عشق بین آدرین و مرینت 8

مرینت: از خواب بیدار شدم انگار یکی منو محکم بغل کرده بود هرچه قدر سعی کردم خودم رو آزاد کنم نشد که نشد حالا این هیچی یهو اون

اون خوابید روی من خیلی سنگین بود پا هام رو به زور آوردم بالا با لقد اون رو از خودم جدا کردم . آدرین : تو خواب ناز بودم که یهو انگار یکی با جفتک منو پرت کرد نمی دونم چش بود چشام رو باز کردم دیدم

دیدم مرینت این توری لقد زده وای خدا چقدر درد می کنه انگار با همزن دل و رودم رو باهم قاطی کردن گفتم آهای مگه باز جن دیدی

مرینت: به من گفت مگه جن دیدم گفتم یه چیزی بد تر از جن نمی دونم کسی دیگه ای اگه جای من بود با تو چی کار میکرد آخه پسر یه خنگ کسی با این وزن زیاد میاد رو یکی میخوابه😡.

آدرین : پس بگو چرا مثل اصلا ولش کن گفتم کی میگه شما بخوابی وقتی مهمون داری ها

مرینت: با داد گفتم تو واقعا یه کله شقی که اگه توی مسابقات رو مخ راه رفتن شرکت کنه حتما برنده میشه چون به جای اینکه راه بره روی مخ آدم بدو بدو میکنی

آدرین: گفتم حالا نمی خواد خودتو عصبی کنی بلوبری رخسارت زشت میشه .مرینت :اول مثل گوجه شدم بعد هندوانه و بعد از اون هم مخلوطی از گوجه و هندوانه البته بعد چند ثانیه به خودم اومدم گفتم

تو واقعا مسخره هستی گفت میدونم ولی حالا بیا بریم حال کنیم گفتم باشه .

پایان آنچه خواهید دید: مرینت رفتیم بازی کردیم وبعد درس ها مون رو خوندیم .آدرین : بعد از اینا رفتیم فیلم تماشا کردیم.

بای نفس ها🥰♥️