
سلام بچه ها اینم پارت ۱۴ من تصمیم گرفتم تا ۱۲ خرداد ففط تست سرگرمی و ..بنویسم و دیگه داشتان نمینویسم تا ۱۳هم خرداد
(اول بالا رو بخون....خوندی؟ خب من اونجا یه اشتباهی کردم ولی درستشاینه که من تا پارت ۱۵یعنی پایان فصل یک مینویسم و بعد تا ۱۲خرداد فقط تست سرگرمی و.... میزارم ...خب حالا بریم سراغ داستان) به کالسکه چی گفتم کالسکه رو حاضر کنه که یه خدمتکار اومد کنارم . (خدمتکار😈) 😈اومممم بانوی من ! میخواید برید بیرون؟!؟ 💗اره چطور ؟ 😈میخواید بگم براتون کالسکه حاضر کنن؟ 💗بله فقط زود. . *بعد از چند دقیقه کالسکه اومد و (البته شاید این پارت غمیگین باشه ..اگرم باشه کمی ) سوارش شدم که یه پسری رو توی کالسکه دیدم. 💗میرم خونه فرمانده نینو..عاممم شما کی هستید؟ 👤سلام بانو ...من بل پادشاه کار داشتم ..یکی از تجار هستم. 💗آها ..پس چطور من ندیدمتون؟ . 👤من توی اتاق بودم و زود تر از شما بیرون اومدم. *چند دقیقه ای بینمون سکوت بود. یکم مشکوک میزد ..مگه نباید کالسکه من شخصی باشه؟ ؟! پسره یه جعبه رو اورد که توش چند تا بسکوییت بود. 👤اومم...بانوی من..میشه یکم از این بسکوییت ها بخورید؟ خودم به همراه خواهرم درست کردم ...میخواستم یکی مزه کنه. 💗نه ممنون. 👤😢حیف شد ..میخواستم یکی مزه کنه. 💗باشه یکم ازشون میخورم....اوممم چه خوشمزهس 👤ممنون بانو... *بعد از چند دقیقه حس کردم سرم داره گیج میره ...سرم رو تکیه دادم به شیشه که کی نفهمیدم خوابم برد. «دوساعت بعد » & خوابیده بودم که بیدار شدم و رفتم اتاق پدرم که نینو رو اونجا دیدم. 💚سلام...عه نینو تو اومدی.. پس چرا مرینت نیومد منو بیدار کنه؟ (علامت نینو👮) 👮سلام...مرینت..چطور؟! 💚مگه با مرینت نیومدی؟ 👮نه مرینت کجا بود که باهاش بیام؟ 💚چی؟؟ مگه مرینت دوساعت پیش نیومد خونه شما؟ 👮نه..کسی نیومد. مگه مرینت قرار بود بیاد پیش ما ؟ 💚اره اون گفت میاد پیش شما...پس کجاست؟ اصلا اون بی خبر جایی نمیره و تازه جایی هم بجز عمارت شما و قصر نمیشناسه؟ !! 👮نکنه رفته عمارت؟ 💚نه ...اونجا نگهبانا بازن و در اونجا قفله ...کجا رفته؟؟ چی شده؟ 👮اروم باش صبر کن از نگهبانا و کالسکه چی بپرسم. «چند لحظه بعد..» 💚نینو...نینو چیشد؟ 👮عامم. 💚بگو دیگه. 👮خب نگهبانا میگن مرینت چیزی بهشون نگفته و کالسکه چی ها هم میگن اصلا کتلسکه ای برای رفتن بانو خارج نشده...💚یعنی چی؟؟!!مگه میشه ؟👮خب...
