قلب های یخی" این اسم داستانیه که من بعد دوسه ماه اونو توی این سایت گذاشتم یه داستانی کامل از میراکلس که اگه دنبالش کنین به پارت های کشف هویت و آکوماتیز شدن لیدی باگ و خیلی چیزای هیجان انگیز دیگه میرسیم با لایک و کامنت هاتون بهم امید بدید که بقیه اش رو هم بزارم🐞🐾
حال مرینت خیلی بد بود. خیانت کلویی و متحد شدنش با هاکماث از یه طرف، از یه طرف پاک شدن حافظه استاد فو و نگهبان شدنش و از طرفی آدرین و کاگامی که روز به رو به هم نزدیکتر میشن. اون داشت فکر میکرد که حتی اگه به آدرین بگه دوسش داره اون رد میکنه و دوستیشون هم خراب میشه چون کاگامی رو دوست داره...
مرینت با خونه رسید. از پنجره توی اتاق پرید و روی تخت ولو شد. همه جای اتاقش پر از عکس های ادرین بود که باعث میشد بغضش بگیره
عکس هارو مچاله کرد و همشونو توی سطل آشغال انداخت اما عکس ها بیشتر از چیزی بودن که توی سطل جا بشن!
اون اما هنوز هم دل شکسته بود و مچاله کردن عکس های ادرین حسشو عوض نکرده بود...
حالا تمام اتاق پر از طرح های خط خورده و کاغذ های مچاله شده بود و مرینت بدون توجه به هیچ چیز توی تراس روی صندلی راحتش ولو شده بود و آبمیوه میخورد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی
اقا عالی
ولی اونجاش که گفتی لبخند تلخی زد و تیکه.. گفت نمیخوام مزاحم تو و عشقت بشم
اعتماد به نفس مرینت خیلی کمتر از اینه که تو نسته باشه اینو بگه
تازه با ادب تر و مهربون تر هم هست😊
سعی کن رفتار و اخلاقشونو مثل خود فیلم میراکلس نگه داری تا طرفدار از دست ندی
سلام ممنون بابت نظرت
چشم حتما اصلاح میکنم💝💝💝
عالی بود
مچکرم💝💝💝