عاشقتم دیوونه1

خب بچه ها این داستانم درباره ی میراکلسه و توی این داستان آدرین موقع رفتن به مدرسه روز اول مرینتو دیده و عاشقش شده اما مرینت چون داشته با عجله میرفته اونو ندیده و موقع شکست سنگدل عاشق کت نوار شده یعنی تو این داستان آدرین عاشق:مرینت مرینت عاشق:کت نوار

خب بچه ها اینجارو از15سالگیشون شروع میکنیم یعنی دوسال بعد از اتفاقایی که توی اسلاید اول توضیح دادم از زبان مرینت:نمیدونم چرا همش یه احساسی میکنم درباره ی آدرین انگار که سعی میکنه باهام دوست باشه یعنی میخواد صمیمی تر از این حرفا بشه همیشه از هر چیزی استفاده میکنه و سعی میکنه دوستیشو بامن قوی تر کنه حالا ولش کن الان که یک ساعت زوردتر بیدار شدم بجای فکر کردن به آدرین،به کت نوار فکر کنم دلم میخواد بدونم اون کیه اما....حیف که قوانین اجازه نمیدن و منم باید جلوی خودمو بگیرم همینجوری داشتم به کت نوار فکر میکردم که دیدم قاشق به دست سر میز صبحونه ام وربع ساعت به مدرسه مونده صبحونه هم نخوردم گفتم:وایییییی....یه امروز که زود بیدار شدم هم با فکر کردن کردن به کت نوتر دیر میرسم یهو دیدم مامان و بابام با چشمای گرد دارن نگاهم میکنن

اومرم بحثو عوض کنم گفتم:ام.......ممنون مامان،ممنون بابا خیلی خوشمزه بود😘 و بدون حرفی کیفمو برداشتم و دویدم سمت در صدای مامانم میومد که میگفت:اما تو که چیزی نخوردی من بدون توجه سریع رفتم تا رسیدم به مدرسه رفتم داخل کلاس فقط آلیا وآدرین و نینو بودن آلیا گفت:ببخشید مرینت نینو ازم خواسته که امروز رو پیشش بشینم اشکالی نداره جامونو عوض کنیم؟باشه؟خداحافظ بدون اینکه بذاره حرفی بزنم رفت پیش نینو من درست دیدم؟؟؟؟؟؟؟آلیا به آدرین چشمک زد یعنی چی؟؟؟؟؟؟ بیخیالش آدرین اومد کنارم و گفت:سلام مرینت😊 با بیخیالی گفتم:سلام آدرین:میشه جزوه های دیروزتو قرض بگیرم؟آخه دیروز روداشتم به تو نگ.....یعنی چیز درسهای دیروز سخت بود نتونستم متوجه بشم (بچه ها وقتی توی(حرف میزنم یعنی خودم حرف میزنم)) (آره توروخدا ماهم نفهمیدیم داشتی به مرینت نگاه میکردی)

مرینت:خیلی خب باشه زنگ استراحت بهت میدم الان خانم مندلیف اومده و توهم میدونی چقد سختگیره بهتره بیشتر از این حرف نزنیم آدرین:نه،نه جزوه هارو بیار خونمون لطفا زنگ استراحت نمیشه (مرینت به خاطر خانم مندلیف دیگه حرفی نزد و توی ذهنش قبول کرد) خب بچه ها تین مدرسه هم به هر سختی که بوده تموم شد......

و مرینت و آدرین به خانه هایشان رفتند...... خب بعد مدرسه خونه ی آدرین: آدرین:وای دل تو دلم نیستتتتتتت قراره مرینت بیاد خونمون بهتره آماده بشم یه تیشرت مشکی خوشگل پوشیدم و موهامم شونه کردم(یه ذره هم به خودش عطر زد اما اینو نگفت چون خجالت کشید از یه ذره ی پسرا خودتون که میدونید شیشه ی ادکلونو روی خودش خالی کرد یا همون باهاش حمام کرد😂) خب آدرین همینطوری توی اتاقش منتظر نشسته بهتره بریم پیش مرینت توی خونه ی مرینت: مرینت:وای حوصلم سر رفت چیکار کنم آهان ماکارون!!!!دویدم رفتم توی آشپز خونه و اجازه گرفتم که خودم ماکارون درست کنم و سرگرم بشم بعد از پختن ماکارون و یه کمم آردی شدن: مرینت:(تکوندن آرد روی لباسش)آهان تموم شد خب ببینم چطور شده(در اوردن ماکارون ها از فر)هوممممم بوش که خیلی خوبه رفتم بالا و با تیکی خوردیم

یهو یه صدا اومد..... مرینت:یعنی بازم قسمت شدم کتمو ببینم؟(منظورشو که میدونید یعنی یکی شرور شده) تیکی خال ها روشن (از بالکن پرید بیرون) لیدی باگ:پس کت نوار کجاست؟نمیبینمش یکم منتظر وایساد و کتم بالاخره اومد لیدی باگ:سلام کت کت نوار:سلام لیدی باگ میشه امروز یه خورده کارو زودتر تموم کنیم؟؟؟؟ لیدی باگ:چی شده؟؟؟نکنه دلت نمیخواد لیدیو ببینی؟ کت نوار:نه آخه با یه فرد خاص قرار دارم لیدی:جدی؟حالا اون فرد خاص کیه؟چه شکلیه؟ کت نوار:اون یه دختر زیبا با چشمای زیبا که توش غرق میشی اما بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم فقط کارو سریع پیش ببریم ممکنه بیادو منو نبینه نا امید بشه

