خب اینم از پارت سوم این دفعه هرکس خوند و لایک نکرد پارت بعدو دیر میزارممم😏 😎
اون لحظه اصلا نفهمیدم چیشد . یه لحظه چشمام سیاهی رفت ولی غش نکردم چند بار پلک زدم و دوباره بهشون نگاه کردم ، مثل یه کابوس یا چمیدونم.. مثل ... مثل یه شمشیر تو قلبم فرو رفت اون لحظه احساس کردم اصلا دیگه نفس نمیکشم. سهیون بدو بدو اومد پیشم چون با جیمین حرف زده بود . اومد گفت : حالت خوبه ، باورم نمیشه ، اممم بیا.. بیا بعدا راجبش صحبت کنیم. میخوای بریم بیا بریم یه روز دیگه میاییم .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
اوخ اوخ من قششش
😭می توو
عالی بود ممنونم💜💜💜💜💜💜
خواهش عزیزم امیدوارم خوشت اومده باشه اگه اومده لطفا لایک کن (ʘᴗʘ✿)