
😐دلم براتون سوخت اومدم زودتر پارت هفتم رو بنویسم😐💔🥀
از زبان کوک:÷نامجون نامجون میترسیدم اگه بهت بگم یونگ رو بکشن میترسم نامجون میترسم😭😭😭×تو خیلی بی معرفت هستی خیلی😭÷من با یوری کار دارم یوری کجاس ها😡یوریییییی😡کجاییی عوضی😡😢کجایی😭😢#با یوری چیکار داری بیا بشین به من بگو با یوری چیکار داری÷وقتی من بهوش اومدم دنبال یونگ میگشدم ندیدمش بعد دیدم یک نفر اومد بعد با هم یکم حرف زدیم و بعد اسم یوری رو اورد داشت میرفت که بهش گفتم وایسا#اسم اون مرد رو می دونی؟÷امم صبر کن اسمش .....تهیون بود اره اسمش تهیون بود😪#😨(میریم به اون موقع)÷وایسا وایسااااااا€باشه چیه بگو÷تو با یوری چه نسبتی داری€چرا باید بهت بگم😂÷خواهش میکنم بهم بگو😢التماس میکنم بگو😭€باشه فقط اگه به کس دیگه ای بگی یونگ میمیره فهمیدیییی😡÷اره اره فهمیدم
€میریم به چند سال پیش وقتی تازه یوری به دنیا اومد من تو خونه نشسته بودم که صدای در اومد رفتم در رو باز کردم رئیس بود یا بهتره بگم جونگهیون بود اومد تو بهم گفت باید یک زن و شوهر رو بکشم اون زن و شوهربرای پدر یونگ کار میکردن من رفتم اونا کشتم و یک بچه داشتن که اون بچه یوری هستش من گرفتم و بزرگش کردم همیشه به حرفام گوش میداد میگفت چشم استاد بله استاد😂تا وقتی که یک ماموریت بهش دادم و اون گفتم من ادمای بی گناه رو نمیکشم و اینا که بعد یهو اقا لی مین هو از نا کجا اباد پیداش شد😡 و اومد گفتش که من پدر و مادرش رو کشتم و چجور ادمی هستم و واسه همه حرفاش مدرک داشت😡
از اون به بعد دیگه به حرفم گوش نداد هیچ سرم داد میزد کوک خوب گوش کن اگه یوری رو وقتی ولت کردیم بدی بهم بمن با یونگ کاری ندارم جونگهیون رو نمی دونم فهمیدییی₩یوری بیا (زمان حال)÷ بعدش هم یونگ رو اوردن پیشم و ازم خواهش میکر که برم و دنبالش نیام😭😢نامجون برای منم سخته خیلی سخته کسی که دوسش دارم و عاشقشم نمی تونم براش کاری کنم از وقتی یونگ رو دیدم دنیا واسم خیی خیلی قشنم شد اگه از دستش بدم نمی دونم چیکار کنم😭😢💔🥀
×چی داری میگی کوک تو یونگ رو دوست داری؟😢÷دوسش ندارم عاشقشم😢😭لی مین هو یونگ رو بر گردون پیشم خواهش میکنم خواهش😢😪'ببخشید اقا کار دارم باید برم٪باشه برو(علامت خدمتکار'یا بهتره بگم کای)لز زبان کای:از اول به استاد گفتم نباید به کوک اعتماد کنه😡باهات کار دارم کوک خان😡'سلام قربان€سلام چیشد اومدی'کوک گفت€چی رو'هر چیزی که گفته بودین€که اینطور باهات کار دارم کوک خان😡گوشی رو بده' چشم از زبان کوک:داشتیم حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد×کیه÷نمی دونم ناشناسه#بزار رو بلندگو٪اره بزار÷چشم جواب دادم€ سلام اقای کوک بهت هشدار داده بودم که نباید بگی ولی گفتی حالا هم هر اتفاقی افتاد تقصیر خودته#تهیون تو از من عصبانی هستی چرا سر اون دختر خالی میکنی€از این بعد بد اگه کاری بکنین من و جونگهیون رو یونگ خالی میکنیم .....قطع کرد
