سیلام خوشگلم
وقتی آدرین از حموم اومد داد زدم آدرینننن چرا به همه گفتی که من حامله ام ؟ گفت خو نمیدونستم باید چیکار کنم هول شدم . قیافه من 🤦🏻♀️ قیافه آدرین☺️ گفتم آلیا ۱۴ بار به من زنگ زده بود نگران بود .گفت آها آلیا بود. گفتم آره . آدرین گفت آخخخخخ خیلی خسته ام .گفتم خو بخواب. . گفت شب بخیر . گفتم جدی جدی میخوای بخوابی ؟ گفت تو ام بیا خوشگلم ، گفتم باشه . رفتم رو تخت بخوابم که گوشیم زنگ خورد . یه مرد ناشناس بود . جواب دادم گفتم بله ؟ هیچی نگفت . یکمی من ترسیده بودم بخاطر همین تلفن رو قطع کردم . تیکی گفت کیه مرینت. گفتم نمیدونم تیکی . بعد رفتم خوابیدم . همینطوری که رو تخت بودم دیدم یه نفر دستش رو دور من حلقه زده . دیدم آدرین گفتم آد...گفت هیششششش . اینطوری با تو و دخترم آرامش دارم . لبخند زدم و خوابیدم . صبح بیدار شدم و آروم آدرین رو بیدار کردم . داشتیم صبحانه میخوردیم که یه نفر در خونه رو زد . من گفتم من میرم باز. کنم . لباس پوشیدم و رفتم در رو باز کنم . دیدم یه مردی هست . میگه سلام من پیتر هستم . گفتم سلام . ببخشید ما هم رو میشناسیم ؟ گفت آره ما تو دبستان باهم بودیم . اسم شما هم فکر کنم مرینته درسته؟ زیاد یادم نمونده . گفتم بله . بعد یهو آدرین از پشتم اومد و گفت این کیه مرینت گفتم میگه هم کلاسی ما بوده . آدرین گفت اسمش چیه . پیتر گفت پیتر هستم ، پیتر دستش رو گذاشت رو گونه من و گفت من شما رو تو تلویزیون دیدم خیلی خوشگل هستین . گفتم امممم خب راستش ممنون . آدرین منو کشید اون ور تر. پیتر گفت ما یه رستوران خانوادگی داریم اگه فردا ناهار بیاید اونجا خیلی خوشحال میشم . ما گفتیم خب راستش ممنون ولی ما کارهای مهمی داریم . آدرین گفت خانم من حامله است و نباید از خونه بیاد بیرون . پیتر گفت لطفا لطفا . خلاصه با هزاران اصرار قبول کردیم ....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالی بود
فدات هانی
عالی بود ولی مرینت خیلی گناه داشت 😭😭😭
آره خودمم داشتم مینوشتم اشکم در اومد
خیلی خیلی عالی بود😍😍
لطفا پارت بعدو سریعتر بزار🙏🙏
قربونت چشم
پارت بعد ؟
دارم مینویسم