گروگان دشمن « پارت ۱ »

دستم رو بلند کردم و محکم یه سیلی بهش زدم : « نمی خوای بگی رئیست اونو کجا قایم کرده ؟ ». افتاد زمین. از گوشش خون می اومد. گفت : « من نمیدونم. فقط رئیس جاشو میدونه » دستم رو بلند کردم که دوباره سیلی بهش بزنم اما آلیا دستم رو گرفت و گفت : « ولش کن ماریا. آروم باش. رئیس خودش میدنه باهاش چی کار کنه » چند تا نفس عمیق کشیدم تا کمی آروم بشم بعد گفت : « آفرین . حالا بیا بریم ناهار خوری یه چیزی بخوریم »

رفتیم ناهارخوری. آلیا یک قهوه و من یک هات چاکلت سفارس دادم. وقتی میخواستیم از در بریم‌ بیرون یکی از پسر ها برام جفت پا گرفت. تونستم تعادلم رو حفظ کنم اما بعدش که کنترلم رو به دست آوردم هفت تیرم را در آوردم. اگه در همان لحظه رئیس وارد ناهار خوری نمیشد با تیر او را میزدم

« اینجا چه خبره؟ » آلیا سریع گفت : « ببخشید آقای رئیس. تقسیر ماریا نیست. رونالد براش جفت پا گرفت » رونالد یکی از پسر های حرفه ای گروهه و من ازش حرفه ای‌ترم.از وقتی که وارد تیم شد بهش مشکوک بودم . رئیس گفت : « رونالد صد بار بهت گفتم حق نداری اینجا‌‌از این کارا بکنی » بعد رو کرد به ما و گفت : « ماریا،آلیا. شما با من بیاید دفتر یک معموریت جدید براتون دارم »

کمی بعد: « خب بچه ها. شما دوتا از بهترین معمور های مافیا هستید که به زودی قراره جزو وزیر ها بشید و همون طور که میدونید یک گروه مافیایی دیگه هم هست که با ما در رقابته » آلیا گفت : « یعنی فهمیدید چرا جدیداً توی همه معموریت هامون سر و کلشون پیدا میشه؟ » رئیس جواب داد : « اره درسته. اونا بین ما یه جاسوس دارن. امروز که داشتیم برای هم چاپلوسی میکردیم از دهنش پرید که یکی همه نقشه هامون رو لو میده. اما معموریت شما دوتا. میخوام بفهمید که کی براشون جاسوسی میکنه » « چشم رئیس »

داستان رو همین جا نگه میدارم. لایک و کامنت فراموش نشه لطفا ☺

چالش : بگید دوست دارید داستان چه جوری تموم بشه چالش ۲ : فکر میکنید جاسوس کی باشه؟