÷حالا چیکار کنیم😢اگه بلایی سر یونگ بیاره چی×نه اون چنین کاری نمیکنه پدر یونگ و لی مین هو با هم دیگه:اتفاقا میکنه از زبان تهیون:کای بریم پیش یونگ نمی خواستم چنین کاری بکنم ولی مجبور شدم😏تفنگم رو هم بده'چشم€بریم رفتیم دیدم جونگهیون داره یونگ رو میزنه دختره بیچاره داره خون بالا میاره😂😏این دختر بلاخره اخر میمیره😏😂فکر کنم جونگهیون فهمیده😂€جونگهیون بسته ادامش با من₩باشه😡😏€یونگ من نمی خواستم این کار رو بکنم ولی اگه التماس کنی این کار رو انجام نمیدم+من...هی...چ..وقت..برا...ی...تو .....التماس..نم..یک..نم
(دوباره یادم رفت کجا بودم😐یادم باشه برم پیش دکتر😐😑)از زبان تهیون:عصبانی بودم که چنین حرفی زد€کاییی دستشو باز کن😡'چشم€😡😏 رفتم یقه اش رو گرفتم و محکم کوبیدم به دیوار😡€دختره بی خاصیت😡بلایی سرت میارم که مرغ های اسمون به حالت گریه کنن دیدم هیچی نمیگه این حرفو زدم که یکم بترسه دیدم یواش یواش داره چشماشو میبینده😰ولش کردم دید زد دیوار خونه فهمیدم سرش خون اومد😰یا خدا چیکار کنم€کاااااای'بله قزبان چیشده😨€من سیم کارتی که با کوک حرف زدم رو نابود کردم؟'نه😨😰€چیییی بدوووو به جونگهیون لگو فرار کنیم😨😰 از زبان کوک:فهمیدم که می تونیم ردشو بزنیم سیم کارتش هم نابود نکرد ردشو زدسم و داریم میریم دنبالش🙂🥀💔 از زبان یونگ:منو به دیوار کوبوند خوب نمیشنیدم چی میگه داشت از سرم خون میومد ولم کرد بعد فهمیدم گفت به جونگهیون فرار کنیم حالم خوب نبود وقتی رفتن بیرون رفتم یک چاقو گرفتم شنیدم دارن میان این ور₩بیا بریم یونگ رو با خودمون ببریم😨
در رو باز کردم کای فهمید و چاقو گرفت و فرو کرد تو شکمم منم فرو کردم تو شکمش و هیچ نفهمیدم فقط فهمید تهیون و جونگهیون فرار کردن💔🥀🥀از زبان کوک:اروم وارد شدیم من یک رده خون دیدم اروم با پلیس دنبالش رفتم یک پسر رو دیدم چاقو خورده با...با یونگ😢😨😰داد زدم یونگگگگ چشاتو باز کن× چیش....یونگ..یونگ😭😭😭 📍برش زمانی📍باز از زبان کوک:٪ اوم که کای بود خدمتکار من🥀#از اول به کای شک کرده بودم😡×حالا چیکار کنیم ها جونگهیون فرار کرده تهیون فرار کرده به جای اینکه بگین میدونستم یه کاری کنین😡😢💔÷بستهههههه بستههههه بسته خواهش میکنم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😪😢💔💔💔💔💔💔🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 یکدفعه دکتر اومر بیرون دکتر:خانواده خانم یونگ÷ من من هستم(علامت دکتر")"چه نسبتی باهاش دارین÷من....من شوهرشم "اها بله ایشون به سرشون ضربه خیلی بدی خورده و مثل اینکه خیلی زدنش و چاقو خوردن ما تمام سعیمون رو می کنیم 🙂💔÷چی میگی😢مگه تو اصلا دکتری😭ها اخه به تو هم میگن دکتررر😭😭😭بگو حالش خوب میشه بگو😢💔🥀×کوک بس کن ببخشید دکتر😢💔🥀
