8 اسلاید صحیح/غلط توسط: hedieh انتشار: 3 سال پیش 1,420 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت2
کت نوار سرجاش سیخ وایساد
کت نوار توی ذهنش:خودم کردم که لعنت برخودم باد وقتی گفت یکیو دوست دارم که عاشق یکی دیگه است باید فکر اینجاشم میکردم کاش اول خودمو جای کسی که عاشقشه میذاشتم بعد حرف میزدم الان که واقعا کسیم که عاشقشه!حالا باید چیکار کنم؟چی بهش بگم؟
لیدی باگ:کت نوار سرجاش سیخ وایساده بود اصلا تکون نمیخورد خب معلومه بیچاره!منم نمیخواستم احساسمو این شکلی،این موقع و اینجا بفهمه ولی به هر حال رفتم دست روی شونش گذاشتمو گفتم:کت نوار،میدونم کس دیگه ایو دوست داری من دخالتی نمیکنم فقط میخواستم احساس منم بدونی تا دیدار دوباره وقتی که به خودت اومدی اون موقع میتونی جوابمو بدی اون سیلی که حقمه رو بهم بزنی(از اون سیلی شروع کرد به گریه کردن)بعد از اونجا رفتم رفتم توی بالکن و تغییر شکل دادم کت نوارو نگاه کردم همونجا هنوز خشکش زده بود تا5دقیقه
کت نوار:داشتم حرفاشو میشنیدم ولی نمیتونستم تکون بخورم یا کاری بکنم اون اون تا امروز برای من به چشم یه همکار بوده اما الان دارم بهم میگه دوست دارم¿؟ولی من مرینتو دوست دارم نمیخوام نه دل لیدی باگو بشکنم نه مرینتو از دست بدم
ولی از این حرفای لیدی باگ معلومه که بیچاره کاری نمیکنه از اون آدم بدای داستان نیست که برای نرسیدن منو عشقم به هم نقشه های شومی بکشه
بعد5دقیقه از این حرفا به خودم اومدم و از اونجا رفتم توی اتاقمو تغییر شکل دادم تبدیل به آدرین شدمو خودمو انداختم روی تخت همش حرفای لیدی باگ توی سرم میپیچید
تا دیدار دوباره......میدونم یکی دیگه رو دوست داری......سیلی که حقمه.........."عاشقتم دیوونه".........آخ سرم وای بهتره دیگه بهش فکر نکنم خب بچه ها این آدرینمون گفت بهش فکر نکنم اما نتونست تا ساعت4صبح که دیگه خودش از خستگی خوابش برد
(ببینیم مرینت چیگار کرده یا بهتر بگم چقدر گریه کرده)
مرینت:تا ساعت3شب بعد از رفت کت نوار توی بالکن بودم(دوتا آرنجشو گذاشته روی نرده و مشتش زیر چونش)و به برج ایفل و پاریس نگاه میکردم ......به خودم اومدم و دست روی گونه هام کشیدم گونه هام خیس بود!(از اون موقع ها که بی اختیار اشک میریزی و خودتم نمیدونی داری گریه میکنی)رفتم توی اتاقم و افتادم روی تختم و به کت نوار فکر کردم حرفای امروز بعد از مدرسه اش توی مغزم بود یه دختر زیبا که تو چشماش غرق میشی.....بایکی قرار دارم....وای سرم درد گرفت انقدر به کت نوار و حرفاش فکر کردم و گریه کردم(مرینتم تا ساعت5صبح خوابش نبرد)میریم توی خونه ی آدرین از زبان پلگ:پلگ:توی کمد کممبرا بودم و داشتم میخوردم آدرین بخاطر وضعیت لیدی باگ ناراحته اما قطعا مرینت خودش بیشتر ناراحته اینجوری ممکنه توی مبارزه ها اتفاقی پیش بیاد و پیروز نشن اونا روی خودشون کنترل کامل مثل قبل ندارن ممکنه شکست بخورن و منو حبه قند بیفتیم دست اشرار آره،خودشه حبه قند!
میریم خونه ی مرینت از زبان تیکی: تیکی:روی میز نشسته بودم و به مرینت نگاه میکردم بیچاره!حتی توی خوابم گریه میکنه مطمنم خودشم خبر نداره که داره گریه میکنه!این گریه های از روی عشق انسان ها که بی اختیاره به نظر دردناک میاد مرینت الان داره درد میکشه کاش یه راهی بود که اون دوتا هویت همو میفهمیدن و بهم میرسیدن مطمنم الان آدرینم ناراحته اما نه به اندازه ی مرینت توی این فکرا بودم و داشتم دنبال راه چاره میگشتم و باخودم کلنجار میرفتم که فهمیدن هویت بر خلاف قانونه و تا شکست هاک ماث این خیلی خطرناکه که هویت همو بفهمن چیکار کنم؟؟؟؟؟؟ یهو یه سایه توی باکن دیدم خیلی آروم تا چشممو بردم بیرون که دیدم پلگه کامل رفتم بالا و گفتم:پلگ،تو اینجا چیکار میکنی؟پلگ:حبه قند به نظرت ما باید برای این وضعیتی که پیش اومده چیکار کنیم؟من میترسم اونا شکست بخورن و من و تو به دست اشرار بیفتیم و اون موقع خودت میددنی چه فاجعه ی بزرگی رخ میده!
