
آنچه گذشت:چی آدرین تو هیچ وقت اینو بهم نگفته بودی😐.......خب منم میرم سولگی رو برمیدارم.......که یهو سقف رو سرمون خالی شد و در بسته شد......همه ی پرستارا فرار کردن.....خودم مجبور بودم سرم مرینتم رو بکنم😶
گفتم وای الان نمیتونیم بریم بیرون حال تو هم خوب نیس😢 ____از زبان مرینت____(میدونم منتظر این بودین😐) دیدم سولگی بالش زیر آجر های بیمارستان گیر کرده.دویدم سمتش و آجر ها رو از رو بالش برداشتم.گفتم:سولگی خوبی؟(سولگی خفاش باهوشیه و با تکون دادن سرش به اطراف آره با نه رو میگه)سولگی سرش رو میخواست به نشونه ی آره تکون بده که دید بالش درد گرفت و سرش رو به نشونه ی نه تکون داد.مرینت:آدرین میتونی بانداژ رو با چسب زخم بیاری سولگی زخمیه🙁آدرین:یعنی به اون خفاش بیشتر از من اهمیت میدی؟😿مرینت:نه آدرین فقط من اونو دوس دارم حیوون خونگیمه نمیخوام اسیب ببینه ولی ولی ولی تو عشقمی من عاشقتم نه به عنوان یک دوست(She is just a friend😤😠😡😬😈)به عنوان شوهر آینده م❤که دیدم آدرین چشاش اندازه ی نخود نه چه عرض کنم😹اندازه ی ۰/۰۰۱(کسایی که نمیتونن بخونن این عددو بهشون میگم:یک هزارم یک نخود/پشمام گریختند😶)شده بود.مرینت:آدرین خوبی؟آدرین،آدریننننننننننننن!
آدرین:چی آره😶(آدرین تو عالم هپروته😹/نویسنده حرفی ندارد و در حال جمع کردن پشم هایش میباشد)مرینت:برو اونا رو بیار پیشی سولگی زخمیه🤒آدرین:باشه مرینتم.و رفت بانداژ و چسب رو واسه سولگی آورد.(سولگی آبیه🐲💙)آدرین آروم بانداژ رو دور بال سولگی کوچولو بست و سه تا چسب به رنگ های صورتی و بنفش و آبی(کیوت بودن😇💗💜💙)رو بال سولگی زد و گفت:حالا خوب شد سولگی کوچولو☺سولگی هم از روی زمین پرید و روی شونه ی آدرین نشست و بقلش کرد😘یهو سقف شروع به ریزش کرد و سولگی بدجور به آدرین چسبید😿آدرین سر سولگی رو با انگشتش ناز کرد و گفت:نگران نباش راهی واسه خروج پیدا میکنیم☺👍بعد بلند شد و اینور و اونور رو گشت.منم خواستم بلند شم که آدرین:نوچ نوچ نوچ بانوی زیبای من حالش خوب نیس پس نباید بلند بشه🙂💗مرینت:من حالم خوبه آدرین ب.ا.ر.د.ا.ر نشدم کع@~@آدرین:باشه ولی به زودی میشی(ودف آدرین خیلی منحرف شدی😶)مرینت:آدریننننننننننن😡آدرین:باز شروع نکن دیگععع😥مرینت:باشه😊(وا چه زود قبول کرد😶)بعد بلند شدم و اینور و اونور رو گشتم که چشمم به دو تا جعبه افتاد.آدرین رو صدا زدم.مرینت:اینا اینجا چیکار میکنن؟
جعبه رو برداشتم و بازش کردم.یه چیز کوچولو ازش اومد بیرون یهو گفت:سلام من تیکی هستم کوامی تو به همچین موجوداتی مثل من کوامی میگن.چیزی واسه خوردن داری من گشنمه باید یه چیزی بهم بدی بخورم تا انرژی بگیرم و تبدیلت کنم.اسم تو چیه؟مرینت:سلام امممم من مرینتم و فقط یه ماکارون دارم.تیکی:واو میشه امتحانش کنم؟مرینت:چرا که نه.منم ماکارونم رو به تیکی دادم خوشش اومد.تیکی:من به تو قدرت ساختن رو میدم تو تو با یک جمله تغییر شکل میدی و لباس ابرقهرمانی برات ظاهر میشه تو با میتونی گفتن لاکی چارم یک شی بهت داده میشه و تو باید با فکر کردن یک راه حل واسه شکست شرور ها پیدا کنی و فقط یه بار میتونی ازش استفاده بکنی.یک پروانه ی شیطانی به نام اکوما هست که توی یه جسمی که تو دست شرورا هست مخفی شده و تو باید با یویو اونو بگیری.ولی وقتی از اون استفاده میکنی فقط ۵ دقیقه فرصت داری که به حالت اول برگردی ولی قبل از اون باید بگی میراکلس لیدی باگ تا همه ی خرابی هایی که یک شرور به وجود آورده به حالت اول برگرده.مرینت:خب جمله ی تغییر شکلم چیه؟تیکی:تیکی تبدیلم کن تازه تو فرد انتخاب شده واسه ابر قهرمانی هستی.مرینت:تیکی تبدیلم کن.