👮خب یکی از نگهبانا دم در گفته که یکی از خدمتکارا وقتی مرینت رفته اومده کنارش و بعدم رفته ....و بعدم یه کالسکه اومده اومده جلو در و اونم سوار شده و رفته.. 💚چی ؟؟!پس چطور کالسکه ای خارج نشده؟ اون کالسکه چی رو بیار اینجا فورا.. کالسکه چی:بله سرورم چی شده؟ &یقه لباسش رو گرفتم توی دستم. 💚چطور کالسکه ای خارج نشده وقتی که مرینت با کالسکه رفته؟ کالسکه چی:سرورم من دارم به شما حقیقت رو میگم ما اصلا امروز ورود و خروج نداشتیم و کسی به ما چیزی نگفته برای خروج کالسکه😩 👺آدرین ولش کن..برو کاری نداریم باهات ...نینو به همه خدمتکارا بگو بیان..&همه خدمتکارا اومدن و گفتن که ما فقط بانو رو دیدیم که حاضر شدن و رفتن توی حیاط که یکیشون گفت.. 👯سرورم هلنا نیست..ما داشتیم قصر رو تمیز میکردیم که بانو اومدن توی حیاط و هلنا هم دست از کار کشید و گفت سرم درد میکنه و میره که یکم استراحت کنه..بعد از اون دیگه ندیدمش انگار اصلا توی قصر نیست. 💚لعنتی...مرینت رو دزدیدن ...اون رو باید پیدا کنیم ..نینو همه سرباز ها رو اماده کن میریم توی شهر دنبال مرینت..👺پسرم اروم باش اون پیدا میشه..💚چی میگی پدر ؟؟اون گم شده !؟؟ با حرف هایی که شنیدم معلومه مه اونو دزدیدن😭😣 &سریع همه سوار اسب شدیم و به سرعت رفتیم به شهر...همه مردم به ما نگاه میکردن و تعظیم میکردن چون از لباسم معلوم بود که شاهزاده هستم...💚مرینتتتت...مرینتتتت کجایییی؟ کل شهر رو تا شب گشتیم اما دریغ از یه رد و نشونی😰😭😢...سرعتم رو کم کردم کل شهر خالی بود و کسانی به جز منو سربازا و نینو نبودیم..که یهو صدای فریاد یه دخترو شنیدیم که کمک میخواست..با خودم گفتم حتما مرینته که....
&با خودم گفتم حتما باید مرینت باشه😃😃😢😆 سریع رفتم طرف صدا که دیدم دو تا پسر مزاحمه یه دختر شده بودن اما اون دختر...هیییی اون مرینت من نبود😢😭😭😭 اون پسرا تا ما رو دیدن فرار کردن 🙍🙍😔😖 دختره رو سپردم به یه نگهبان تا ببرتش خونش(و در بین راه نگهبانه ع،ا،ش،ق،دخترک شد و با هم به خوبی و خوشی زندگی کردن😁😂 💚هرهرهر خندیدیم 😐😒 من توی این وضعیتم و تو توی این شرایط داری شوخی میکنی؟ به جای این کارا برو مرینت منو پیدا کن😞😭 M: اولن گفتم یکم حال و هوا عوض بشه منم خودم خیلی ناراحتم😓😔 دومن خودت بگرد پیدا کن به من چه🙆 💚برو برو تو برو داستانت رو بنویس خیلی دیر داری داستانت رو میدی بیچاره طرفدارای داستانت که این همه منتظر داستانتن M:هی هی به تو ..هوففف استغفرللله ولی راست میگیا من رفتم بنویسم بای 💚به سلامت😬😒) &دوباره سوار اسبم شدم و رفتیم محله های خراب تر ...هی مرینت رو صدا میزدم ولی کسی جوابم رو نمیداد😭 به چریه افتاده بودم که دیگه به اگبار نینو داشتیم برمیگشتیم به قصر که ...که یه چیز براق روی زمین دیدم...اولش بی خیال از کنارش رد شدم اما یهو برام آشنا اومد سریع برگشتم و اونم برداشتم(بچه ها ببخشید این صفحه کم بود مامانم هی داره صدام میزنه الانه که یه کتک مفصل بخورم)
