میراکلس معجزه ی عشق1

)مرینت=♡آدرین=☆سابین=◇ امیلی=□)

)مرینت=♡آدرین=☆سابین=◇ امیلی=□)

مرینت یا♡:داشتم آهنگ جگد استون رو گوش میدادم که تیکی با داد گفت

تیکی یا🔴: مرررررررررییییینتتتتت چهار ساعت دارم داد میزنم که آلیا بعد از اینکه از مدرسه مراخص شدی گفت بیای خونه ی اونا .♡:به کل فراموشم شده بود رفتم سمت کمد یه بلوز سفید و روش یه جلیقه ی آبی پوشیدم و رفتم پایین از خونه رفتم بیرون با بادیگارد رفتم خونه الیا آلیا اومد در رو باز کرد

آلیا : سلام مرینت .♡:سلام آلیا آم میتونم بیام داخل .آلیا:آ آره ببخشید بیا تو آ راستی مرینت من نینو رو دعوت کردم اونم با یکی از رفقاش به اسم آدرین اومده اینجا پسر طراح مد معروف گابریل آگرست .♡:واقعا پس تو به احتمال زیاد با اون عکس گرفتی نه .آلیا: نه بابا پسره نمی زاره ازش عکس بگیرم .نینو: آلیا بیا دیگه . آلیا:اومدم عزیزم رفتیم پیش اونا آدرین با آرامش نشسته بود رو مبل و به مرینت خیره شده بود .☆:آلیا اومد یه دخت هم با اون بود دختره تا روش رو به من کرد احساس عجیبی پیدا کردم .آلیا: خب بریم سراغ برنامه ما اول بازی میکنیم بعد میریم تلویزیون میبینیم و بعد تو حیاط چادر میزنیم دور آتیش میشینیم و داستان میگیم.

خب تموم شد میدونم واقعا کم بود ببخشید تا بعد لایک یاد تونن نره بای 😉🤗