12 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜ARMY💜 انتشار: 4 سال پیش 271 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همگی . من هیچی دیگه نمیگم تا وقتتون نگیرم
وقتی ماشین بهم زد دیگه هیچی نفهمیدم . از زبان شوگا : من به جنی ادرس کافی شاپ رو دادم و منتظر نشستم . چند دقیقه گذشت که دیدم اونور خیابون وایساده . دست تکون داد و وقتی خواست بیاد سمت کافی شاپ یه ماشین بهش زد . خیلی ترسیدم و رفتم سمتش . ماشین در رفت ولی من بالا سر جنی بودم . به اورژانس زنگ زدم و در عرض چند دقیقه رسید . وقتی جنی رو بردن منم با ماشین پشت سرشون حرکت کردم .
به بیمارستان که رسیدیم سریع جنی رو بردن تو اتاق و من بیرون موندم . خیلی ترسیده بودم و هر چند لحظه به خودم میگفتم که یه وقت بلایی سرش نیومده باشه . چند دقیقه گذشت که دکتر اومد بیرون و گفت : خوشبختانه اسیب جدی ندیده . فردا میتونین بیاین و ببرینش . از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم و فقط گفتم ممنون و یه تعظیم کردم . یه نفس راحتی بیرون دادم . برگشتم خوابگاه که پسرا اومدن دورم و گفتن تو تا الان کجا بودی ؟ چون نمیخواستم دروغ بگم ( راستگوی کی بودی تو ) مجبور شدم کل ماجرا رو بهشون بگم
همه پسرا یه جوری نگام میکردن که جین گفت : میدونی اگه کسی تو رو میدید کل گروه از بین میرفت . خیلی خب تو نباید درباره این موضوع به کسی بگی و اینکه همین فردا باید دختره رو بیاری اینجا فهمیدی ؟ گفتم: من بچه نیستم که نفهمم :/ اره فهمیدم
گفت: افرین حالا بیا غذا بخور فردا صبح باید بری دختره رو بیاری
تک خنده ای کردم و رفتم تا غذا بخورم
بعد از غذا به سمت تخت رفتم و از بس خسته بودم توی 20 ثانیه خوابم برد . صبح که شد با صدای کوک بیدار شدم : یونگییی , یونگی بیدار شو , یووونگیییی . نگاه ساعت کردم دیدم که ساعت ... چی!؟ الان که ساعت شیشه . به کوک گفتم : سر صبحی چی هِی یونگی یونگی میکنی , بذار راحت بکپم گفت : باید بری بیمارستان دختره رو بیاری گفتم : اخه الان ؟ ساعت هشت بیدر میشم . کوک در رو باز کرد و اومد سمتم , پتو رو کشید منم پتو رو گرفتم و کشیدم . یه بار اون میکشید یه بار من. اخر خسته شدم و پتو رو ول کردم . کوک افتاد زمین و پتو رو انداخت کنار
پوکر فیس نگام کرد . گفتم : اینجوری نگاه نکن . گفت : باشه ولی به شرط اینکه بلند شی . گفتم : باشه بلند میشم . وقتی بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون هیچ کس بیدار نشده بود برای همین رفتم بیمارستان تا جنی رو بیارم . وقتی رسیدم و رفتم داخل دیدم به هوش اومده . خیلی خوشحال بودم . کار های ترخیص رو انجام دادم و جنی رو بردم خونه .
از دید جنی :
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم تو یه اتاقم . دور خودم رو که نگاه کردم دیدم که تو بیمارستانم ولی اینجا چیکار میکنم ؟یهو یاد دیشب افتادم . وقتی توی افکارم غرق شده بودم نمیدونستم چند دقیقه گذشت که دکتر وارد اتاق شد و گفت : سلام خانم . شما دیگه حالتون خوبه و میتونین برین. همراهتون هم کار های ترخیص رو انجام داده .
کلی سوال تو ذهنم بود ولی یکیشون خیلی مهم بود
گفتم : ببخشید اقای دکتر . دیشب یه ماشین بهم برخورد کرده بعد به همین زودی مرخص میشم ؟ گفت : شما اسیب جدی ندیدید . شما فقط خیلی ترسیده بودید . گفتم : اها . ممنون . از جام بلند شدم و با یونگی به سمت ماشین رفتیم . سوار ماشین که شدیم به یونگی گفتم : اقای مین یونگی ممنون که اومدید دنبالم . گفت : تو خسته نمیشی بهم میگی اقای مین یونگی ؟ راحت بگو یونگی .
