سیاره مردگان

مهدی: چند روزی از پایان فرارم از تیمارستان میگذره دیگه اصلا دوست ندارم به اونجا بر گردم خبر ساخت فیلم دکتر استرنج 2 رو از سیاوش شنیده بودم با حضور اسکارلت ویچ خیلی فیلم خفنی بشه فکر کنم روی خنده های جوکری داشتم تمرین می‌کردم که موبایلم زنگ خورد سیاوش بود از پشت موبایل داشت داد می زد کمیک ویژن قسمت دومش اومد منم بهش گفتم آروم باش بعد داد زدم حاجی الان باید بگی ؟ ذهنم هنوز درگیر فیلم دکتر استرنج 2 بود خوابم برد

دکتر استرنج: لحظه ای که بیدار شدم خودم رو توی بیمارستان دیدم با خودم گفتم نکنه که بازم به گاتهام اومده باشم اما دکتر استرنج وسط گاتهام چه غلطی می‌کنه صدای عجیبی رو شنیدم ( هرررر) یا خود حضرت دورمامو اینا که زامبی هستن با سرعت به از اونجا دور شدم دیگه راهی برای فرار نبود به خودم اومدم و گفتم من دکتر استرنج هستم اما من که هیچ وردی بلد نیستم حتی چشم اگاماتو یا شنل معراج هم همراه من نیست آیا این پایان کار منه ؟ که یکی اومد با جادو همه زامبی هارو داغون کرد بهم گفت دکتر معلومه چیکار می‌کنی منم برای اینکه اون نفهمه من دکتر استرنج اصلی نیستم گفتم همه این ها برای این بود که تورو بسنجم اون اسکارلت ویچ بود ناگهان گفت سرم داره گیج می‌ره خورد زمین زامبی ها هم داشتن می آمدن 😱 وقتی به هوش اومد زامبی هارو دید جیغ زد منم همینطور وسط این گرفتاری ها ناگهانی من مثل جوکر خندیدم واندا( اسکارلت): حالت خوبه؟ من یکبار تو این دنیا بودم ولی زامبی وجود نداشت تو مهدی جوکری؟ دکتر استرنج: آره ولی او از کجا میدونی؟ زود تر باید از اینجا بریم

واندا: تو دکتر استرنج زود باش میتونی دور نوردی بکنی دکتر استرنج: دارم سعی خودم رو میکنم ایول یک گذرگاه باز شد حاجی برگام واندا: جوکر بودی بهتر میشد تحملت کرد دکتر استرنج: اینجا کدوم قبرستانی هست واندا: یک قبرستون مثل بقیه قبرستون ها 😐 دکتر استرنج: تو دایانا نیستی؟ واندا: از کجا فهمیدی ؟ نکنه تونستی به قدرت های دکتر استرنج دست پیدا بکنی دکتر استرنج: نه شانسی گفتم 😂 این صدای چیه ( هرررر) زامبی ها فرار بکن ! واندا: دوباره سعی کن از قدرت هات استفاده بکنی دکتر استرنج: باشه حلقه ارتباط کجاست گمش کردم واندا: واقعا که زود باش دنبال من بیا کوئیک سیلور: واندا ؟ برادرت اینجاست دکتر استرنج رو پیدا کردی؟ واندا: چی برادرم ؟ دکتر استرنج: اون پیترو هست برادر واندا حواست باشه سوتی ندی واندا: نیازی نیست بهم بگی بهم بگی کوئیک سیلور: دکتر استرنج هم اینجاست خوبه باید به پایگاه بریم مشکلی که پیش نیومده ؟ دکتر استرنج: نه من نجاتش دادم از دست زامبی ها ( واندا پایه دکتر رو له کرد ) آخ پام واندا: آره دکتر تونست منو نجات بده😑 کوئیک سیلور: دکتر استرنج مارو به پایگاه تلپورت می‌کنی واندا: دکتر حلقه ارتباطش رو گم کرده پیترو ( كوئیک) : مشکلی نیست من تونی تماس میگرم دنبال دکتر کسی رو بفرستن دکتر استرنج: پس شما چی؟ پیترو : من میتونم یکی از شما رو با خودم ببرم که خانم ها مقدم ترن ( رفتن ) دکتر استرنج: دلم یک داداش سریع خواست 😂 خب داره شب میشه و من توی یک قبرستون که هر لحظه ممکنه زامبی ها حمله بکنند گیر کردم تا صبر کنم مرد آهنی برای من کمک بفرسته

