
این قسمت ۴ از فصل ۴ لیدی باگ و کت نوار امیدوارم خوشتون بیاد می خوام ازین به بعد به واقعیت نزدیک ترش کنم اگه اشتباهی داشتم به بزرگواری خودتون ببخشید❤❤
اون مرد ناپدید شد خیلی برام عجیب بود فکر کردم اشتباه دیدم همون موقع ادرین منو بوسید و بغلم کرد من قرمز شدم ??❤ و ازم خداحافظی کرد، رفتم خونه خیلی به اون مرد فکر می کردم که اون اتفاق خیال بود یا واقعی بود به تیکی قضیه رو گفتم : اون تعجب کرد و به من گفت که اشتباه دیدم چند دقیقه بعد خوابم برد فردا صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم چند ثانیه بعد صدای هشدار گوشیم رو شنیدم که نادیا شاماک داشت اخبار می گفت. از زبان نادیا شماک : پاریس باز هم مورد حمله قرار گرفته یک مرد با لباس طلایی و سفید و با پنجه ها تیز سریع گفتم تیکی خال ها روشن??? رفتم ببینم چه خبره ادرینم گفت پلگ پنجه ها بیرون و اونم رفت تا بینه چه خبره از زبانه اون مرد : من شیر دندانم با معجره گر شیر من قبول نمی کنم که یک بچه ی خام نگهبان معجزه گر ها باشه معجزه گر ها روبده به من جای تعجب داره که فو تو رو نگهبان کرده دیدی باگ تعجب کرد و گفت تو استاد فو رو از کجا می شناسد شیر دندان ادامه داد من نگهبان قبل از فو ام معجزه گر ها رو با زبون خوش بده تا از راه سخت وارد نشم دیدی باگ و کت نوار گفتن توی خواب ببینی که م معجزه گر ها رو بهت بدیم شیر دندان گفت انتظار چنین چیزی رو داشتم پس بهتن نشون می دم غرش طوفانی ، با غرشش هرچی که سر راهش بود خرد میکرد شما حریف من نمی شیذ تازه به دوران رسیده لیدی باگ گفت : گردونه ی خوش شانسی ??? بهش ...
یک توپ ابی داد اون توپ رو محکم زدم به صورتش کت نوار گفت: کاتلکرم اون توی لحظه ی اخر جا خالی داد و فرار کرد به کت نوار گفتم ظاهرا دشمن جدید پیدا کردیم این مرد خیلی خطرناکه باید مراقب باشیم کفشدوزک معجزه اسا و همچی درست کرد، باید درباره ی این موضوع باهم حرف بزنیم الان وقت نداریم ساعت 8 روی برج ایفل می بینمت کت نوار : گفت حتما بانوی من ، از زبان گابریل : این مرد دشمن جدیده لیدی باگ و کت نواره این مرد می تونه مارو به هدفمون نزدیکتر کنه، ناتالی: امیدوارم قربان، نورا اومد بیرون گابریل بهش گفت این معجزه گر رو می شناسی نورا گفت: نه ارباب این معجزه گر جدیده ولی قیافه ی این مرد برام اشناست. گابریل گفت: اگه چیزی یادت اومد به من بگو نورا گفت :حتما ارباب...
ساعت نزدیکای ۸ بود گفتم تیکی خال ها روشن ??? رفتن بالای برج ایفل ادرین اونجا بود به هم سلام کردیم گفتم ادرین ما باید خیلی مراقب باشیم اول هاکماث حالا هم نگهبان قبل از استاد فو ما باید به چند نفر به طور ثابت اطمینان کنیم و معجزه گر بهشون بدیم که کمکمون کنن کت نوار گفت : مرینت می خوای به چه کسانی معجزه گر رو بدیم،اول فقط به ۲ نفر می دیم اگه هم نیاز بود بیشترش می کنیم ادرین گفت : حتما بانوی من ، راستی تا کی می خوای رابطه مون رو از بقیه مخفی کنیم، به زودی می گیم که ما یک زوجیم البته توی حالت عادی مون باشه مرینت راستی من غذا اوردم بریم غذا بخوریم مرین مرینت گفت باشه ادرین. رفتند باهم شام خوردند ادرین گفت: دیگه باید برم و گرنه متوجه می شن که خونه نیستم مرینت ، مرینت گفت باشه بعدا می بینمت و همدیگر بغل کردن و بوسیدن ❤❤❤....
فردا موقع مدرسه شد خانم بوستیه گفت :امروز می خوام یک دانش اموز جدید معرفی کنم که از برزیل اومده به پاریس برای کار پدرش اسم اون تامارا تکسمن هستش تامارا بیا تو، از زبان تامارا : سلام اسم من تامارا تکسمن هست امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم، خانم بوستیه گفت : امروز الیا سرما خورده و غایبه خانم بوستیه گفت تامارا برو جای الیا بشین هر موقع الیا اومد جاها رو درست می کنم ( باید بگم این شخصیت جدید یک فردا پولدار و مهربان با موهای قهوه ای با چشم های ابی پدر او صاحب یک کارخانه ی جدید توی پاریس هست ) تامارا نشست مرینت بهش سلام کرد و گفت: سلام تامارا اسم من مرینت دوپن چنگ هست تامارا گفت : از اشنایی باهات خوشبختم مرینت ، زنگ تفریح خورد تمام بچه ها به جوز کلویی دور تامارا جمع شدن و خودشون رو بهش معرفی کردن مرینت به تامارا گفت: که چقدر خوب فرانسوی حرف می زنم تامارا گفت: من کلاس فرانسوی رو از بچگی می رفتم .مرینت راستی اون بچهای که خیلی پرافاده است کیه، اها اون کلویی یک بچه ی پولدار و بد جنس و پر افاده ای هست، تامارا گفت: فهمیدم مرینت...