اون...اون همون اویزی بود که خودم چند روز پیش برای مرینت خریده بودم😱😨 💚نینو..این ..این مال مرینته.. باید اتفاقی براش افتاده باشه که این از لباسش افتاده😓 &سرم رو هی میچرخوندم و مرینت رو صدا میزدم...مثل دیوونه ها سوار اسب شدم که اسب رام کرد و منو پرت کرد زمین😢مرینتتتتتت کجایییی؟😭 👮اوه نه سرورم... سرباز ها بیاید..&چند نفر اومدن و با کمکشون از رو زمین بلند شدم.... نینو منو دوباره سوار اسب کرد اروم حرک کردیم....کمرم به شدت درد میکرد اما هنوز امید داشتم که پیداش میکنم😞😭 «فردا صبح » &به خاطر ضربه ای که به کمرم وارد شده بود طبیب گفت باید چند روزی استراحت کنم تا اتفاق بدی نیوفته😢 روی تخت دراز کشیده بودم و به آویزی که برای مرینت خریده بودم نگاه میکردم و اشک میریختم😭 (دیگه انقدر نگو خریده بودم خریده بودم نمیخواد منت سر مرینت بزاری ایششش😒) از زبان مرینت (و بله بلاخره نوبت مرینت خانم قصه ما هم شد) *وقتی دیروز چشمام رو باز کردم تویه یه اتاق روی تخت بودم ..بلند شدم و رفتم که درو باز کنم اما در قفل بود....ولی...صبر من ببینم..اینجا...لینحا که خونه آلیا نیست یعنی چی؟...پس ...پس من کجام؟😓😱😨 💗من کجام؟.... اینجا کجاست؟؟؟ چیشده ؟؟!!...هییییییی کسی اینجا نیستتت؟؟؟... (فردا) *دیروز هرچی ضربه زدم به در و داد و بیداد راه انداختم کسی جوابم رو نداد...برای همین دوبارهرفتم پشت در و شروع کردم به ضربه زدن به در و داد و فریاد زدن و کمک خواستن..💗آهایییییییییی؟؟؟!!!این درو باز کنینننن...اح،م،قا، شما میدونید من کی هستم؟؟؟ ...اگه دست شاهزاده بهتون برسه زندتون نمیزاره...آهاییییییی کسی اینجا نیست؟؟؟؟ *یهو در باز شد و سه تا آدم نقاب دار اومدن داخل...
👤سلام بانو ..ببخشید دیروز نیومدم برای خوش آمد گویی...برای چی انقدر سروصدا میکنید؟چیزی نیست که فقط چند روزی شما مهمان ما هستید😏. 💗خ،ف،ه، شو ع،و،ض،ی دهنت رو ببند .ً...برای چی منو دزدیدین؟....فقط پام برسه بیرون نمیزارم قِصر در برید....قیافه اون خدمتکاره و پسره رو خیلی خوب یادمه(در ذهن مرینت ..ولی من که یادم نیست😓حالا ولش یه کاریش میکنم) 😬 👤اوه اوه چه عصبانی.... برای شخصیتی به این مهمی اینطور حرف زدن خوب نیست بانووو...😏 عاممم...خب شما باید چند روزی پیش ما باشید بعد میبریمتون یه جای دیگه😏 💗آ،ش،غ،ا،ل ولم من....اهههه...آخه مگه من چیکارت کردم؟ من به چه دردت میخورم؟...ولم کن ل،ع،ن،ت،ی ..ا،ح،م،ق ... 👤اوه اوه دیگه نمیتونم بزارم انقدر بهم چیز بگی بعدم انگشتتو که به عنوان ت،ه،د،ی،د اوردی بالا رو بنداز پایین که از این کارا م،ت،ن،ف،رم😏😬. 💗منو نگاه کن ..ببین اینو بدون که اگه من از اینجا خارج بشم بلایی به سرت میارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن(من موندم مگه آسمونم مرغ داره؟ ) 👤باشه رفتی به منم بگو😏...
