14 اسلاید چند گزینه ای توسط: Chuuya انتشار: 4 سال پیش 1,784 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت سیزده فک کنم به اندازه کافی طولانی هست. امیدوارم خوشتون بیاد و ممنون بابت ایده های قشنگتون.?
که یکدفعه
که یکدفعه یه نفر اومد و گفت: اگه کارت تموم شده باید بکشیمت مرینت_ دوپن_ چنگ. و دست راست آدم شرور خواست با عصاش به مرینت ضربه بزنه که مرینت جا خالی داد و با ادرین فرار کرد.
ادرین وسط دویدن دستشو از دسیت مرینت کشید بیرون و گفت: تموم شد. حالا تو راه خودتو برو منم مال خودمو . مرینتم بغضش موند تو گلوش و در عین حال سعی کرد حرفی بزنه اما نتونست. ادرین دید که اونا دارن با عصا میزنن به مرینت و خودشو انداخت جلوش که عصا به اون نخوره. یکدفعه ادرین همه رفتاراش بر عکس شد و شروع کرد به قربون صدقه مرینت رفتن. حتی شرور هم که کامی و کاگامی بودن قیافشون اینجوری بود:? مرینت: ادرین میشه یه کاری برام بکنی!؟
ادرین: چه کاری پرنسس من؟ مرینت: این کار. و ادرینو هول داد و عصا دوباره خورد به ادرین اما عصای سمت چپی. ادرین: چی شد؟ ام... ما باید فرار کنیم. بیا. و در عین مات و مبهوتیه دابل جلز اونا فرار کردن. مرینت: ممنون ادرین.? ادرین: هنوزم حرفم همونه که گفتم تموم شد.? و اونو گذاشت تو یه کوچه و خودش رفت کوچه بغلی. تغییر شکل دادن اما هنوزم هر دو تاشون ناراحت بودند. اونا شرارت رو خنثی کردن
رابطشون کمرنگ تر شد و تقریبا دیگه هر دوشون افسرده شده بودن. فقط تو مدرسه همو میدیدن. تازه همچین هم همدیگرو نمیدیدن. جاهاشون عوض شده بود. ادرین بخاطر قد بلندش مجبور شده بود با ایوان میز یکی مونده به آخر بشینه و مرینت و آلیا جای سابق نینو و ادرین. اونا هویت همو میدونستن یه چند باری هم کت خودشو برای لیدی باگ یا لیدی باگ خودشو برای کت فدا کرده بود. اما هنوزم با هم سرد بودن.
این رابطه سرد و کمرنگ یک و نیم سال و چهار ماه و یک روز بود تا به الان. فقط دو ماه مونده بود تا دیگه ادرینو نبینه. برای همین با خودش یه فکری کرد. اون میتونست امتحانو خراب کنه تا بازم پیش ادرین باشه اون موقع بازم رابطشون جون میگرفت
درسته افسرده بودن اما هنوز همو دوست داشتن. برای همین. از اونطرف ادرین تصمیم گرفته بود مثه چی بخونه درساشو که بتونه با مرینت بره به دانشگاه. مرینت بخاطر تصمیمش یه نامه فرستاد برای ادرین و توش نوشت میخواد چیکار کنه. اما ادرین چون سخت مشغول درس خوندن بود به ناتالی گفت: الان نه ناتالی کار دارم بعدا میخونم.
و نامه توی یه کارتن که قرار بود به اون دانشگاه خیلی خوب بره همراه با بقیه وسایل ادرین خاک خورد . روز ها گذشت و روز امتحان فرا رسید. مرینت و ادرین هر دو بابت تصمیماتشون خوشحال بودن. غافل ازینکه قراره همو ترک کنن. روز ها گذشت امتحانو دادن و منتظر نتیجه شدن. ادرین رفت دم خونه مرینت که بگه قبول شده اما با چشمای خیس مرینت مواجه شد و برگه قبولیش از دستش افتاد. مرینت: ادرینننن? ادرین: م....مرینت چی شده؟ حرف بزن. مرینت: چون یه کاری کردم قبول نشم و پیش تو بمونم..... با جمله ی اول قلب ادرین ریخت. مرینت ادامه داد: نامه.... نامه رو میگم..... قلب ادرین هزار تکه شد . مرینت بازم گفت: پدرم خیلی عصبانی شد. قراره....منو بفرسته....مدرسه...... مدرسه ای که یعنی دانشگاهی که...واسه یکی از دوستاشه....اونجا ....شیرینی پزی هم همراه درس یاد می گیرم و آخر عمرم میشم یه نونوا.? ادرین: نه...مرینت....چرا اینکارو کردی؟ من....تو...نباید بری.....تو...علاقت طراحیه. تو...قراره طراح مد من بشی.
مرینت از بغل ادرین خودشو خارج کرد و لپشو بوسید و گفت : امیدوارم موفق باشی ببخشید که سرتو درد آوردم. او ...برگت افتاده زمین. خم شد تا برش داره که یکدفعه مهر قبولی در دانشگاه رو دید. مرینت: ت..تبریک میگم ادرین. وای ببخشید که ناراحت شدی. مثلا اومدی به من خبر خوش بدی. ادرین هنوز مونده بود.
چرا نامه رو نخونده بود؟ چرا؟ این ...این شکلی نباید میشد. اونا مال هم بودن. نباید جدا میشدن. ادرین: مرینت...نرو. متاسفم .ولی نرو. مرینت: ناراحت نباش من کارم درسته . بابامو راضی میکنم بزاره من طراح مد بشم . تازه مادرم هم پشتمه
ادرین: میشه منم پشتت باشم؟ مرینت: خوشحال میشم اما تو باید بری دانشگاه. ادرین: بدون تو هیچ جایی نمیرم. مرینت: نمیخوام آیندتو بخاطر من خراب کنی. راستی....بیا تو. ادرین: ممنون. و قدم به داخل گذاشت. مرینت: میشه تو اتاق من نریم؟ ادرین: فرقی نمیکنه همینجا خوبه. و رفتن نشستن تو پذیرایی.
سابین: مرینت؟ مرینت: الان برمیگردم. ادرین تا مرینت رفت از سر کنجکاوی رفت تو اتاق مرینت. ولی با چیزی مواجه شد که گفت: کاش نمیومدم. اتاق وحشتناک بهم ریخته بود لباسایی که آرم مرینت روش بود کلاها و لباس هایی که طرح مرینت بود از تو یه جعبه که روش نوشته بود: ادرین ریخته بودن بیرون و دفتر طراحی مرینت پاره پاره وسط اتاق بود. و همه زیور آلاتی که طراحی کرده بود هم مروارید ها و مهره هاشون شکسته و بند ها پاره شده بودن. و برنامه روزانه ادرین هم پاره رو زمین بود همینطور عکساش . همه چی خراب شده بود. بخاطر ادرین.
مرینت: ادرین ؟ نه. ادرین دید مرینت داره نگاش میکنه. ادرین: تو.... بعد از اون که من باهات اون همه سرد شدم هم. حواست به من بود و هنوزم عاشق من بودی؟ مرینت: میگن عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه.
ادرین نگاهی به مرینت کرد و یهو صدای زنگ در اومد.
14 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
بچه ها پارت چهاردهم در حال بررسیه.?
این قسمت عالی بود عالییییییی
اولاش بغضم گرفت?
خیلی عالی بود بعدی رو زود تر بزار لطفا