گفتم : باشه گفت : وقتی رسیدیم خونه با بقیه هم راحت حرف بزن . گفتم : چی ؟ بقیه کیه . مگه ما داریم کجا میریم ؟ گفت : خوابگاه ما
چشمام گرد شده بود . نمیدونستم چی بگم . ولی خیلی خوشحال بودم . وقتی به خوابگاه رسیدیم خیلی استرس داشتم که یه وقت گند نزنم به همه چی . من رفتم داخل و سلام کردم بقیه هم سلام کردن . هوسوک : خب میشه خودت رو معرفی کنی گفتم : پارک جنی هستم ته ته : جنی به خونه ما خوش اومدید شما : ممنون
نامجون: خب جنی تو چند سالته ؟ گفتم : 23 سالمه . تا حرفم تموم شد کوک گفت : نیمه اولی یا دومی ؟ گفتم : نیمه اولی یعنی متولد فروردینم گفت : ای تف تو این شانس . هر جا رفتم کوچکترین بودم
همه زدیم زیر خنده که سوکجین گفت : خیلی خب دیگه بسه . بیاین صبحانه دستپخت ورلد واید هندسام بخورید تا سرد نشده . رفتیم سر میز و شروع کردیم صبحانه خوردن وقتی صبحانه تموم شد به جین گفتم : خیلی ممنون اقای ورلد واید هندسام .گفت : نوش جون . بعد که اینو گفت به بقیه پسرا گفت : از جنی یاد بگیرید که میگه ورلد واید هندسام جیمین : چشم اقای ورلد واید هندسام
همه که تموم کردن گفتم : میشه من ظرف ها رو بشورم ؟
وی : ببخشید جنی ولی کوک باید بشوره , برای یک هفته تنبیهش کردیم که ظرف بشوره گفتم : وا تنبیه برای چی ؟
گفت : هر سه روز یه نفر باید ظرفا رو بشوره ولی کوک ظرفا رو تو سه روز نشست و الان باید تنبیه شه
کوک گفت : حالا لازم نبود بگی . ابروم بردی :(
گفتم : حالا شما یه امروز رو که تعطیله بذارین من بشورم تا اونم استراحت کنه . و اینکه ببخشید میگم ولی این اصلا منطقی نیست که هفت روز رو تنبیهش کنین چون اون قراره سه روز رو جبران کنه و ظرف بشوره باید شش روز تنبیهش کنین
ته ته : اها . چقدر منطقی . من که قبول دارم حالا دیگه بقیه رو نمیدونم . بقیه : ما هم قبول داریم . ته ته : جنی تو شغلت چیه ؟
گفتم : وکیلم ته ته : حدس زدم چون وکیلا روی منطق خیلی حساسن کوک : از این به بعد به جنی لقب فرشته نجات میدم
خنده ای کردم و رفتم سراغ ظرف ها . وقتی ظرفا رو شستم یونگی منو به سمت اتاقم برد . و گفت که عصر با هم بریم وسایل هایی که نیاز داری رو بیاریم . باشه ای گفتم و خودم رو روی تخت انداختم . باورم نمیشد تو خونه بی تی اسم . خیلی خوشحال بودم
تو همین فکرا بودم که با صدا های دعوا به خودم اومدم . از اتاق رفتم بیرون , دیدم که سوکجین داره همینجور تو یخچال و کابینت نگاه میکنه غر میزنه : این چه وضعیه چرا تو این خونه بزرگ نباید چیزی پیدا بشه . چرا اینا اینقدر میخورن . ای کاش همونقدر که به شکمشون اضاف میشد به مغزشون میشد گفتم : اینجا چه خبره ؟
سوکجین : هیچی نیست که باهاش غذا درست کنم . یه نگاهی به یخچال انداختم و با چشم گرد شده به جین نگاه کردم و گفتم: اینهمه مواد خوراکی تو یخچاله چی میگی
یونگی گفت : جنی بیچارمون کرده , صبح تا شب عین بابا بزرگا همش ور ور میکنه و سرمون غر میزنه
جین از حرف یونگی عصبانی شد منم ناراحت شدم و گفتم : یونگی این خیلی حرف بدی بود زدی یونگی : خب راست میگم دیگه چند روز اینجا باشی خودت میفهمی جین : یووونگیییی ! یونگی : یونگی و زهر مار گفتم : یونگی زشته جین بزرگتر توئه یونگی : به درک
جین : باشه حالا که اینجوریه من غذا درست نمیکنم تا شما از گشنگی هیچی نداشته باشید بخورید یونگی : میخوایم کوفت بخوریم . جین ناراحت شد و رفت تو اتاقش یونگی هم همینطور
من از بقیه پرسیدم : اینا همیشه همینجورن ؟
جیمین : نه اینجوری نبودن . گفتم : وای خدا همش تخصیر منه
ته ته : این که تخصیر تو نیست . البته نا گفته نماند که یونگی همیشه خدا فحش میده
خب ارمی های عزیز اینم از داستان . امیدوارم خوشتون اومده باشه . لایک و کامنت فراموش نشه . بای بای
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
پارت بعدییییییی
خیلی خوب بود عالییییییی بود 🙂💜