مرینت از خواب بیدار شدم رفتم مسواک زدم و برای رفتن به مدرسه آماده شدم تیکی نبود گفتم احتمالا توی بالکنه(رفتن روی پله های بالکن)دستمو بردم سمت در بالکن که یهو یه صدایی از توی بالکن اومد اون صدا تیکی بود که گفت:من متاسفم پلگ منم راهی ندارم نباید هویت همدیگه رو بدونن!یعنی چی؟اونا چی دارن میگن؟؟؟پلگ:ولی این عشق تقریبا دنیا رو به آخر میرسونه!!!چی؟اونا چی دارن میگن یعنی فکر میکنن که من چون عاشق کت نوارم ولی اون منو دوست نداره دنیا رو نابود میکنم؟؟اصلا چرا اونا باید برای عشق یه طرفه ی من نقشه بکشن؟؟؟؟سریع رفتم تو بالکن و گفتم:اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟شما دارید چیکار میکنید؟؟؟؟؟(تیکی و پلگ وحشت زده میشن و آروم آروم کامل برمیگردن به طرف مرینت)تیکی:ه.......ه......م........م..ا
مرینت:شما؟؟؟؟؟میشه درست حرف بزنی؟
تیکی:خب ما داشتیم دنبال راه چاره میگشتیم چون ممکنه شما با این وضعیت شکست بخورین و ما بیفتیم به دست اشرار و دنیا تموم بشه!(ازشروع حرفشو تند گفت و باصدای کمی بلند)مرینت:هی هی هی ترمز کن اولا که من کاملا حالم خوبه و دوما کی گفته من قراره شکست بخورم و شما به دست اشرار بیفتین؟من قویم تازه دیشب بدون گریه خوابیدم
تیکی:ولی گونه های خیست توی خواب و خوابی که میدیدی که بخاطر کت نوار بود
مرینت:چ.....چی؟؟؟ن...ههههه
تیکی:چرا من میدونم داشتی توی خواب کت نوارو صدا میزدی
مرینت:خیلی خب گیرم انداختی ولی خواب که دست خودم نیست
تیکی:درسته خوابم مثل دل شما آدماست هیچی نمیفهمه فقط حقیقتو میگه این خواباییم که میبینی مثل عاشق شدن و احساساتی بودن و این حرفاتونه درست نمیگم؟
مرینت:شما بیخیال اینجور چیزا شین گفتم که من کاملا حالم خوبه خیلی قویم و همه چی روبه راهه الانم...(تیکی حرفشو قطع کرد)تیکی:اما....(مرینت حرفشو قطع کرد)مرینت:اما واگر نداره تیکی،برو توی کیفم پلگ،برو پیش صاحبت(تیکی و پلگ کاری که مرینت گفته بودنو انجام دادن هردو)میریم از زبان آدرین10دقیقه بعد از رفتن پلگ: آدرین:از خواب بیدار شدم مسواک زدم و برای مدرسه آماده شدم گفتم:پلگ بیا پلگ زود باش کمببر خوردن بسه پلگ.....پلگگگگگ.پلگگگگگگگگگگ کجاییییییییی؟؟؟؟؟؟؟پلگ؟توی کمد کممبرا،نبود......توی کمد لباس،نبود،........دور و اطراف تخت،نبود.......دور و اطراف وسایل بازی و چیزای پر زرق وبرق،نبود پلگ کجاییییییی؟؟؟؟
یهو پلگ اومد گفتم:پلگ توضیحی داری که تا این موقع کجا بودی؟دنیا رو زیر و رو کردم
پلگ:تا این حد بگم که با یه کممبر خانوم زیبا روی برج ایفل قرار داشتم
آدرین:😡زودباش باید بریم مدرسه وگرنه دیر میشه
پلگ:(رفت توی لباس آدرین)آدرینم به سمت مدرسه حرکت کرد دم در کلاس وایساد(چون مرینتو دید)توی ذهنش:خب یعنی منم احساساتمو به مرینت بگم؟ لیدی باگ جرئت کرد احساساتشو بگه اما من نه؟وایسا ببینم من خودم به اون بیچاره جرئت داده بودم اما اگه مرینتم مثل من که لیدی باگو به خاطر یه نفر دیگه رد کردم،ردم کنه چی؟؟؟؟؟نه بابا اون نسبت به پسرا بی تفاوته وقطعا عاشق کسی نیست ولی اگه من بهش بگم شاید بایه ذره تلاش عاشق من بشه چون به هر حال خوشتیپ ترین،پولدارترین،معروفترین و در عین حال بامزه ترین پسر این اطراف منم(میدونم یه ذره دور از حرفای آدرین واقعیه منم هدفم همینه واسه همین از اول داستان کاری کردم مرینت عاشق کت نوار بشه و آدرین عاشق مرینت)خب به هر حال رفتم سرجام نشستم