____از زبان آدرین____ جعبه رو برداشتم و بازش کردم.یه چیز کوچولو ازش اومد بیرون یهو گفت:سلام من پلگ هستم کوامی تو به همچین موجوداتی مثل من کوامی میگن.چیزی واسه خوردن داری من گشنمه باید یه چیزی بهم بدی بخورم تا انرژی بگیرم و تبدیلت کنم.وای یادم رفت خب اسمت چیه مو طلایی؟آدرین:سلام من آدرینم و فقط یه پنیر کهنه ی کممبر دارم(تو کابینت اتاق بیمارستان بود)دارم.پلگ:واو میشه بدیش من؟میخوامش.آدرین:مطمئنی پلگ؟پلگ:معلومه.منم کممبر تو کابینت رو به پلگ دادم.انگاری خوشش اومد.پلگ:خب من به تو قدرت نابودی رو میدم تو تو با یک جمله تغییر شکل میدی و لباس ابرقهرمانی برات ظاهر میشه تو با میتونی گفتن کتاکلیزم یک شئ رو نابود کنی ولی فقط یه بار میتونی ازش استفاده کنی ۵ دقیقه فرصت داری که به حالت اول برگردی.آدرین:پلگ میدونی جمله ی تغییر شکلم چیه؟پلگ:پلگ تبدیلم کن تازه تو فرد انتخاب شده واسه ابر قهرمانی هستی.آدرین:خب باشه پلگ میخوام امتحانش کنم.پلگ تبدیلم کن.
____از زبان مرینت____ وقتی تغییر شکل دادم آدرینم تغییر شکل داد.آدرین تغییر شکل داده:خب اسمت چیه تو این حالت؟مرینت تغییر شکل داده:فک کنم لیدی باگ اسم خوبی واسم باشه☺خب تو چی؟آدرین تغییر شکل داده:منم فک کنم کت نوار باشم☺خب بریم شروره.لیدی باگ:خب من باید اکوما رو بگیرم.که دیدم سقف ریخت و باهم پریدیم بیرون.که دیدم یک هیولای رنگی(این تیکش رو از یک کمیکی به نام مریضی کپی کردم حالا هرکی بوده ببخشید😳ولی خیلی باحاله برین ببینین🤗)اون جاست داره همه جا رو رنگی میکنه و رنگش فلج کنندس🙁گفتم:لاکی چارم!که یک الکل بهم داد.که یهو کت نوار گفت:کتاکلیزم و دستش رو تو رنگ زد و متاسفانه اون روی رنگ و کتاکلیزمش بی تاثیر بود و دستش به کل فلج شد😐گفتم:کت نوار نهههههههههه!😢و قلموشو شکوندم و دیدم اکوما توش نیست.یهو فکری به ذهنم رسید الکل رو بهش زدم مثل اسید ذوب شد یک قلموی فسقلی توش پیدا کردم و شکوندمش.اکوما از توش اومد بیرون.گفتم:میراکلس لیدی باگ و همه چی به حالت اول برگشت حتی کت نوار💗دویدمو بوسیدمش💏بعدش رفتیم تو خونه ی من و به حالت اول برگشتیم...
آنچه خواهید دید:خب آدرینم وقتشه عقدمونو اعلام کنیم........قبوله........مراسم عقد خیلی شلوغ شده بود......آدرین کسی میدونه که مدل معروف آدرین آگرست یه خوناشامه؟.......به جز من و پدرم و خوناشاما کسی نمیدونه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اریانایی نتم دوباره درست شد بوس بوس
باشه🤗❤
آریانا واقعا عالی بود بعدی کی میرسه اگه خواستی ب این چندتا سوال جواب بده
کلاس چندمی
چند سالته
آجی میشی
من نهمم میرم دهم
دی ما ه امسال ۱۶ سالم میشه
اگه تونستی ب تستام سر بزن
نوشتمش فک کنم فردا منتشر بشه.یکم دیگه صبر کن🤗
دارم میرم ششم
۱۹ روز دیگه ۱۲ سالم میشه
حتما😊
الان سر میزنم❤🌟
اریانا عاشقتم
عالی بود
مرسی❤
خوشحالم آشتی کردیم😘😘😘
عالیییی بود پارت بعدی رو زود بزار
گذاشتم🙄
عالی بود 💐 پارت بعدی هم زود بذار 🌹
خیلی ممنون😻گذاشتمش❤
کیوتا لطفا نظرتون رو درمورد این رمان بهم بگین😚