سلام این قسمت را بسیار هیجانی ساختم امیدوارم خوشتون بیاد
نه خدای من سریع دویدم به سمت صدا دیگه برام دردم مهم نبود وقتی رسیدم الیا روی زمین افتاده بود سریع پرستار ها آمدند گفتم الیا پاشو الیا گفتند خانم مرینت چرا از تختان بیرون آمدین؟!? دکتر گفت خانم مرینت زخمتون! زخمم بخیه اش باز شده بود من را بلند کردن و بردن توی تخت اما الیا ,الیا چرا !کی زد بعد اینکه برام بخیه زدند یواشکی رفتم تو اتاق الیا خیلی تیر عمیق نبود و خوب بود گفتم الیا حالت خوبه الیا گفت خوبم مرینت داشتم می آمدم بینمت بعد نمی دونم چی شد ... گفتم باشه الیا حالا خوبی گفت اره من خوبم تو خوبی گفتم منم خوبم رفتم بیرون تو اتاقم تیکی گفت چی شد !!!??من اصلا نفهمیدم چرا باید الیا تیر بخوره گفتم نمی دونم داشتم میرفتم تو اتاق پرستارها تا تغییر شکل بدم که یکی گفت مرینت برگشتم الیا از تو اتاقش بود گفتم چی شده الیا گفت خوبی گفتم اره چند باز میپرسی گفت یک چیزی باید بهت بگم گفتم بگو گفتم معجزه گر روباه را گم کردم گفتم چییی گفت وقتی یکی تیر زد از گردنم افتاد بعدش نفهمیدم کجا رفت این باعث شد فقط یک کس به ذهنم برسه ارباب شرارت??الیا گفت کسی به ذهنت رسید؟!?? گفتم نه من باید برم تو اتاقم باید استراحت کنم و یک لبخند مسخره زدم الیا خندید گفت باشه خوب استراحت کن رفتم تو اتاق پرستار و گفتم تیکی خال ها روشن رفتم بیرون داشتم از آن ساختمان به آن ساختمان میرفتم که یهو دیدم کت نویر هم داره از اون ور میاد تا خواستم ایست بکنم با سر به هم برخورد کردیم هردومون هم زمان گفتیم اییی و گفتم تو اینجا چیکار می کنی کت نویر ٬کت نویر گفت بانوی تو چرا بیمارستان نیستی مگه دکتر.... با دستم جلوی دهانش را گرفتم و گفتم من خوبم گربه باشه؟❤ اون هم با سر تایید کرد و دستم را کشید و برد روی یک ساختمان زیبا گفتم گربه،
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود کارتو دوست دارم ادامه بده