تامارا نزدیک کلوئی شد بهش گفت: سلام کلوئی من از دیدنت خوشحالم کلوئی گفت: قبل از ایکه چیزی بگی گوش کن باید بدونی رئیس اینجا کیه پدر من شهردار پاریسه و باید بفهمی با کی صحبت می کنی و من کسانی مثل تو وقت نمی گذرونم تکسمن توی گوش ت رفت ، از زبان تامارا کلوئی گوش کن تو هیچی از خودت نداری هرچی که داری مال پدرت هست تو نباید با قدرت پدرت پز بدی تمام انسان ها با هم برابرند کلوئی از شدت عثبانیت قرمز می شه ، از زبان هاکماث : احساسات منفی زیدی حس می کنم احساس تحقیر شدن احساس شیرنیه برای من هست برو اکومای عزیزمن و اون قلب شیطانی رو شیطانی تر کن ، زنبور ملکه شیطانی من هاکماثم از دفعه ی اخری که من زو نا امید کردی زیاد نگذشته من باز ه به تو-اطمینان می کنم ولی تو باید استراتژیک خودت رو عوض کنی و کسانی که تورو تحقیر کردن له کنی ولی در عوض معجزه گر های لیدی باگ و کت نوار رو برام بیار ، دیگه نا امیدت نمی کنم هاکماث ...
زنبور های من برین و همه رو نیش بزنین ادرین و مرینت می رن تبدیل می شن ، اونها ساعت ها با کلوئی می جنگن و در اخر موفق می شن که اونو شکست بدن ، از زبان نگهبان قبل از استاد فو...
(اون نگهبان اسمش ژانگ هست ) می گه زابوزو غرش کن و لباسش رو می پوشه و می ره با که لیدی باگ و کت نوار رو بگیره ادرین و مرینت که تازه می خواستن استراحت کنن شیر دندان رو می بینن که دوباره داره شهرو خراب می کنن گفتن باید این مرد رو بگیریم من خیلی خسته شدم اونا تبدیل می شن و می رن ک باهش بجنگن لیدی باگ چند تا معجزه گر بر می داره اونا رو به کاگامی، لوکا، نینو ، الیا و میلن می ده که برن کمک لیدی باگ و کت نوار ...
متاسفم که این قسمت زود تموم شد من زیاد حال ندارم بخاطر همین کمتر نوشتم ولی قسمت بعد جبران می کنم اگه اشتباهی داشتم به بزرگواری خودتون ببخشید به خاطر اینکه دیر نوشتم عذر می خوام منون که وقتتون رو برای خوندن داستانام می ذارین ❤❤❤
یک خبر خوب بدای دوست داران لیدی باگ و کت نوار قسمت ویژه نیویورک ۲۵ ستامپر ۴ مهر اکران می شه یا علی ❤❤
خداحافظ❤???
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به خاطر این شیر دندان حافظشو از دست نداده چون که نه تنها نگهبان تمام جعبه های معجزه آسا در جهانه بلکه استاد استادفو بوده و غیر از جعبه معجزه آسایی که مرینت نگهبانشه جعبه های دیگه هم هست.
اگه نگهبان پر و پا قرس لیدی باگ هستید باید اینارو بدونید و اینکه این داستانی که شما نوشتی کپی فصل ۴ قسمت ۲ هست با کمی اندک وتاخیر وبرای اینکه سابت کنم معجزه آساهای دیگه هستن برید ماجرجویی در نیونورک رو ببینید.
راستی بهتون بگم که ماجراجویی در پاریس فصل ۴ تا قسمت ۷ اومده ولی فقط تا قسمت ۴ دراینترنت پخش شده چون...
چه ربطی داره ببین من این رو کی نوشتم فصل 4 کی اومده
دوستان کسی می دونه چرا داستانم وارد سیت نمی شه الان دو روزه داره برسی می شه
آفرین زیبا بود ادامه بده???
لطفا بعدی رو بزار
جالب بود.یکمم اون نگهبان قبلی مثل داستان من بود ولی اشکال نداره،فقط سعی کن زیاد مثل هم نشیم.?
من داستان شما رو نخوندم اسمش چیه
عالیه عزیزم خیلی قشنگه ولی تو رو خدا مال من هم بخونین خیلی جالبه ممنون میشم ۲ تا هست یکی دفترچه خاطرات من است یکی هم میراکلس لیدی باگ تست تو هم دوباره میگم عالیه