
اینم از ادرینت 9
الیا گفت چطوره بریم رو پشت بوم خونه؟دور هم میشینیم.فتم الیا اخه این برنامه تابستونه؟?گفت حالا یه چی از زبونم پرید.مرینت گفت عالی میشه.مرینت گفت من میرم وسایل رو اماده کنم.نینو گفت بچه ها یادتون نره فردا جشن پایان تحصیلی کلاس دهمه.کلویی گفت راست میگه یادمون نره.
از دید مرینت...
منو الیا و کلویی رفتیم اشپز خونه.به دخترا گفتم دخترا اون روزی که اون اتفاق افتاد روز تولد ادرین بود.کلویی گفت و اون روز بدترین روز ادرین بود.گفتم میخوام براش تولد بگیرم.الان ساعت 4.کیک و اینا رو درست کنیم و 6 بریم خرید.الیا گفت خیلی خوب میشه.کیک درست کردم و ماکارون.پیتزا هم درست کردم ولی نزاشتم تو فر.با دخترا رفتیم خرید و الیا به نینو پیام داد پشت بوم و مرتب کنید و ادرین و از خونه دور کن.
یه مغازه دیدیم و رفتیم داخلش.به کلویی گفتم بره یکم بادکنک بخره و الیا هم کمکش.منم رفتم توی یه فروشگاه و یه دستبند دوستی برای دو تامون خریدم،برای هر پنج نفرمون.ماله منو ادرین ست بود.یهو بدنم ضعف رفت و کم مونده بود غش کنم و بیوفتم که یه نفر منو گرفت.برگشتم و لوکا و کاگامی رو دیدم.گفتم سلام لوکا سلام کاگامی،بهم یلام دادن و گفتن...
مرینت حالت خوبه؟گفتم اره اره خوبم عفونت بدن یکم حالمو بد میکنه.گفتم شما با هم دوستین؟گفتن اره.لوکا گفت دختری که عاشقش شدم کاگامیه.گفتم آو شما بهم میایین?تشکر کردن و گفتن کمک نمیخوایی؟گفتم نه ممنون حالم خوبه.دخترا اومدن و خریدارو کرده بودن.رفتیم خونه کسی نبود.
با دخترا رفتیم پشت بوم.پشت بومو تمیز کرده بودن و بالشتک و زیر انداز اورده بودن.
منو الیا رفتیم وسایل رو بیاریم.الیا گفت پسرا خوب تمیز کاری کردنا.به نظرم پشت بوم خوشگل شده.
یهو صدای جیغ اومد.منو الیا فوری گفتیم کلوییه!رفتیم دیدیم کلویی داره از پشت بوم میوفته!گفتم کلویی تحمل کن!دستشو به الیا گرفتیم و کشیدیمش بالا.نشستیم و بهش اب دادیم.گفتیم کلویی چیشد؟
کلویی رو اوردیم بالا و نشستیم و بهش اب دادیم.پرسیدم کلویی چیشد؟گفتم خودمم نفهمیدم لایلا اینجا بود و بهمگفت من هیچوقت تغییر نمیکنم.کلویی رو بغل کردم و گفتم ولی تو تغییر کردی و شدی بهترین دوست ما اایا گفت دخترا ما نمیتونیم بزاریم همه همینجوری اسیب ببینن!گفتم ماکه کاری نمیتونیم بکنیم این کار ابر قهرمان هاست.گفت خودمونم میتونیم یکارایی بکنیم.گفتم حالا بیایید بریم وسایل رو بیاریم.کیک رو اوردم و الیا و کلویی تزیین کردن.نینو پیام داد ما داریم میاییم.الیا شروع کرد به فیلم گرفتن نینو در پشت بوم و باز کرد و...
سورپرایز!!ادرین نگاه کرد و خندید.بغلش کردم و گفتم تولدت مبارک ادرین❤یهو دیدم بغض کرده.گفت تا حالا هیچکس برام انقدر ارزش قایل نبود.هیچوقت یه تولد نداشتم.گفتم ولی حالا داری عشقم.یهو قرمز شدم عشقم از دهنم پرید.ادرین اومد کیک رو ببره.کیک خوردیم و بعد من کادو رو به همه دادم.ماله منو ادرین و ست بود.ماله نینو و الیا هم ست بود.مال کلویی ترکیبی از رنگ ماله ما بود.به ادرین گفتم او راستی ادرین کاگامی و لوکا باهم دوستن?گفت پس لوکا عاشق کاگامی بوده.گفتم اره خیلی خوبه تازه برام تعریف کردن چجوری عاشق هم شدن?لوکا میگفت...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوستان من علی اصغر هستم و داستان بن تن رو مینویسم ، لطفاً داشتم من رو هم بخونید ، امیدوارم خوشتون بیادبن تن - تستچی https://testchi.ir/tests/16111/%D8%A8%D9%86-%D8%AA%D9%86
عالی لطفا تست های منم بخونید اسمش Lady bug 1،2 اگر نیاورد در گوگل بزنید لطفا داستان من 37 قسمته و سه هم داره میاد
خیلی قشنگ بود بعدی رو زودتر بزار
محشششششر حتما ادامه بده دنبالت می کنم