفت جلوش سلام نضلامی دادم )رئیس : ازادی .ساف وایسادم سرم انداخته بودم پاین که دیدم بغلم کرد رئیس دختری احمق بار چندمه باید خبر زخمی شدنت بهم بدن این باز زخم نبود موردن بود میدونی چقدر ناراحت شدم تو مثل دختر خودم می مونی از 18سالگیت من بزرگت کردم نه برای من برای این همه ادم مهم هستی .ولت کرد که دیدی همه سر باز های که زیر دستت بودن داره با شوق بهت نگاه میکنن دویدی طرفشون گفتی آ/ا:خبر دار رو به رئیس تعظیم کردید بر گشتی طرف شون دو نفر اولی بغل کردی که همشون با صدای بلند : سر گرد. همشون اومدن بغلت کردن میدیری که همه چشم هاشون قرمزه معلوم بود گریه کردن ولی یه چیز دیگم بود اونا از ماشین پیاده شدن که بم بم با سرعت اومد طرفت وقتی برگشتی دیدی بم بم داره میاد طرفت همون جا سرت انداختی پاین بعد چند ثانیه خودت رو توی بغل بم بم دیدی بقیه شون هم اومدن بم بم :خوش حالم که سالمی 🥺😊 یو گیوم :سلام و خشحالم که سالمی جکسون :دختری دیونه اخر کار خودت کردی .بقیشون همه ساکت بودن آ/ا: مرسی که تا این جا اومدینبه خاطر یه خبر دورغ نبود ولی به دروغ تبدیل شد ببخشید شما رو هم تا این جا کشوندم به خاطر هیچی معزرت میخوام جین یانگ :به خاطر هیچی ؟؟؟؟ ما این همه راه به خواطر تو اومدیم و الا به خواطر این که زنده و سالمی خوش حالیم .بغض توی چشم هاش میدیدی آ/ا: باز هم ببخشید یونگی :سلام برابچ گات سون جیمین :سلام هوپ :سلام ، ........ ته ته :بفر ماید تو بیرون بده (اومدن تو ولی من بیرون موندم با بچه ها حرف میزدیم با چطر ها روی سر مون زیر اون بارون نشسته بودیم همشون داشتن در باره این که چطور زخمی شدی می پرسیدن چون برا شون سوال بود که چطوری ما خود مون جر دادیم یه بار بزنیمش ولی نتونستیم ولی یه یارو احمقی تو نسته منم یکی یکی به تمام سوال هاشون جواب دادم و کم کم همه رفتن و توی خونه پر شده بود از گل گل سیاه سفید و،و،و،و،و،و،و رفتی تو که جیمین :یه خبر خوب برات داریم کمپانی گفت به خاطر از این از جان گزشتگی بهت یه هفته مرخصی داد و ما با خواهش تمنا ازش خواستیم صب که بر میگردیم تورم با خودمون ببریم خواب گاه و ماهم تو این یه هفته به خواطر این یارو کاری نداریم همه کار ها مون توی خونه هست ازت مراقبت میکنیم ارام : و تو میتونی از این به بعد با ما زندگی کنی هوپی :یعنی هروز باهم میریم شهر بازی اینا ته ته : و میتونی با یوناتا بازی کنی یونگی : و این که یه جایزه برات اماده کردیم که وقتی بر گشتیم بهت میدیم آ/ا:وایسا وایسا خونی قبلیم چی شده پس جین: صاحب خونت گفت اجاره ندادی و ما همه وسایلت بردیم تو اتاق جدیدت تو خونه گروهی مون آ/ا: همه همه ؟؟؟ جین :یس آ/ا: 🤦🏻♀️باش باش اروم باش حتی از مایش گاهم جین :از مایش گاه اره فک کنم جانی :از مایشگاه دختر تو دقیقا داری چی کار میکنی تو اون خونه
میدونم چی میگین ولی اگه یا دتون باشه من گفتم که از یه گروه دیگه مراقبت میکردم گات سون بود برای همین بود بنده خدا ها اومده بودن برای یه حال پرسی رفتن