(خب بچه ها باید یه چیزی بگم ...پارت بعد همونطور که میدونید پارت آخر فصل اول این داستانه و من تا ۱۳خرداد فقط تست های غیر داستانی مینویسم و از اون زمان به بعد شروع میکنم به نوشتن فصل دوم داستان زندگی تلخ و شیرین و پارت هایی با اسلاید های حداکثر تا ۱۳ و در هر اسلاید هم به اندازه متوسط مینویسم یعنی نه زیاد و نه کم ...خب دیگه بریم سراغ ادامه داستان) 👤باشه..رفتی به منم بگو هه😏 *اونا که رفتن منم رفتم دنبال یه دری پنجره ای چیزی تا آخرش یه پنجره توی د،س،ت،ش،و،یی پیدا کردم... سریع رفتم صندلی اوردم و گذاشتم زیر پام بعد پاهام رو از پنجره بردم بیرون و فقط کافی بود که بدنم و سرم از پنجره بره بیرون که یهو یکی دستمو به شدت کشید عقب که باعث شد بیوفتم داخل ب،ق،ل اون ع،و،ض،ی ...👤عه میخواستی فرار کنی ..هه منو ساده فرض کردی؟ ...بچه ها دست و پای بانو رو سفت و محکم ببندید و بعدم ببندینش به تخت تا بفهمه فرار کردن از دست من چه آخر و عاقبتی داره. هر هر هر😏😂 (مثلا داره میخنده) 💗آییی...اح،م،ق، د،ی،وو،نه ولم کن...آخخخ ارومتر ،ر،و،ا،ن،ی ..آییی آدرین کجایییی؟😭😢 «چند روز بعد» *چند روز گذشته و من هنوز همون جور بسته شده بودم...کمرم درد گرفته بود...هر روز هم دو وعده بهم غذا میدادن که اونم به زور میخوردم...فردا روز ع،ر،و،س،ی من و آدرین بود...آدرین کجایی؟😱😭😭
* فردا روز ع،ر،و،س،ی بود...آدرین کجایییی؟ ورا کسی پیدام نمیکنه ؟؟اینا از جون من چی میخوان؟ .. از زبان &: حالم خوب شده بود ...کل شهر پر از سرباز بود ...تنها کاری که میکردم زل زدن به اون آویز و اشک ریختن بود😢 ...فردا روز م،ر،ا،سم بود...توی قصر صدای هم همه میومد ..ع،ع،ب،ی شدم و رفتم بیرون که دیدم وزرا اومدن و دارن به بابا میگن که نباید مرا،سم به هم بخوره و از این عقب تر بیوفته...باید فردا با پرنسس لایلا ا،ز،د،و،ا،ج کنن😨🙅. 💚اینجا چه خبره؟ چرا انقدر اینجا رو شلوغ کردین؟ ..من نمیخوام اصلا ا،ز،د،و،ا،ج کنم به کسی هم مربوط نمیشه ...من فقط با مرینت ا،ز،د،و،ا،ج میکنم و به هیچ دختر دیگه ای حتی نگاهم نمیکنم... الانم حوصله هیچ کدومتون رو ندارم از اینجا گم،ش،ید بیرونن🙅 وزیر اعظم: اما قربان شما...💚گفتم به هیچ کس ربطی نداره ...الانم برید بیروننن😢 &با عصبانیت برگشتم توی اتاق و رفتم پشت در نشسام و زار زار گریه کردم😢😭 💚آخه چرا من؟؟...چرا من باید این همه بلا سرم بیاد؟ آخه چرا باید برای مرینت اتتفاقی بوفته؟ چرا؟؟..چرا ؟؟😭
خب خب تمام شد رفت بلاخره بعد از قرنی نوشتم😓 خب زود تموم کردم چون پارت بعدی خیلییییی هیجانیه پارت بعدو به شرطی میزارم که لایک و کامنت ها به ۳۰برسن😙 راستی دنبال=دنبال خب بزنید صفحه بعد چون یه آنچه خواهید دید خفن داریم😘😘😋😝
خب بریم سراغ آنچه خواهید دید🙌: 💗من کجام؟ اینجا کجاست؟ 💚 نه نه نه این امکان نداره ...نه نه😨 مرینت هیچ وقت این حرفو نمیزنه نه نه😭😨😱. 💙(لوکا) درسته آدرین اینو مرینت نوشته😓😔 💗من من چرا نمیتونم پاهامو تکون بدم؟ کاملیا اینجا چه خبره؟ *وقتی رفتم تو دیدم آدرین داره لایلا رو م،ی،ب،و،س،ه 😨😭 «من هیچ وقت ع،ا،ش ق،ت، نبودم 😏 و نخواهم بود اینو بدون...دوستدار تو ع،ش،ق،ت😂😏» 💗بیچاره دختری که تو رو دو،س،ت داره😢. .______________________________ واییی چی شده؟😱 مرینت چرا نمیتونه پاهاشو تکون بده؟ یعنی ف،ل،ج شده؟ اون نامه چی بوده؟ مال کی هست؟ اصلا کاملیا دیگه کیه؟ آدرین چرا میخواد لایلا رو ب،ب،و،س،ه؟ چی شده که آدرین انقدر پریشونه؟ میخوای بفهمی ؟ پس قسمت بعد فراموش نشه🙆
