ممنونم بابت نظرات اینم از میراکلس سه امید وارم لذت ببرید
خواستم برم دنبال کت نوار که صدای قدم پشت سرم احساس کردم تا برگشتم دیدم بله کت نوار شرور شده ? حالا چیکار کنم همین تو فکر بودم کت نوار بی مقدمه به سمتم حمله کرد سریع جاخالی دادم و گفتم کت نوار نه تو ادم خوبی هستی تو یه ابر قهرمان ولی اون همچنان حرف نمیزد و حمله میکرد کت نوار : من داشتم به عشقم لیدی باگ حمله میکردم اما یه حسی درونم میگفت نکن کت نوار نکن تا اینکه احساس قلبم درد گرفت لیدی باگ : کت نوار سریع خم شد و دستلش رو روی قلبش گزاشت حدس میزدم اکوما توی زنگولش باشه و منم از فرصت استفاده کردم و شرارت کت نوار رو خنثی کردم کت نوار حالت نمیه هوش افتاد رو زمین و منم رفتم سمتش چند بار صدا زدم کت نوار خوبی...... کت نوار : لیدی باگ چه اتفاقی واسه من افتد
لیدی باگ : تو شرور شده بودی کت نوار ? قیافه کت نوار ?چییییی لیدی باگ : حالا ولش کن خوبی ؟ کت نوار: اره خوبم مگه میشه بغل لیدی باگ باشی و خوب نباشی لیدی باگ : سریع به خودم امدم دیدم بله تو بغلمه سریع ولش کردم گفتم خب حالا که حالت خوبه پبشو وبرنک همینجا ه.... تا خواستم بگم هویت یاد اکوما شدن کت نوار سر همین بحث شد و گفتم بهتره بریم ?
کت نوار : باشه بانوی من ? ورفتند از زبان راوی جان ?: خب بله کجا بودیم اهن کت نوار و لیدی باگ هردو به اتاق خابوشون رفتم و تبدیل شدن بعدش ? بعدششش.... مرینت از فرد خستگی بیهوش میشه وقتی چمش رو باز میکنه میبینه فردل شده و ساعت نهه دومتر میره رو هوا ? و بعرش خودش رو با یه بدختی میرسونه به ندرسه و وقتی میرسه با دهن میره تو زمین سریع بلند میشه میگه سلام خانم بوستیه ببخشید من جیزه ..... چیزه .... خانم بوستیه : بلشه مرینت فهمیدم خواب موندی مرینت سرش انداخت پاین و گفت بله خانم بوستیه و بعد رفت سر جاش رسی وقتی نشست از زوی جوننن : وقتی مرینت نشست اصلا متوجه ادرین که بغل دستشه نشد و بعدش ادرین گفت خوبی مزینت ؟ مرینت سریع یه جیغ خیلی بلند میکشه میگه ...... ادددد....رررینن..... تتتت.....ووو ....کی اامدیییی ??? ادرین : دیگه نتونستم جلو خندم رو بگیرم قیافه مرینت و حرفاش انقدر خنده دار بود که از شدن خنده دل درد شده خیافه مرینت ? حتنی داشت تو دلش میگفت این چه مرگشه اخه
مرینت : نیش خندی زدم ولی من با اینوه باید از خوشحالی بترکم نمیدونم یه نگرانی بدی داشت تو وجودم شکل میگزفت که کم کم داشتم نگران میشدم ?
تا اینکه یه دفعه شیشه کلاس شکست و چون من کنار شیشه بودم بیشتر شیشه ها رو من ریخت و من وقتی به جاهام نگاه میکردم همش خونی بود وای خدایمن چیکار کنم تا اینکه یه دفعه همه چا برام تارک شد و فقط صدا هارو میشنیدم که میگفتن مرینت مرینت که اونم کم کم برام نا مفهوم میشد ادرین : تا خواستم برم واسه تغیر شکل دیدم جیغ بچه ها رفت رو هوا مرینت مرینت..... چشاتو باز کن زنگ بزنید اوژانس منم چون میدونستم
بادیگاردم پاینش مرینت رو بغلم کردم و سریع رفتمپایین و به بادگاردم گفتم سریع برو بیمارستان فکر کنم داد زدم نمیدونم ?
مرینت باید عمل بشه حدود دو ساعت اینطورا داخل اتاق عمل بود که کلا یادم رفت من یه قهرمانم پس باید پاریس رو نجات بدم و کمک لیدی باگ کنم بنا بر این یه بهونه جور کردم و رفتم
مرینت : چشام رو به زور باز کردم هیچی یادم نبود چشام تار میدی و چیز ها کم کم برام واضح شدن بعدش امدم پاشم درد و سوزشی رو توی کل بدنم حس کردم تیکی امد جلوم و گفت مرینتتتتت گفتم بله تیکی تسکی گفت مرینت پاریس در خطره به تو حتیاج داره ولی تو زخمی هستی ولی بی اعتنا بی حرفش شوکه شودم و هنوز حرفش تموم نشده بود که تبدیل به لیدی باگ شدم تا پاشدم از جور درد نتونستم روی پاهام وایسم و افتادم زمین ولی باید تحمل میکردم ماشدم و رفتم کمک پیشی
ممنونم از اینکه تا اینجا خوندید اگر موافقید پارت بعدی کشف هویت باشه لطفا داخل تظر ها بهم بگید
خدانگهدار تا یه پارت دیگه نظر فراموش نشه ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)