آ/ا:یا دتونه یه بار یه ازمایشگاه زیر زمین پیدا کردیم یه ماده اون جا بود که خیلی خطر ناک و بی نام نشونی من اون بر داشتم تا روش تحقیق کنم جانی :وای آ/ا میدونم شیمی ریاضی اینات خوبه ولی اون ماده فقد مال بمب های شیمیایه اگه چیزیت میشد چی آ/ا: نه آغا این گروه پری که میگی توی تیر هاشون از همون ماده استفاده میکنن و اسم اون ماده BYU هست و بائس میشه حدفی که تیر بهش میخوره از حال بره (همون موقه توی خونه سوک جونگ ) س/گ: اون دختر باید برام بیاریش فهمیدی ج/ه : ولی قربان اون دختر قصد جون شمارو داشت س/گ: همین که گفتم به نظرت من نمی تونم رامش کنم اونو برده خودم کنم ج/ه: بله رئیس ولی اون دختر روانیه س/گ: همینه که جذابش میکنه ج/ه: چشم قربان یه برنامه میچیم تا افراد برن براتون بیارنش س/گ: اون دختر خبر نداره که چی قرار بکشه هاهاهاهاهاهاهاها (ادمین:مرگ )
آ/ا: خب این چن روز کیا از شما مراقبت میکنن یونگی : پلیس ها دور بین ها اینا آ/ا: ولی شما توی خونتون دوربسن دارین مگه نه جین :توی خونه نه ولی بیرون چرا آ/ا: قبول ولی فقد تا وقتی خوب شم ته ته: نوچ تا همیشه آ/ا: راستش نمی خوام به دست ارمی ها به قطل برسم جیمین:اونا با خبر نمی شن جانی : خب ما دیگه بریم مایکل : من نمیام دنی منم آ/ا: دنی تو از کی بچه شدی دنی : از وقتی اون خبر وحشت ناک بهم دادن سباستین : پاشین اگه بیاین سر راه براتون همبرگر میخرم نیاین برای خودم میخرم مایکل : باش دنی : خیله خب دنی مایکل : یه بغل دیگه در مغز آ/ا : برید گوم شید امروز بد بختم کردین مایکل : بای بای پرنسس دنی : مراقب خودت باش خانمی آ/ا:برید گوم شید .........اخیش رفتن کوک : خب وقته استراحته ، روی شو نش گذاشتت بردت توی خونه
به ارومی با ملایمت انگار داره یه بچه یک روزه میزاره روی مبل گذاشتت روی مبل خودش رفت برات کلی خوراکی خرید جین برات غذا پخت یونگی برات گیتار زد هوپی کنارت نشسته بود دستت گرفته بود جیمین ته ته هم داشتن پی اس بازی میکردن و تو داشتی توی دل خودت به خودت فوش میدادی از خجالت اب میشدی تو بادی گاردشون بودی تو باید ازشون مراقب میکردی نه اونا از تو یه کلمی بلند گفتی آ/ا: خجالت بکش از خودت آ/ا یه دفعه همشون بر گشتن نگات کردن و باهم گفتن : چرااااااا
آ/ا: هیچی داشتم به یه چیزی فک میکردم این کلمش بلند گفتم ببخشید یونگی : در باره این که تو بادی گارد مای به جای این که تو از ما مراقبت کنی ما داریم ازت مراقبت میکنیم آ/ا : تو .تو .تو از کجا فهمیدی یونگی : پس داشتی به همین فک میکردی آ/ا:نه جین : اگر ما ازت مراقب میکنیم برای اینه که دوست داریم و دلمون میخواد خوب بشی جیمین : و این اصلا خجالت اور نیست چون ما واقعا به این نیاز داشتیم تا قبل از تو ما هیچ انگیزی برای بیرون اومدن از اتاق نداشتیم جز کار های روزانه هوپ :تو برای ما مثل فرشتی اومید بودی ته ته: و هم چینین یه اومید برای ادامه دادن (ادمین: برید زوق کنین چه داستانی دارم مینویسم حال کنید و بعد شما برام یه کامنت هم نمی زارید 🥺🥺😭) ار ام : یه ایده برای اهنگ نوشتن کوک : و یه انگیزه برای شیر موز خریدن بیشتر 😊🥰اون روز کلی خوش گذروندی شب فرا رسید میخواستی