این پارت یازدهم داستانه.بابت تاخیر متاسفم.
از زبان پرینت:مرینت چی می خواستی بگی .یعد دیدم فکر میکردم که اینکارو کردم.خواستم واقعا اینکارو انجام بدم که گوشیم زنگ خورد.آدرین بود و منم به مامان و بابا گفتم:یک لحظه صبر کنن تا من جواب بدم، بعد که گوشی رو برداشتم ارباب شرارت گفت:اگر پیشیت رو میخوای بیا رو برج ایفل.منتظرتم. بعد پدرم گفت : مرینت ، اتفاق خاصی افتاده منم که باید میرفتم وقت نداشتم براش ون توضیح بدم که کجا می خوام برم و گفتم : یکی از دوستام بهم نیاز داره، بعد تبدیل شدم رفتم رو برج ایفل. وقتی رفتم ارباب شرارت یه بمب به گربه سیاه وصل کرده بود و گفت : که اگر تکون بخوری منفجرش می کنم.بعد بانیکس زمان حال از پشت اومد و بمب رو باز کرد .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بود لطفن بعدی سری بزار
عالی لطفا داستان های منم بخونید اسمش Lady bug است اگر نیاورد تو گوگل بزتید