از زبان نامجون:کوک رو کشیدم این ور درسته حالم خیلی بد بود ولی حس میکردم حال کوک بدتر به جین زنگ زدم(مکالمه جین و نامجون)♡الو....×سلام هیونگ♡سلام پسر معلومه کجایی از کوک چه خبر یونگ رو پیدا کردین حالش خوبه راستی اگه لی مین هو کنارته بگو یک دختر اومده میگه دوست یونگ هستش اسمش لنا هستش×هیونگ😭😭😭😭یونگ یونگ😭😭😭♡چی شده پسر بگو😰😨 ×ما پیدا کردیم کجا هستن بعد با پلیس رفتیم اونجا وقتی رفتیم تو دیدیم یونگ زو زمین افتاده و دورش خونه😭😭😭😭😭💔💔💔🥀🥀🥀♡چی...چی😨😨من الان میام اونجا کدوم بیمارستان هستین؟😨×بیمارستان ......♡اها باشه اومدم خداح...÷هیونگ...هیونگ😭😭😭شوگا و جی هوپ و همه اعضا رو با خودت بیاز😭😭😭♡باشه کوک باشه تو اروم باش😨🥀💔😰😢 از زبان جین:تلفن رو قطع کردم و به اعضا گفتم دختره التماس میکرد که اون هم بیاد به نظر نمیومد ادم بدی باشه چون مثل ابر بارون داشت گریه میکرد منم مجبور شدم با خودم ببرمش 📍برش زمانی📍رسیدیم پیاده شدیم و با سرعت به سمت بیمارستان رفتیم نامجون رو دیدم داد زدم♡نامجوننننن×سلام هیونگ😢😪💔🥀♡کوک کوک کجاس×از بس گریه کرد حالش بد شد زیر سرم هست@سلام بچه ها💔🥀همه با هم به جز لنا و نامجون:سلام یوری😪💔🥀 @میگم تو لنا نیستی🤨🤨؟*چرا اتفاقا خودمم چیشده پانتها یا همون یونگ موقعی که تازه رسید سئول بهم زنگ زد و گفت استرس دارم اینا بعدش هم یکم حرف زدیم و قطع کرد من قرار بود فرداش بیام سئول وقتی اومدم جواب تلفنم و نمیداد و این چیزا😢😭😭😭
×شما چرا شبیه کره ای ها هستید ولی تو ایران زندگی میکردید🙂💔🥀*خوب ماجرا اینه که.....(همه ی حرفاشو زد)از زبان نامجون:یهو کوک از اتاق اومد بیرون×کوک برای چی اومدی بیرون بزار سرمت تموم بشه=راست میگه کوک یه جا بشین÷نمی تونم من خوبم یونگ یونگ حالش خوبه×😔خبری ازش نیست😔÷باشه😢💔🥀 از زبان لی مین هو:نشسته بودیم که یهو یک نفر صدام کرد اون اون......
😐نظرات زیاد شود😐 لایک بکنین❤ فالو بکنین❤ فالو میکنم❤اگه دیدین نکردم بیاین تو نظرات بگین❤ چالش:به نظرتون کی هستش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرررررررررر خیلی خوب بودددددددددددد.........اگه پارت بعد و نزاری با همین تفنگ 🔫 میام سراغت🔫😐👌🏻
مسیییی💜
من هنوز جوانم😐کلی ارزو دارم😐💔اگه بیای منم میام😐💔چش حتما زود میزارم😂💔
عالیهه💙❤🙂
مسیییییی💜❤💜❤💜❤💜❤
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
مسی❤
چش❤😂
اولین نففففررررر بعد از ۱۵ ثانیه😂😂😂
باریکلاااااا😂😂جیگر خودمیییی😂😂