
سلام 🙂 بچه ها من خیلی ناراحت شدم که دیدم حمایت هاتون کم شده 😢 من تازه به فکر این بودم فصل 2 بزارم ولی این طور که معلومه هیچ کس نمی خونه 😭😪 لطفا بگید ادامه بدم یا نه 😪 راستی من دیگه حوصله ندارم پروف هر پارتو بزارم... برای همین فقط 1 پروف می زارم 🤪 خب بریم برا شروع 😪
داستان از زبان یون : اونجا یک کارگاه خرابه بود... فکر کنم اون کارگاه... یک بیمارستان بود 🤨 یکی از زن ها : یون! رسیدیم. یون : باشه بعد یون سلاح هاشو ور داشت و از ون خارج شد... حس خوبی نداشت (نویسنده : آدم می خواد بجنگه حس خوبی داره؟ 😐 من دارم از استرس بالشتمو پر پر می کنم 😐) اونا به طرف کارگاه رفتن و از هم جدا شدن... یون به طرف اتاق عمل رفت داستان از زبان یون : ادامه دادم... آروم آروم راه می رفتم... که ناگهان صدای گلوله شنیدم 😱
به طرف صدا رفتم که دیدم جما به یکی از اونا تیر زده جما : یون اونا 7 نفر هستن که من یکیشون زدم... حواست باشه که یکیشون رئیسشونه که اگر نگیریمش داستان ادامه داره 😨 یون : باشه من می رم سراق رئسشون و تو برو سراق بقیه.. (نویسنده : بچه ها حوصلتون سر رفت؟ 😅 خلاصه این اتفاق رو می گم بعد می ریم سراق ادامه داستان...) خب یون و جما و اون 2 نفر همشون گرفتند و نتونستند رئسشون بگیرند ولی چون رئسشون زخم عمیقی خورده بود مطمئن شدن که می میره و... اونا برگشتند و چون یون که دنبال رئیسشون بود زخمی شده بود رو به بیمارستان بردند که به خانواده یون و اعضا بی تی اس هم اطلاع دادن... پایان خلاصه 😁
داستان از زبان کوکی : خیلی نگران یون بودم 😨 برای همین با ماشین خودم رفتم که سریع برسم.............. وارد بیمارستان شدم و بعد از این که اتاق یون رو پیدا کردم وارد شدم 😰 کوک : یون! یون! 😨 خوبی؟ یون : ک... کوک تویی؟ 😴 کوک : یوننن 😨 یون : بله 😐 چرا داد می زنی؟ 😐😨 کوک : نگاه کن چقدر زخمی شدی 😢 من بهت گفتم نرو ولی قبول نکردی 😡 یون : کوک اگه من نمی رفتم... معلوم نبود دوباره بر می گردن یا نه 😞 داستان از زبان کوک : از دستش خیلی عصبانی بودم ولی از طرفی چون زخمی بود و حتما درد داشت دلم براش می سوخت 😢 ناگهان یک آقایی وارد شد و یکی زد تو گوش یون... دقیقا همون جایی که زخمش عمیق بود 😱 یون : آییییی 😢😭 من رفتم جلو و عقه مرده رو گرفتم و گفتم : تو کی هستی؟ 😠 اون مرده : من پدر یون هستم 😤 تو خودت کی هستی؟ کوک : آ... ام... شما ب.. بابای یونید 😥... ب... ببخشید بعد که عقه اش رو ول کردم... دیدم یون داره گریه می کنه و از کنار گونش خون میاد یون : پ... پدر... چرا زدی؟ پدر یون : دختره ی احمق چرا بهم نگفتی پلیس مخفی هستی و رفتی به همچنین ماموریتی؟ 😡 یون : نمی خواستم شمارو دگیر کنم 😓 پدر یون خواست یه دونه دیگه یونو بزنه که جیمین آمد جلوش و به جای یون کتک خورد یون : ج... جیمین 😰 جیمین : شما مثلا پدرش هستید 😐... می خواهید زخمش رو عمیق تر کنید؟ 😐 پدر یون : تو کی هستی؟ 🤬 یون چرا این همه دوست پسر داره 😠 بقیه اعضا هم وارد شدن (نویسنده از استرس دیگر بالشتی ندارد که پرپر کند 😐 بنابراین بالشت همسایه را پرپر می کند 😐) پدر یون : دختره ی عوضی نه بلکه به من نگفتی که پلیس مخفی هستی و به همچین ماموریتی رفتی 🤪 این همه دوست پسر هم داری؟ 😡 پدر یون یک چیز خطرناک را از توی جیبش درآورد و داشت به یون نزدیک می شد 😱
یون : پدر 😨 پدر 😰 ببخشید 😥 من باید به شما می گفتم... ببخشید 😢 یون از روی تخت بلند شد و دست منو گرفت و فرار کرد... بین راه به اعضا گفت فرار کنید کوک : یون! پدرت چرا قیچی دستش بود؟ یون : من موقع ای که کار بعد می کنم موهامو هیچی می کنه 😓😭 کوک تو برو خونه... منم میام 😪 کوک : نه... من پیشت می مونم یون با داد : برووو کوک : باشه ولی زود بیا 😰 یون : باشه برو من رفتم و تا 2 شب منتظرش موندم 😴 یون وارد شد و به اتاقش رفت... منم رفتم توی اتاقش و پیشش نشستم و باهاش حرف زدم و مجبورم کردم که همی چی رو بهم بگه... و چون ناراحت بود اون شب رو روی زمین پیشش خوابیدم