دکتر استرنج: داشت بارون می اومد تصویر خودم رو توی آب دیدم استفن استرنج: هعی مهدی منو نگاه بکن تو و چهار نفر دیگه منتخب شدید تا این دنیا رو نابود بکنید زمین بعد 304 ممکنه همه دنیا هارو درگیر خودش بکنه من کتاب دارک هولد 😈و کتاب آگاماتو😇 رو در اختیار تو می‌زارم مهدی: خب همه چیز اوکی شد ثور : دکتر استرنج کجایی ؟ دکتر استرنج: فرزند اودین من اینجام 😂

دکتر استرنج: من حالم خوب نیست ثور : طبیعیه پرواز با پتک من دکتر استرنج: شرط می‌بندم تونی از دستی این کار رو کرده ثور : خب راستش تونی امروز مرد 😢 دکتر استرنج: متاسفم شزم : تاسف فایده نداره دکتر استرنج: شززم ؟ تو دیگه اینجا چه می کنی؟ شزم : دنیا های مارول و دی سی یکی شد الان فقط از ابرقهرمان ها ما موندیم افرادی که توی پایگاه هستیم کوئیک سیلور: من اتاق دکتر رو بهش نشون میدم دکتر استرنج: از واندا چه خبر ؟ کوئیک سیلور: هیچی در حال استراحته دکتر استرنج: منم دلم خواست اتاق تنها مال خودمه کوئیک سیلور: نه ولورین هم هست دکتر استرنج: خدایا اینجا جهنمه توی تیمارستان بودم بهتر بود ولورین: دکتر استرنج اگه خروپف بکنی خودم خفت میکنم

اتاق واندا و بلک کنری : صدای خنده عشق و حال اتاق ولورین و استرنج: صدای نعره های ولورین در خواب دکتر استرنج: دیوانه شدم واستا کتاب دارک هولد رو باز کنم یک ورد خوند ( ولورین لال شد ) حالا خوب شد

دکتر استرنج: حتما میگید فردا چه بلایی سر من میاد ؟ درسته ولورین عصبانی با پنجه های فلزی دنبال من میوفته و میخواد منو ریز ریز بکنه که ثور جلوش رو گرفت

واندا : قناری سیاه هم صحبت خوبیه صدای چی بود ؟ ولورین دنبال مهدی افتاده 😂 قیافه مهدی خیلی خنده دار بود وقتی که از دست ولورین داشت فرار می کرد ناگهان یک نفر توی گرد و غبار ها بیرون اومد اون گرین ارو بود بلک کنری : اولیور من فکر کردم مردی از دیدنت خوشحال شدم عشقم گرین ارو: جانم ؟ خانم اشتباه گرفتی من اولیور کویین نیستم واندا: فکر کنم اون خودشه باید به دکتر استرنج بگم که اون از ماست گرین ارو: میشه یکم برید عقب تر بلک کنری: داری روی اعصاب من میری نزار دهنم رو وا کنم گرین ارو: کو وا کن ببینم ( جیغ فرا صوت ) غلط کردم دکتر استرنج: فکر کنم اون حافظه خودش رو از دست داده من درستش میکنم واندا: آره عزیزم ناراحت نباش دکتر درستش می‌کنه گرین ارو: من حالم خیلی هم خوبه دکتر استرنج: با چوب زدم تو سرش و گفتم حالش خوب میشه

دکتر استرنج: این چرا به هوش نمیاد نکنه مرده واندا: حتما باید می‌زدی تو سرش کوئیک سیلور: مشکلی دارید دکتر استرنج: آره پیترو خیلی فضولی می‌کنی مشکلی برای خواهرت پیش نمیاد ( واندا یکی زد تو پای استرنج ) واندا: ما الان سرمون شلوغه داداشی بعداً بیا ( رفت ) دکتر استرنج: چه زود پسر خاله شدید واندا: جوکر هم بودی اینقدر فضول بودی ؟

گرین ارو: گفتی جوکر نکنه شما ها هم توی فرار از تیمارستان آرکهام بودید دکتر استرنج: گل بود به سبزه هم آراسته شد گرین ارو: من ددشات بودم واندا: سیاوش تویی چرا زود تر نمیگی گرین ارو: فرصت دادید من حرف بزنم اول که اون خانومه ... بعد شما با چوب زدید تو سرم بلک کنری: جناب دکتر حال اولیور چطوره ؟ دکتر استرنج: مشتاقه که شما ببینه گرین ارو: حالت خوش نیست مثل اینکه 😡 دایانا تو یک چیزی بگو واندا: منم با مهدی موافقم نباید هویت ما فاش بشه