
خیلی دوست دارم بدونم نظرتون راجب داستان چیه پس نظر بدید ممنون اگر هم پیشنهادی دارین بدین?
اون بیهوش شده بود تو بغلم گرفتمش دویدم سمت در یه خانوم جولومو گرفت گفت شما به کمک احتیاج داری گفتم باید چیکار کنم گفت نگران نباشید حتما غذا نخورده توی هواپیا غذا میدن.......با کمک چنتا خانوم رفتیم تو هواپیما و حالش بهتر شدو رو صندلی هامون نشستیم مهماندار گفت شما 2 نفر چه شانسی دارین چون جز شما هیچ کس تو قسمت ویژه نیست (منظورش قسم ویژه ی هواپیماست)مهماندار رفت ..... از زبان اسامی.....
هواپیما شروع به حرکت کرد خیلی ناراحت بودم که پدرم مرده و از طرفی خوشحال که ماکو کنارم نشسته ? داشتم از خجالت میمردم بهش گفتم بابت این اتفات خیلی متاسفم وبه نظرم همین الان از جدا شیم بهتره ماکو اون دستشو گذاشت رو دستمو گفت من بهت قول دادم کنارت میمونم و قولم رو نمیشکنم ....از این حرفش خیلی تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم و فقط لبخند زدم بعدش گفتم خواهش میکنم این موضوعی که الان اتفاق افتاد رو فراموش کنی ماکو گفت نگران نباش ومن بهش یه لبخند زدم بعدش گفت دوست نداری برگردی امریکا پیش مادرت گفتم من تو خانواده خوبی بزرگ نشدم وپدرم مادرم رو فرستاد خونه ی سالمندان من دیگه هیچ وقت به امریکا بر نمیگردم هیچ وقت وتصمیمی هم ندارم که توی نیویورک چیکار کنم.....ماکو گفت
من تو یه خونه تو امریکا زندگی میکردم 2 سالی میشه و حالا اومدم به نیویورک و مثل تو تصمیم خاصی ندارم گفتم پس بزن بریم نیویورک که یهو....
یه صدای دعوا اومد ما تو قسمت ویژه تنها بودیم هدا از یه جای دیگه بود ماکو بلد شد رفت ببینه چی خبره از زبان ماکو...
دم در وایستادم دعوا شده بود به اسامی گفتم تو بشین دیدم همون دختری که .. چند سال پیش باهاش اشنا شده بودم اسمش تریسا بود اگر منو با اسامی میدید چی میشد اونم سر اومدن به قسمت ویژه داشت دعوا میکرد اسامی گفت چه خبره ماکو گفتم اااءء یه خانم داره سر قسمت ویژه دعوا میکنه گفت.....
خوب پس من میرم کمکش کنم دستشو گرفتم گفتم نه نه نه به ما که اااا ربطی نداره بهتره همین جا بمونیم اسامی گفت اوه باشهه گفتم اه تو نوشیدنه چی میخوای برم بیارم ها؟؟؟؟ گفت هر چی تو بخوری میخورم گفتم اوه باشه ??اگر میرفتم بیرون تریسا منو میدید جلو در وایستاده بودم که اسمی گفت....
چی شده چرا وایستادی میخوای من برم ... از فرصت استفاده کردمو گفتم اه اره تو برو اسامی رفت بیرون داشتم از شدت دستشویی می ترکیدم با سرعت از بین همه مسافرا دویدم رفتم تو دستشویی درو بستم بعد یه نفس عمیق کشیدم یکی که انگار اون طرف دستشویی بود گفت چطوری میتونی نفس عمیق بکشی احمق بعد با چنتا پسر فرانسوی زدن زیر خنده من هیچی نگفتم.....
بعد از اینکه اونا رفتن از دستشویی اومدم بیرون دور برو نگاه تریسا رو صندلی نشسته بود ومعلوم بو اعصابش بو جور خورده مهماندار گفت اقا لطفا اینجا واینستید برید کنار گفتم اوه باشه گفت ممنونم...بعدش دیدم اسامی داره از پشت سر میاد تریسا هم که اون جلو نشسته...وای خدای من اگر دل اسامی میشکست خودمو نمی بخشیدم بعدش..
دویدم تا زود برم تو قسمت ویژه که یه مهماندار جلومو گرفتو گفت دویدن داخل هواپیما ممنونعه اقا لطفا مراقب باشید بعدش رفت تریسا داشت بهم نگاه میکرد نگاهش پر ار تعجب بود اسامی هم با نوشیدنه که دوست داشتم داشت میومد به تریسا لبخند زدم طوری که اسا می نفهمه بعد یهو......????
منتظر قسمت بعد باشید و خدافظ ونظر بدید ممنان????✌✌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)