فردا.............. داستان از زبان یون : بیدار شدم و یاد دیشب افتادم که جیمین به جای من کتک خورد 😨 خیلی ناراحت شدم... برای همین یه نگاهی به کوک کردم که دیدم خوابه و بعد به اتاق جیمین رفتم 🚶♀️... خیلی کیوت خوابیده بود 😍 داستان از زبان جیمین : یک ربعه که بیدار شدم ولی حوصله ندارم بلند شم که ناگهان یون وارد شد 🤨 خودمو به خواب زدم که ببینم چه کار می کنه... شاید می خواد بیدارم کنه 😍 داستان از زبان یون : به خاطر دیروز آنقدر ناراحت بودن که نفهمیدم چکار کردم و گونشو بوسیدم 😘😧 ناگهان جیمین لبمو بوسید 😱 یون : ج... جیمین 😨 تو بیدار بودی؟ چ... چرا ل... لبمو... جیمین : هیششش 🤫☺️ خودت همراهی کردی 😚 یون : من... من جیمین من رو انداخت رو خودش و محکم بغلم کرد 😰 جیمین : یون می دونم کوک تورو دوست داره و تو هم اونو ولی ولی منم دوست دارم 😣 یون : ج... جیمین! 😨 من از روش بلند شدم و سریع از اتاق خارج شدم 😨 وای حالا چه کار کنم 😫 ( نویسنده : مثلث عشقی 🤢🤮) داستان از زبان کوک : بیدار شدم و دیدم یون نیست 😱 رفتم بیرون اتاق که دیدم دم در اتاق جیمین داره با خودش فکر می کنه و نگرانه که گفتم : یون 🤨 یون دو متر از جاش پرید : ک... کوک... تویی؟... کی بیدار شدی؟ 😨 من : الان... چرا نگرانی؟... راستی می دونستی امروز کنسرت داریم؟ 🤩 یون : هیچی... واقعا؟ 🤩... یعنی 1 ماه شده؟ 🤩 من : آره 🤩💋 راستی قبلش باید بریم کمپانی و لباس مخصوص کنسرت رو امتحان کنی 🤩 یون : باش اونا به کمپانی رفتن و لباس مخصوص یون یک لباس مشکی و جذب بود 😍 کوک : نه... نمی شه... نمی شه تو با این لباس اجرا کنی 😤 یون : کوک! دست من نیست که 😐 کوک : خب... ولی... ولی خیلی جذبه 😤😡 یون : به لباس خودت نگاه کن 😠 آنقدر لباست گشاده حتما وسط کنسرت می خوای سیسپکات نشون بدی 🤬🤬🤬🤬🤬 (نویسنده غش 🤢🤮😵) کوک : خب... من چه کار کنم کمپانی گفته 😒 یون : پس حرف نباشه 🤬
(نویسنده : آییششش 😫 دستم درد گرفت 🤧) کنسرت برگزار شد و طبق معمول خواندن و رقصیدن... بعد کنسرت : کوک : یونننن 😤 تو چرا اون حرکتو انجام دادی؟ 😡 یون : خودت چرا این همه لباساتو می دادی بالا؟ 😠 کوک :.... 🤬 یون..... 🤬 وی و جیمین از راه رسیدن و این دوتا رو از هم جدا کردن... جیمین با یون حرف زد و وی با کوک... جیمین : یون چرا داشتی با کوک دعوا می کردی؟ یون : آخه الکی به لباس و حرکاتم گیر می ده 🤬 نیست که خودش خیلی بدنش معلوم نبود 😒😤 جیمین : خب مرده و غیرت داره 🙄 یون : اوووفف 😩... راستی جیمین تو واقعا دوستم داری داری؟ 😨 جیمین : آره 😍 یون : آخه می خوای کوک رو چه کار کنی؟ 😰... بعد عشق تو یک طرفه هست 😔 جیمین : می دونم 😪 ولی همین که تو می دونی برام کافیه 😓
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
دوستان لطفا منو با اکانت جدیدم دنبال کنید 🙂😢
باشه عزیزم
اجی میشی؟ اریسا 12
لطفا ادامه بده
چرا دیگه ادامه نمیدی😐😢💔
آجی احتمالا نمیخوای پارت بعدی رو بزاری ؟؟ 😐
آخرین پارت که این پارت بوده سه هفته پیش منتشر شده یکمم به فکر ما باش 😐😐
آجی راستی تاریخ تولدت چیه ؟؟
1387/4/23
آجی من واقعا موندم جی هوپ تو موزیک ویدیو باتر واقعا چجوری کل قالب کره رو گذاشت تو دهنش ؟؟؟؟؟ 😂😂😂😂😂
منم تعجب کردم 😂
و کلاس چندمی؟ 🤔😁
هفتم
اوه 😐👏
من کلاس چهارمم 😐
( جغله هستمممممممممم 😭😭👏👏 )
آجی یه سوال؟؟
تو نمره کارنامت چند شد؟🤔🤔
هنوز بهمون کارنامه ندادن چون تا 12 خرداد امتحان داریم ولی سبکن
چه جالب ما هم بهمون امسال کارنامه نمیدن باید بریم سامانه پادا😑
آجی خیلی دلم واست تنگ شده بود 😢
منم 😢😭