
های سوییتی ها من ملودی هستم و امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد😁❤
از زبان مرینت:سلام من مرینت هستم،احتمالا منو میشناسین یه دختری با دو تا هویت مختلف هستم ولی برای محافظت از عزیزانم نباید هویتم فاش شه ولی متاسفانه این اتفاق افتاد و من الان زندگی بسیار خوبی دارم🌷 حالا میخوام تعریف کنم که این اتفاق ها چطور افتاد 👈.......
(شروع فلش بک) مری:تیکی اسپاتس.... تیکی:هی مرینت چیکار میکنی چرا میخوای تبدیل شی؟😐 مری:وای تیکی یادم رفت بهت بگم دارم میرم کادو آدرین رو بدم☺ چون وقت زیادی ندارم و کلاس اسکریمش ده دقیقه بعد تموم میشه و منم نمیتونم برسم ولی اگه لیدی باگ شم زود میرسم😀
تیکی:مرینت مگه نمیدونی برا اهداف شخصی نباید از معجزه گرت استفاده کنی😕؟ مری:تیکی نگران نباش زودی برمیگردیم😁 تیکی اسپاتس آن🐞 تبدیل شدم و پریدم به پشت بوم خونه آدرین وقتی رسیدم دیدم آدرین لباساش رو تخته و انگار خودش تو حمومه🤔 وای اتاق آدرین😍 وای تخت آدرین چقد بوی آدرین رو میده😍 واییی عطر آدرین😍 چقدر بوش خوبه خدا😍 و تا خواستم یه پاف بزنم وقتی به خودم اومدم دیدم نزدیکه شیشه رو خالی کنم زود کنار گذاشتم😂 لیدی:خیلی خوب مسخره بازی بسه باید کادو رو بزارم؛ها یادم رفته اسم بنویسم🤦🏻♀️ آها اونجاس:از طرف مرینت♡♡ و زود پریدم به پشت بوم.... از زبان آدرین:داشتم دوش میگرفتم امروز کلاسم زود تموم شد و برای اینکه خستگیم در بره رفت یه دوش بگیرم🧖♂️ وقتی داشتم در میومدم تا در رو باز کردم دیدم لیدی باگ رفت!!😶 ها پلگ توهم دیدی؟!😮 پلگ:آره دیدم😶
ها اون دیگه چیه؟ یه کادویی رو تخته از طرف مرینت بود😀 ولی کادو مرینت چطور اومده اینجا؟🤨 پلگ:خب حتما مرینت از لیدی باگ خواسته که کادوش رو بده تو دلیل دیگه ای نداره😁 آدری:و یا این همه مدت این همه مدت مرینت لیدی باگ بود🤯 پلگ:نه بابا این امکان داره😐 آدری:مرینت...اون این همه مدت عاشق من بوده و کت یعنی باز منو رد میکرد😍 پلگ:خب آدرین راستش این خیلی بده شما نباید هویت همو بدونین🤦🏻♀️
آدری:پلگ زیادی سخت نگیر اگه من هویت اونو بدونم دلیلی نمیشه اونم مال منو بدونه😁 من حتما باید باهاش حرف بزنم🤩 آره امشب دیگه ما به هم میریسیم😍❤ پلگ:باز تو فاز رمانتیک رو شروع کردی؟بیا پنیر کممبر بخور ببین این بیبی رو ۱۰۰ روزه چطور نگه داشتم🤤 آدری:پلگ خواهشا حال بهم زن صحبت نکن🙄 پلگ:😑 ~چند ساعت بعد...~ آدری:خب الان به لیدیم زنگ میزنم و میگم تو معرض خطرم و وقتی اونم اومد سوپرایزش میکنم😍
مری:داشتم یه طراحی جدید رو میدوختم که یهو تیکی گفت که به یویوم اعلان اومده🤔 (بچه ها اینجا تیکی میتونه وقتی چیزی شد به مرینت اطلاع بده😀) تیکی اسپاتس آن🐞 ها یه پیام صوتی از طرف آدرین😮؟ (سلام لیدی باگ اینجا یه ابرشرور هس لطفا منو نجات بده من بالای برج ایفلم) لیدی:نه آدرین😢 و زود به راه افتادم...... ~~چن دقیقه بعد...~~ لیدی:وقتی رسیدم دیدم یه عالمه شمع هس و داره به یه مسیری میره مسیر رو ادامه دادم و دیدم یه میز تزئین شده هس😶.. اینارو کی اینجا گذاشته🤔 که یهو دیدم آدرین جلو ظاهر شد؛خوشت اومد مرینت😍؟ لیدی:چییی؟😱 نهه این درست نیس من مرینت نیستم...تو از کجا فهمیدی😭؟؟! آدری:خب راستش که امروز اومدی اون کادو رو بدی من تورو دیدم و متوجه همه چی شدم🤗
لیدی:ولی تو تباید هویت منو بدونی😔💔 آدری:مرینت راستش تو این همه مدت هر دومون هم راز بزرگی رو حمل میکردیم🙂❤ لیدی:چییی؟؟؟تو تو چی داری میگی آدرین😱😱؟! منظورت چیه یعنی تو تو؟ آدری:آره من اونم من کت نوارم پلگ پنجه ها بیرون🐾 مری:هاااا😱آدرین؟؟؟!
خب بچه ها این پایان پارت اوله راستی من تازه تو تستچی عضو شدم لطفا حمایتم کنین تا رشد کنم🤗❤
امیدوارم که خوشتون اومده باشه😁🦋
فعلا بایییی👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی خیلی قشنگ بود.مشتاقانه منتظر بقیشم😍😍
لایک کردم=لایک
پ.ن دنبالت کردم تو هم دنبال کن لابکت هم کردم تو هم من رو بکن بعد نظر هم دادم تو هم بده