خب این اسلایدو اضافه اوردم.....چیکار کنم؟....آها فهمیدم .....بریم سراغ چالش🙌 سوال چالش : حاضری یک روز گوشیتو بدون رمز بزاری تو خونه پر از آدم؟ من خودم...اره حاضرم ولی میرم کلا هرچی اینستا و تلگرام و واتساپ و...دارم حذف میکنم و جست و جو های مربوط به میراکلس رو از سابقه گوگل حذف میکنم و کلا هیچی بجز برنامه های اصلی خود گوشی نمیزارم و تمام😂😝 خب بای بای👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من و دوستام یه گروهیم اسم دوستان هست دانیال،شاهین،هیراد و مهران که شقایق خواهر شاهین هست اصلا همین جوری باهاش آشنا شدم من و داستان یا همون گروهمون باهم یه خوانده خریدیم که واسه جشن و اینا توش باشیم یه دف برقا قطع شده بود وای نمیدونید شقایق تمام مدت چسبیده بود به من آخه از تاریکی میترسه خیلی حال داد
اگه عاشقم باشه براش هرکاری میکنم هرچیز بخواد براش میگیرم چون من این امتیاز رو دارم که پولدارم خب تقریباً میشه گفت من خانواده ندارم چون زیاد نمی بینمشون یه برادر دارم و یه خواهر یه دست سابق هست خیلی هم بهم کمک کرده که به شقایق نزدیک شم بدف سگ یکی از دوستاش رو قرض گرفت تا مثلاً سگه رو یه کاری کنه که به شقایق همه کنه تا من مثلاً جلوش عدا ابرقهرمانا رو دربیارم ولی اون لحظه که نجاتش دادم شانسی مامان بابا اومدن اعتماد تورو هم جلب کردم خیلی باحال بود
خب من چون داداشم خیلی فضول هست و تا حالا دوبار رمز گوشیمو عوض کردم چون هر دوبار رمزش رو فهمیده ولی حاضرم چون درسته ما خوانوادتن خیلی پولداریم ولی من مهم ترین چیز رو ندام بودن در کنار خانواده پدر و مادر من بخواطر کار های تجاری تو هفته دو یا سه بار بیشتر نمیبینمشون ولی در عوض زمانم رو با وقت گذرانی با کسی که عاشقشم میگذرونم شقایق او یادم رفت من پسرم اسمم هم سپهره عکسم هم رو پروفایله من عاشق شقایقم ولی خب تا حالا بهش نگفتم ولی بنظرم اونم عاشق کنه چون جدیدن وقتی میبینم قرمز میشه
ببین ، از کروم سرچ کنی دیه واسط سابقه نمیفته ، برگه ناشناس باز کن دیه سابقه نموفته ، ج چ : نه عمرنننننن مگه مغز خ ر خوردم ، فامیلای ما هم فضوووووووووول😐💔😑
وواییی عالی بود فوق العاده زیبا مینویسی ادامه بده منتظرم و اینکه خیلی دیر پارت میذاری ولی خیلی عالیه
:-)ممنونم راستش من از توی تبلت مینویسم یعنی توی تبلت داداشم پارت ها رو نوشتم و از روی اون توی گوشی توی تستچی مینویسم و بعضی مواقع هم تبلت شارژ نداره و یا کلا دست داداشمه و یا مامانم و بابام تبلت رو بر میدارن یا ....کلا بیشتر وقتا وقتی صبح زودتر از مامانم بیدار میشم و یا اونا خونه نیستن مینویسم و ... کلا خیلی مشکل دارم:-(
هفته ای یک بار پارت بنویس لطفااااا
سعی خودمو میکنم 🌹😘
عالی بود بعدی رو زود بزار
ببين من نميخوام بهت بی احترامی کنم یعنی چی اقا یه داستان مینویسی لطفا سریع من الان خیلی ناراحتم
خب ببخشید منم اگه بتونم مینویسم ولی تا متاسفانه تا ماه دیگه نمیتونم بیام تو تستچی خیلی متاسفم ولی شاید من بتونم روزی فقط نیم ساعت گوشی دستم بگیرم و شایدم اصلا نتونم ولی شما میتونید یکی از این دو شرایط رو انتخاب کنید:.
۱-هفته ای یک بار پارت بنویسم
۲- یک ماه دیگه بنویسم
کدوم؟
عااااالی بود 💐💐💐💐
بدو سی تا شدن