از زبون مرینت:آدرین اومد2دقیقه دم در کلاس وایساد انگار توفکر بود اما بعدش اومد پیشم نشست دیگه اینجا جا خوش کرده؟ای کاش کت نوارم به اندازه ی آدرین همینقدر همین یه ذره که دنبالمه دنبالم بود اون موقع دنیا رو بهم داده بودن منم به پای اون میریختم😞
آدرین:مرینت؟
مرینت:بله؟
آدرین:ببخشید میپرسم جزوه های دیروز چی شد؟
مرینت:جزوه؟جزوه چیه؟
آدرین:خب همون جزوه ها که قرار بودم بهم بدی چون درسا سخت بود
مرینت توی ذهنش:ای وای من درگیر کت نوار بودم یادم رفت برای آدرین جزوه ببرم بیچاره الان درسشو نخونده،بلند گفت:آخ ببخشید من این روزا خیلی درگیرم و یه سری چیزا پیش اومده که فکرمو مشغول کرده
آدرین:چه جالب مثل من
مرینت توی ذهنش:این پسر هم توی چه بحثایی کجاها دنبال تفاهماش با من میگرده
کم کم بچه ها و خانم بوستیه اومدن و کلاس شروع شد
وسطای کلاس:آدرین توی ذهنش:بهتره توی جشن تموم شدن دبیرستان که خونه ی مرینت ایناست به مرینت احساسمو بگم اونجا بهترین مکان و بهترین موقع است نه مثل لیدی باگ😒
مرینت:آدرین؟؟؟؟؟؟؟
آدرین بله؟
وقتی آدرین رفت تو فکر پیش مرینت:خانم بوستیه:آدرین جواب این سوالو بگه آدرین،آدرین،آدرین،آدرین،آدرین،آدرین
خسته شدم واسه همین گفتم:آدرین؟؟؟؟؟؟؟
گفت:بله؟
گفتم:خانم بوستیه7بار صدات زد آدرین:ببخشید این روزا یه درگیری ذهنی دارم
صدای هر هر کلویی اومد باز یکیو مسخره کرد اون فردم از کلاس رفت بیرون
یهو یه شرور اومد خانم بوستیه مارو فرستاد خونه هامون منم لیدی باگ شدمو رفتم شکستش دادم اما کت نوار اونجا هیچ حرفی نزد و هیچ حرکتی هم نکرد منم هیچ کاری نکردم بعد رفتم خونه و اونجا باخودم کلنجار رفتم:یعنی چی؟کت نوار چرا باهام حرف نمیزنه؟............خب معلومه بعد کار دیشبت.........حداقل میتونست بگه دوست ندارم تا تموم شه..........نه بابا میخواستی اینم بگه؟...........اگه میگفت چی میشد مثلا؟.............من میگم چی میشد،جنابعالی شرور میشدیو دنیا رو نابود میکردی.........
(بهتره ما مرینتو با خودش تنها بذاریم)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
43 لایک
عالی
هدیع چطور داصتانو ط صرگرمی گذاشتی 🤪 عدم تایید نشد 😕
والله نمیدونم ولی خب به خاطر کسایی که دوست دارن زود بیاد توی سرگرمی میذارم تا زود تر بیاد
فقط یه چیزی.شما خیلی وقته که دیگه طنز های میراکلس رو نمی گذارید.می دونم قبلاً گفتید که دیگه نمی خواین درست کنید.ولی بهتر نیست که یه تجدید نظری کنید؟
حالا که داستان میراکلس رو هم می نویسید،طنز های میراکلس در کنار اون می تونه خیلی جذاب باشه.
راستش فگر نکنم نظرم عوض نمیشه و اینکه چون خودم عکسارو ادیت میکردم سخته همش به فکر ادیت باشم چون ادیت یکم سخته و طول میکشه نمیتونم
عالی بود.
من پارت ۳ موخوام سریع پارت بعد رو بنویسیا🥺