سلام سلام این اولین داستانه منه خوشتون اومد لایک کنید کامنت بزارین مشکلی داشت بگید حل کنم ممنون
(مهشاد اسم تو هست حالا اگه بخوای میتونی هر اسمی بزاری
تو : بلاخره بعد ۳ سال برمیگرم) سئول 😄دل تو دلم نیست قراره بچه ها رو ببینم(فلش بک به ۳ سال پیش تو۲۱ سالته راستش تو عاشق چانیول هستی امروز تصمیم گرفتی بهش بگی راه افتادی به سمت کمپانیش ..... رسیدی وقتی داشتم مرفتم پیش چان دیدم یه دختری تو بغل چانه و بعد 💋 منو دید و اومد سمتم چانیول :سلام مهشاد کی اومدی بی خیال این دوست دخترم است اسمش لیاعه من که اشک تو چشام حلقه میزد خودم رو جم وجور کردم گفتم : مبارک باشه 😊سریع از اونجا دور شدم حالم خیلی خراب بود من دو بار کسی که دوسش و اعتماد داشتم رو از دست دادم یکی قبلا عاشقش بودم که مهم نبود یکی هم دخترخالم یا خواهرم که ترکم کرد و رفت یه جایی ولی نفهمیدم کجا این بار سوم به حساب میاد دیگه تحمل ندارم پاشدم راه افتادم به یه برج به اسم سابی
رفتم بالاپشت بوم میخواستم خودم رو از این زندگی راحت کنم رفتم لبه پرت گاه هم خواستم خودم رو پرت کنم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
مرسی از جواب تون
ام پارت بعدی رو بزارم🤔
لطفا جواب بدین 👈👉
ببخشید بنظرتون پارت بعدی رو بزارم اخه کم بازدید خورده اگه دوست ندارین بگید متوقف کنم یا داستان جدیدی از هر فردی مد نظرتون هست بنویسم 😕