بخوابی که همه پسرا اومدن کنارت خوابیدن توم با خنده گفتی آ/ا: وقتی شما هارو میبینم یاد هفت کوتوله میوفتم از بس بامزه این 😍😊 جین : واوووووو خانم کوچولو برامون اسم هم گذاشته یونگی :تو هم صفید برفی ما هستی ته ته : کسی که حرف یه جادوگر زشت باور کرد چون میخواست با خوردن اون سیب شادش کنه جیمین : وایسا ببینم پرنست کی هست آ/ا : یوناتا 😂🤣 همون موقه اومده بود توی بغلت داشت دستت لیس میزد ته ته: ای ...... هوپ : 🤣🤣پرنس یوناتا کوک : ولی اون دختره آ/ا: خب پرنس من هیچ کس نیست چون من باید از هفتا کوتوله مراقبت کنم همین برام بسه 😊😁 ار ام : این خوبه ولی به شرطی که صفید برفی ما خودش رو تو خطر نندازه کوک: با ار ام موافقم آ/ا: چشم نامی همون دکتره ست یونگی هم همون خابالوهه اخمو هیچ کدوم متون نیستین ولی فک کنم به ته ته بیشتر بیا خنگول هم جیمن اخه مثل خودش بامزه است عطسه کوکی و کم رو هم هوپی شنگول هم جین ته ته: من کجام اخموعه آ/ا: اخمو نیستی ولی به اندازی اخمو باحالی کوک: عطسه او من کی عطسه کردم آ/ا:نه نه عطسه او روی همه چی حساس بود برای همین هی عطسه جیزد کوکی هم مثل اون میشه بعزی وقتا یونگی : خوابالو جیمین : اینو راست گفت شکی درش نیست ولی چرا من خنگول آ/ا: اخه خنگول خیلی بامزه کیوت بود و بیشتر....... ام بیشتر به تو میومد چون هم بامزی هم کوت جین : شنگول آ/ا :شنگول از همه خشحال تر بود همرو میخندوند مثل خودت ولی این این بین دونفر انتخاب کردم تو و هوپی اخه هر دوتا تون بائس شادی بقیه هستین ار ام : دکتر ؟؟؟ آ/ا : اون رئس گروه بود ( چشات داشت بسته میشد پسرا همین جور داشتن ازت سوال می پرسیدن که خوابت برو ) هوپی : پرنسس کوچولو ماهم خوابید (توی دل یونگی : اگه میتونستم بهت بگم که چقدر توی خواب زیبای هزار بار بهت میگفتم .گوشیش بر داشت یه عکس ازت گرفت تا صب بهش نگاه میکرد تا این که خوابش برد و
☆خدا حافظی ☆
(خب بچه ها اینم تموم شد خسته نباشید ببخشید که این قدر تول کشید چون چن روز بود مغزم قفل کرده بود واقعا تو.......خوبی نیستم
یه سوال دارم شما چن تا دوست دارین من خودم هیچ کس ندارم)
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
پ چرا نمیزاری
9ماه گذشته
نکنه پارت اخر بود😐😐😐
خب تا وقتی پارت اخر رو میزاری من اینو اخر فرض میکنم
فقط از. ا با کی قرار میزاره،
پارت بعد و بزار😐💔
بزنم بشت خاک بره چشت
بزار خونو خونریزی نشه🔫
دوست میشی؟
فازخودمو درک نمیکنم🤐
پارت بعد و بزار☹
کی میزاری پارت بعدو تروخداااااااا بزار
پارت بعدی رو کی می زاری ؟
این همه گذشته؟
به جاننننننن پی دی نیم قسم ننم منو کشت الا نوشتم پارت بعد رو
پس کی پارت جدیدو میزاری؟
من منتظر هردو تا داستان هستم😃
خب خب من برگشتم سلام سلام
چرا پارت جدید نمیزاری 🙁🙁⁉️
حالم خوب نیست بیبی بهتر شم می زارم قول 🙃
عالییییی بود خدایییی
خیلی عالی بود😍😍
درمورد سوالت🤔
دوست واقعی شاید یکی☝️😐💔
عالی بود عالییییییییی ლ(^o^ლ)
زود زود بزار ادمین خان😐✨
مح تا انقدر دوست دارم حسابش از دستم رفته😁☕
پارت بعد😐🔪
ادمینتون از دست رفت
وععععع چرا؟😐💔💔