10 اسلاید چند گزینه ای توسط: Test with paniz انتشار: 4 سال پیش 1,630 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از ادرینت 12 امید وارم خوشتون بیاد
چه اتفاقی بین پارت 3 و 4 در قسمت 11 داستان افتاد؟
ازم پرسیدن چرا پات زخمه؟گفتم افتادم.کلویی گفت گردنت چی؟موندم چی بگم اخه ادرین عصبانی میشه.بغضم ترکید و گفتم دیشب وولپینا بهم حمله کرد?بعدشم ادرین ناراحت شد و اوند بغلم کرد.گفت مرینت اشکال نداره اتفاقی که برات نیوفتاده.گفتم نه نه.بعد بهم نگاهم کرد و اشکامو پاک کرد و گفتچرا نمیری لباستو بپوشی؟لباسی که نو برات خریدم؟
گفتم ادرین ولی لازم نبود.گفت میخوام این لباسو تو تنت ببینم.چون وقتی نگاش میکنم یاد تو میوفتم.رفتم اتاق و پوشیدمش.یه لباس حلقه ای بلند بود که دامن پف داشت.صورتی ملایم بود و چند تا طرح پروانه و گل.یه تل هم داشت.
پوشیدمش و اومدم بیرون.الیا گفت وای دختر چه خوشگل شدی.کلویی گفت مرینت خودتی؟ادرینم گفت مرینت واقعا زیبا شدی...گفتم ممنونم میرم عوضش کنم.رفتم اتاقو گفتم وایی خدا ادرین بهم گفت زیبا شدم.تیکی گفت مرینت شما عاشق همین این چیزا عادیه.اومدم بیرون.الیا گفت من باید واسه خونه خرید کنم کلویی و نینو هم باهاش رفتن.به ادرین گفتم چایی میخوای گفت نه.
بعدش نشستم کنارش.ازم پرسید مرینت اولین بار کجا عاشقم شدی؟گفتم خوب شاید باور نکنی ولی همون روز اولی که اومدی مدرسه?گفت واقعا؟همون روزی که دعوا کردیم؟گفتم خوب نه تو نگاه اول همون موقعی که بهم چتر رو دادی?نمیدونم چیشد خنده و نگاهت و دیدم و عاشقت شدم.بعدشم بلند شدیم که بریم اماده شیم که پیشونیم و بوسید و گفت هیچوقت یادت نره چقدر دوست دارم.
لباسو پوشیدم و مو هامو گوجه ای بستمو رفتم بیرون.به ادرین گفتم میتونی زیپمو ببندی؟گفت حتما بانوی من.بعد گفت مرینت.گفتم بله.گفت زخمات هنوز تازست.مطمعنی میخوای این لباسو بپوشی؟من اصرار نمیکنم.گفتم ادرین من این لباسو دوست دارم و حالمم خوبه.گفت باشه هرجور راحتی.زیپمو بست.بعدشم به گردنبند بهش دادم و گفتم اینم میبندی؟گفت بله بانوی من.وقتی که بست گردنمو بوسید.یهو قرمز شدم.بعدش ازم پرسید بابت سوتفاهم که ناراحت نیستی و....
زمان حال مهمونی......
لایلا شروع کرد به زدن و چنگ زدن و کشیدن موهاشو جیغ زدن.گفتم لایلا داری چیکار میکنی؟داد زد کمک مرینت داره منو میزنه!مونده بودم.همه اومدن.گفتن مرینت با لایلا چیکار کردی؟گفتم من ختی نمیدونم الان چیشده!لایلا گفت اون منو زد!گفتم من!گفت اره خودت بودی!الیا گفت اصن به مرینت میخوره همچین کاری کنه؟ادرینم حرفشو تایید کرد.ولی باز همه میگفتن مرینت چه کینه ای و بد شده.واقعا که.منم بغضم گرفت و دویدم و از اونجا رفتم.ادرینم دنبالم میومد.ادرینم دستمو گرفت و منو برگردوند سمت خودشو گفت مرینت کجا داری میری؟گفتم کجا بمونم؟همه ازم بد میگن!لایلا هم مثل همیشه دروغ گفت...
مرینت خودتم میدونی تقصیر تو نبوده.گفتم من میدونم!تو میدونی!الیا و کلویی و نینو هم میدونن!ولی اوت همه جمعیت چی؟میدونن که من کاری نکردم!یهو مثل دیوونه ها شروع کرد به خود زنی و بعد گفت من زدمش!ادرین گفت خودت که لایلا رو میشناسی.
بعدشم رفتم بغل ادرین و زدم زیر گریه.گفتم ادرین من چرا انقدر بدبختم.اخه مگه من چیکار کردم.گفت مرینت همه چیز درست میشه.بعد یهو یه ماشین اومد.برگشتم ببینم کیه؟اون ماشین بابای ادرین بود?شیشه باز شد و اقای اگرست گفت مهمونامونو سوار ماشین کنید....
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
داستان تون عالیه وای عاشقانش زیاده هیجانیش کنید مثل همون ولپینا میدونم ادرینه ولی توماس زگ اصلا ادرینه رو انقد عاشقانه درست نمیکنه
منو جون به لب کردی بگو بقیش چی میشه اخر کاری میکنی من سکته کنم از دست کار های شما نویسنده ها
جان هرکی دوست داری سریع پارت بعدو بزار .
قشنگ بود همینطوری ادامه بده