لیدی باگ(توی ذهنش):یعنی چی؟؟؟؟؟!!!!😭😭😭😭😭کت من با یه دختر قرار داره؟؟؟!!!اون چه دختره یه که انقد براش خاص و مهمه؟!؟!؟!؟! خیلی ناراحت بودم و تعادل نداشتم نمیتونستم درست مبارزه کنم وسط مبارزه شرور بهم یه ضربه زد که پرت شدم اونطرف تر کت اومد پیشم و گفت:خوبی؟ قند تو دلم آب شد اون نگران من شد؟ گفتم:آره ممنونم خوبم انتظار داشتم دستامو بگیره بلندم کنه ب.غ.ل.م کنه و بگه خداروشکر که سالمی اما..... گفت:خوبه زیاد وقت نداریم بیا به ادامه ی مبارزه بریم به زور بلند شدم و با ناراحتی لاکی چارم گفتم تمرکز نداشتم نمیدونستم بایدچیکار کنم برای همین کت گفت:فکر کنم به خاطر ضربه حالت خوب نیست تو این جا بمون لاکی چارم رو ازم گرفت و خودش هر جوری شده ازش استفاده کرد و به زور اون ابر شرورو چون یه ذره ضعیف بود شکست داد

از زبان کت نوار: با سرعت برق و باد هرچقدر میتونستم سریع رفتم خونه و تو اتاقم تبدیل به آدرین شدم و دویدم رفتم از اتاقم بیرون ناتالی رو دیدم نفس نفس زنان گفتم:ناتالی،ناتالی مرینت اومد؟؟؟؟؟؟؟؟ ناتالی:نه آدرین کسی نیومده رفتم توی اتاقمو گفتم:خداراشکر هروقت اومد شخصا میرم پیشش مرینت:رفتم خونه تبدیل به خودم شدم افتادم روی تختو گریه کردم گریه کردم انقد گریه کردم که سر درد گرفتم باورم نمیشد کت عاشق یکی دیگه است؟چرا چرا چرا چرا من؟چرا همه به عشقشون میرسن اما عشق من مال یکی دیگه است؟ قطعا اون دختر هم کتو رو هوا میزنه(این یه مثاله یعنی خیلی سریع به دستش میاره) گریه کردم تا شب شد شامم نخوردم رفتم توی بالکن تا هوای تازه بخورم یهو دیدم...... فلش بک پیش آدرین: آدرین:همینطور منتظر مرینت بودم الان میاد،توراهه،داره میرسه،دم دره،......فراموش کرده¿ اون منو فراموش کرده؟؟؟؟؟چرا نمیاد ساعت10شب شد دیگه کاملا نا امید شدم تبدیل به کت نوار شدم و رفتم بالای یه خونه نشستم بعد چند دقیقه یهو لیدی باگ اومد کنارم انگار خیلی گریه کرده بود و ناراحت بود گفتم:چیزی شده لیدی باگ؟ لیدی باگ: کت نوار من خسته شدم میشه داستانمو برات بگم؟ کت: حتما، گوش میکنم لیدی باگ:2سال پیش توی اولین نگاه،عاشق یه پسر جذاب شدم اما امروز فهمیدم که اون....اون.....(بچه ها بعض توی گلوشه نمیتونه بگه) کت نوار:اون عاشق یکی دیگه است؟ لیدی باگ:آ.....آ...ر.....ه......از کجا...ازکجا فهمیدی؟ کت نوار:از وضعیتت لیدی باگ:یعنی انقد داغونم؟ کت نوار:آره...... راستش داستان منم شبیه توعه منم2سال پیش توی اولین نگاه عاشق یه دختر جذاب شدم اما امروز برای قرار نیومد لیدی باگ:باشنیدن این حرف زد زیر گریه کت نوار:آروم باش لیدی باگ:ـ ـ ـ ـ😭😭😭😭😭 کت نوار:خب فکر کنم بهترین راه این باشه که احساستو بهش بگی لیدی باگ:چجوری؟اون توی این دوسال متوجه نشد کت نوار:خب بهش بگو عاشقتم لیدی باگ:اما این سخته اون یکی دیگه رو دوست داره و به محض تموم شدن کارش منو ترک میکنه کت نوار:هروقت خواست ترکت کنه بگو:"عاشقتم دیوونه" خب دیگه بهتره من برم خداحافظ(قدم برداشتن و رفتن) لیدی باگ:"عاشقتم دیوونه"😢😢 بچه ها توروخدا نظر بدین و لایک کنین1ساعته دارم اینو مینویسم یعنی53دقیقه که روندش کنی میشه1ساعت