
اینم قسمتی که منتظرش بودید امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید اگر قسمت های قبل رو نخوندید بخونید چون بهم ربط دارن ممنون که می خوانید
اونا هی میومدن جلوتر انگار سه نفر بودند یکیشون گفت: راه سخت یا راحت ، راه راحت اینه که گردنبند رو سریع رد کنی بیاد و راه سخت همونجور که از اسمش معلومه خیلی سخته . اون دو تای دیگه دست وپای
دست و پای فلش رو بستند و روی دهنش چسب زدندوبعد انداختنش داخل یه کیسه گفت :انتخواب کن سریع?من گفتم :من.....چیز ..راهه ..??داد زدم کمک کمک یکی ک..اون دونفر سریع اومدن و جلو دهنم رو گرفتن و اون گفت :
خیلی خب پس راه سخت رو انتخواب کردی بعدش اومد نزدیک و با شوکر من رو هم زد .?چشمام کم کم داشت بسته میشد اون هم یک خنده کرد و بعد کاملا از هوش رفتم ?
ادامه از چشم سانست شیمر :وای وای وای چرا انقدر دیر کرد?یهو دیدم ?اونا دیگه کین ؟ماسک وکلاه سرشون بود و داشتن دوتا کیسه که بنظر خیلی سنگین بود رو میکشیدن. یکیشون گفت :زود باشید دیگه تا لو نرفتیم ?یکی دیگشون گفت :باشه اداج گفت حرف نزن اون یکی هم گفت:اه چقدر دستور میده ?
گفتم چی اوون اون گفت اداج چی اداجیو???رفتم طرف دوستام و گفتم هی بچه ها اونا رو اونا داشتن دوتا چیز میکشیدن و یکیشون گفت اداجیو و???ولی وقتی برگشتم که بهشون نشونشون بدم نبودن ?رینبودش گفت:حتما خیالاتی شدی ?گفتم نه!!مطمعنم
شاید هم نه ریتی گفت :لباساشون چه رنگی بود و ازکدوم طرف رفتن ؟ گفتم سیاه بود و ماسک و کلاه داشتن و از اون طرف رفتن پینکی گفت:پس بریم یه نگاهی بندازیم
ضرری نداره بعد همه باهم رفتیم دیدیم خبری از کسی نیست به جز یه ماشین سیاه که یکی از همون ها در صندوقش رو بست و سریع وارد ماشین شد اون ماشین سریع شروع به حرکت کرد و سریع دور شد من سریع گفتم که میرم ببینم توایلایت چرا انقدر دیر کرده و امید وارم
و امید وارم چیزی که من فکر میکنم نشده باشه . رینبو دش گفت من میرم دنبال ماشین تا ببینم کی هستن ریتی هم گفت منم دنبالش میرم . بقیه هم دنبال من اومدن یعنی اپل جک و فلاتر شای و پینکی پای .فلاتر شای توراه رفتن داخل مدرسه بهم گفت تو چه فکری میکنی گفتم امید وارم که اونا توایلایت رو ندزدیده باشن و توی اون کیسه ها آدم یا جنازه نباشه ??
سانست:همه تاریک بود وقتی از در وارد شدم ترس برمداشت ولی باز هم ادامه دادم رفتیم و رفتیم تا من از دور در کتابخانه رو دیدم همینجوری به در خیره شده بودم و میرفتم جلو که پام به یه چیزی گیر کرد و افتادم یکم درد داشت جلوم رو نگاه کردم دیدم یه کاغذ جلوم هست برداشتمش و خوندم :گردنبند رو بزار تو جعبه ای که پشت سرت هست مگر نه پشیمان میشی . اوه نه حالا دیگه مطمعن بودم که توالایت رو دزدیدن اما هنوز مطمعن نیستم کار اونا باشه «گروه دازلینگ»
ممنون که خوندید سریع پارت چهارم رو براتون میذارم امیدوارم لذت برده باشید بعدی رو بزنید تا یه خبر را بهتون بدم ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من رریتی جونم رو از همه بیشتر دوست دارم
عالیه
داستانت عالیه
سلام من دیانا هستم وبلاگ پونی دارم نام کاربریم توش نایت رز هست میای نویسنده ام شی دنبال نویسنده هستم
رینبودش رینبودش رینبودش رینبودش رینبودش رینبودش رینبودش رینبودش رینبودش
راریتی?
سلام من این رو دیدم و خوشم اومد آفرین من هم دارم فیلم ایرانی پونی کوچولوی من دختران اکواستریا در تهران رو میسازم و تا 7 قسمت ساختم در کامپیوتر بنظرم بهتره شخصی بنام امیرعلی صفری رو بیاری
اگه تونستی در قسمت جست و جو بزن آیا فیلم ایرانی پونی کوچولو ساخته شده یا در حال ساخت است؟
سعی میکنم سریع تر بذارم ولی تکالیف مدرسه ها خیلی زیاده ۲یا۳روز دیگه میذارم شاید هم الان بذارم معلوم نیست
ادامه را زود تر بذار
و راستی عکسش خوب نبود?
سلام این داستان عالی عالی عالی بود و اینکه اول برای توایلایت بزار چون ناسلامتی اون پرنسسه و اینکه تو تنها کسی هستی که توی تست چی تست پونی کوچولو رو میزاره و اینکه تو دنیای خودشون هم داستان بساز خیلی ازت ممنونم خداحافظ