
انیو کیوتم پارت جدید 💕 ️
شوگا داست از اتوبوس پیاده میشد که با سر افتاد زمین🤕💕😐 همه بدو بدو رفتن پیشش کمک کردن بلند بشه😬😶💕 وای خوبه چیزیش نشده بود 😶🤕💕 تو جین رو صدا زدی گفتی : هی جین بیا کمک کن وسایل رو بزارم روی چمن ها🙂💕 شما توی اون جنگل خوشمل صبحانه خوردین [ خب بریم جلو این چند ساعت اتفاق خواستی نیفتاد🙂😶💕] صبحانه تمام شد کوک لیوان پر آبش رو ور داشت و ریخت روی شوگا و سری پاشد در رفت شوگا هم دنبالش 😂😬💕تو هم خواستی بری پات گیر کرد به ظرف برنج ها و برنج ها ریخت 😶😐💕توی چشم های همه این جمله بود [ قشنگ گند زدی سه یونگ جون😶😐😬💕] و یک دفعه جین و جیمین پا شدن دنبال تو تو هم سری پا شدی در رفتی بعد چند دقیقه نامجون مثل بابا ها داد زد😤😐💕 اهای بسه پاشین وسایل رد جم کنید باید حرکت کنیم [ عشق ها ۳ هفته میریم جلو چون اتفاق خواستی توی این ۳ هفته نیفتاده 🍒💦💕] اها یک جیزی من گفته بود یه یونگ چند سالشه فکر کنم نگفتم الان میگم ۲۰ سالش هست یعنی ۴ سال با برادرش [ تهیونگ ] فاصله سنی داره🌊🍋💕 ادامه داستان از بان سه یونگ : ۳ هفته پر ماجرا تمام شد قرار بود امروز بریم خونه ولی به جای خونه دم در فرودگاه بودیم 😶🤕😐💕 نمیدونم چرا؟
همه رفتیم از داداشم [ تهیونگ] بمرسیم😂🙂💕 تهیونگ [برادرم] جواب داد : بابا پول داده بریم کانادا 😂🙂🤕💕 [بچه ها من می خوام یک چیزی بگم از این به بعد به جای اینکه بنویسم تهیونگ [ برادرت] داخل اون جای برادرت شکلک دایره میزارم ○👉🏻 و برای خانم ژانگ ( خدمتکار) به جای خدمتکار مربع میزارم □👉🏻 بک هون ( دوستت ) به جای دوستت هم شکلک قلب میزارم ♡ 👉🏻] همه لبخند زدن اها فکر کردیم پول بایو تقسیم بشه 😂🙂😐💕 من گفتم : همه شما پولدار های خسیس هستین😂😂💕 تهیونگ [ ○ ] گفت: همه برین ساک هاتون رو ور دارید 💦🍋💕 همه وارد فرودگاه شدین تهیونگ[ ○] رفت بلیت ها رو بگیره و همه گوشیشون رو ور داشتن تا به خانواده و دوستانشان پیام بدن که ما داریم میریم سفر کانادا فعلا نیستیم 😁😐🥺💕 گوشیم رو باز کردم ولی فقط شماره بابام و تهیونگ[ ○] و بک هون[♡] بود پس فقط باید به بک هون [♡] پیام 🥺😭💕میدادم پس براش نوشتم :
سلام بکی { اسمش بک هون هست تو بهش میگی بکی } مت دارم میرم مسافرت کانادا فعلا نیستم بای 🤕🥺😭💕 بعد گوشیم رو خاموش کردن و با حالت غصه دار به فرودگاه نگاه میکردی جیهوپ اوند پیشت و گفت : هی دختر خوبی ؟😃🤔💕 گفتم: نه🤒🤕😷💕 چون کسی رو ندارم بهش پیام بدم جیهوپ پسرا رو صدا زد و گفت هی بچه ها شماره هاتون رو بنویسید بدید به من همه نوشتن دادن به جیهوپ جیهوپ هم داد به تو و گفت حالا ۶ تا مخاطب جدید داری😁😃😆💕 تو شماره ها رو گرفتی و گذاشتی داخل کیفت بعد جیهوپ برگشت پیش پسرا و داستان رو گفت ولی تو بازم سکوت کرده بودی پسرا گفتن این یه مشکلی داره ساکت هست🤐🤔🧐💕جین : شاید گشنه هست جیمین: شاید داره به چیز های بد بد فکر میکنه شوگا : شاید خوابش میاد جیهوپ : فکر کنم خیلی ناراحته نامجون: شاید حوصله اش سر رفته کوک : شاید دلش واسع من تنگ شده🤣😎💕
پسرا داشتن همین جوری فکر میکردن 🤔🤐💕 که تهیونگ[○] اومد و گفت : همه پاشین باید بریم سوار هواپیما بشیم 🥶😷💕 سوار هواپیما شدین واو چه منظره ای بود همه ساک ها رو جا دادن و نشستن تو از نامجون پرسیدی : هی نامجون کانادا چه زور کشوریه چه آب و هوایی داره؟🤔🤨🧐💕نامجون کتابش رو باز کرد و گفت: آب و هواش توی کتاب نوشته خیلی سرده حالا برای چی میپرسی 🤔🧐💕تو گفتی: می خواستم ببینم چه نوع لباسی باید اونجا پوشید همین😃😆💕نامجون گفت : اهان 😆😃💕 تو به صندلیت تکیه دادی و بیرون رو نگاه میکردی

۶ روز بعد👉🏻 وای بعد شش روز توی هوا پیما بودن میتونیم پیاده بشم وای خدا چه حالی چه هوایی 😆💕 یه نگاه به لباست کردی و گفتی ای وای لباسم که تابستونی هست به پسرا گفتی ولی اون ها سری تر از تو لباس هاشون رو عوض کرده بودن پس رفتی لباس عوض کنی😉🙃😁💕[ عکس لباس بالا هست🍒🍋🏳️🌈] لباس عوض کردی و بیرون اومدی خلبان داشت حرف میزد و میگفت: به مکان خود رسیدیم لطفا پیاده شوید تو سری ساک رو ور داشتی و دنبال بقیه رفتی 😷😂😐💕 دیدی یه خانم داره واسه تهیونگ[○] دست تکان میده از بقیه پرسیدی جیمین گفت: اون خانم کسی هست که قرار ما رو به ویلای بابات ببره خودش هم توی یکی از اتاق های ویلا زندگی میکنه🥶🤐🤒💕 جین ادامه داد: و از گفته های جاسوس های ما این خانم اسمش : لی جانگ سنش: ۳۷ سال هست و کراش داره روی تهیونگ[○] 🤐😐💕 شوگا گفت: ۳۷ سال سن داره 😐😂💕نگین می خواد مخ تهیونگ ۲۴ ساله رو بزنه 🤐😐😂💕 جین گفت : دقیقا زدی توی خال می خواد همین کار رو بکنه 😐💕تو بشکن زدی و گفتی اها خودم درستش میکنم شما فقط با من بیاین وقتی رسیدی ن پیش اون😑🤢🥶💕 خانوم تو الکی خودت رو زدی به بد حالی و خودت رو انداختی روی زمین فقط یکم مونده بود سرت بخوره زمین که 🤕🤒😵💕

(تامام) خب سوال تست🏳️🌈💕💦 داستان ها رو دوست دارین یا تست های سرگرمی من رو؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسمم یانیک
دخترم
لقب: ماریا چون دوست داشتن اسمم مریم باشه نذاشتم گفتم بگید ماریا(خانوادم و دوستام)
سن : ۱۴
رشت زندگی میکنم.
عالی پارت بعد بزار زود لطفا
گذاشتم برسی عشقم🍉🏳️🌈💕
عاولیییی بود😐
چرا بد جا کات میکنی؟!😐
دوس داریع ما رو عذاب بدی؟!😐
دوس داری ما فسیل شیم؟!😐
پ بذارشششش😣
من یکم مردم آزارم 😈💕دوست دارم بد جا کات کنم😈💕🏳️🌈
یک شنبه میزارم برسی پارت بعد رو
پارت بعد پیلیز
راستی آجی میشی
آره خوشگلم اجی میشم 🐷💕🏳️🌈
اسم : ریحانه
لقبم : عسل [ من رو عسل صدا کن اگه دوست داری]
سنم: ۱۲
رشت زندگی میکنم 🐷💕🏳️🌈یک شنبه پارت بعد رو میزارم برسی
اسمم عسل
لقبم بچه کوچولو ،کرم ریز
۱۲ سالمه
اصفحان زندگی میکنم
عالی بود 😂☺
میسی جیگر🛎💕🏳️🌈
داستانت مثل همیشه عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
چشم یک شنبه پارت بعد رو برسی میزارم 🛎💕🏳️🌈