
سلام سلام ببخشید دیر شد اصلا قرار بود سه شنبه ی یکی دو هفته پیش بنویسم نوشتم نصفشو بعد یادم رفت کجا بودم و گیج بودم و......... خب حالا تو این پارت یک بلایی سر تهیونگ میارم تا دیگه بدجنسی نکنه و. . . . . انچه در این پارت خواهید خواند: تو حریف من نمیشی.........گفتم مهارت رزمیم بالا تره ازت.......... تهیونگ گفتم با من بد رفتاری نکن....... من عاشقتم...... میها اومدی جمع مارو جمع کردی......... چانگ هووو.... چرا چرا چراااااا؟............... پیشم بمونننن لطفا...... میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟
میها: وای نه تهیونگ. اون دختره اسمش چی بود اهان آیسا با یک چند نفر اومده بودن سراغ تهیونگ. سریع به جیمین زنگ زدم و بهش ماجرا رو گفتم و خواستم براش لوکیشن بفرستم که یهو تهیونگ یک ضربه ی بدی خورد اصلا بلد نیست از خودش دفاع کنه. آیسا: باید همیشه برای خواسته هات تلاش کنی منم تلاش کردم اما تو نذاشتی به هدفم برسم تهیونگ حالا باید تقاص پس بدی. تهیونگ گفتم با من بد رفتاری نکن تو گوش نکردی. این حرفش برام اشنا بود اما کجا شنیدم اهان یادم اومد نه امکان نداره نههههه نباید اینطوری باشه. رفتم جلو. آیسا: به به میها اومدی جمع مارو جمع کردی. یک چند نفر اومدن جلوم. میها: تو حریف من نمیشی. زدمشون. تهیونگ: وای عالی مبارزه میکنی. میها: گفتم مهارت رزمیم بالا تره ازت. دیگه اخراش دیگه اصلا جون نداشتم بلند شم بعد دیگه هیچی نفهمیدم. جیمین= منتظر لوکیشن میها بودم طول کشید دیدم نفرستاد مطمئن شدم شرایطش رو نداره که به من لوکیشن بده رفتم ایستگاه پلیس اونجا از روی شمارش ردش رو زدن تعجب کردم نباید گوشیش رو ازش میگرفتن و خاموش میکردن؟
میها= وقتی بهوش اومدم چشمام رو باز نکردم دستام رو با چسب بسته بودن ناخونام تیز بود پارش کردم. تهیونگ: تو با من کار داری میها رو ول کن. آیسا: نه با دوتاتون کار دارم اون عشق منو ازم گرفت. اروم چشمام رو باز کردم. میها: تو واقعا از من میخوای انتقام بگیری میسا؟ آیسا: بله که میخوا.. تو الان چی گفتی؟ میها: منظورت چیه؟ اهان میسا رو میگی؟ آیسا: اره دقیقا تو چرا میگی میسا؟ اروم رفتم سمتش چند نر خواستن جلومو بگیرن جا خالی دادم و بغلش کردم. میها: شاید منو یادت نیاد ولی باید میها مینا میسا رو یادت بیاد. آیسا: تو تو چی میگی؟ الان میخوای بگی تو اون میها هستی؟ نه اون زمین تا اسمون از تو فرق میکنه. میها: مدرک میخوای؟ میسا: نشونم بده گوشیم رو از تو کفشم دراوردم قایم کرده بودم که اگه جیمین خواست راحت ردمو بزنه. یک عکس منو خودش و مینا بهش نشون دادم. میها: یادته تو دبیرستان؟
و عکس منو و مینا و خودش یا همون میسا رو بهش نشون دادم. میسا: امکان نداره اگه تو میهایی پس بگو چانگ هو کیه؟ میها: عشق سابق من میسا: چرا چرا چراااا؟ میها: من اینو باید از تو بپرسم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ میسا: دروغ نگو تو حتی به من فکر نمیکردی میها: تو از کجا میدونی؟ میسا: چون باید بار اولی که منو دیدی منو میشناختی. میها: خب تو راست میگی ولی این به این معنی نبود که برام اهمیت نداشتی. یهو صدای اژیر پلیس اومد. پلیس: اینجا محاصره شده تسلیم بشید. پلیسا وارد شدن و همه رو دستگیر کردن همه رو نشوندن زمین و دستشون رو بسته بودن فقط میسا وایستاده بود داشتن میبردنش. میسا: میها پیشم بمونننن لطفا. میها: متاسفم هر روز بهت سر میزنم. با صحبتاش گریم گرفته بود و نشستم رو زمین جیمین که باهاشون بود اومد پیشم. جیمین: میها حالت خوبه چیزیت نشد؟ میها: خوبم جیمین: پس چرا داری گریه میکنی؟ میها: چون چون ول کن اصلا حوصله ی هیچ کس رو ندارم. بلند شدم و رفتم بیرون رفتم سمت یک جایی که منظره ی قشنگی داشت و همینجوری گریه کردم واقعا میسا چرا همچین ادمی شد اون دختر خیلی خوبی بود چرا چرا خداااا؟ توی همین لحظه ها بودم که یهو. میها: چانگ هوووو؟ وای خدا فراموش کردم رفتم سمت خونش خب ماسک زدم چون گریه کرده بودم صدام گرفته بود پس میتونستم راحت صحبت کنم زنگ زدم. یک پسری بود. پسر: بله. میها: منزل اقای چانگ هو؟ پسر: شما؟ میها: وقتی بیام داخل متوجه میشین. پسر: بله بفرمایید. رفتم داخل خونه ی خوب و بزرگی بود امیدوارم خوب زندگی کرده باشه من چی میگم هنوز که نمیدونم زندس یا نه. پسری که درو باز کرد چانگ هی بود. میها: چانگ هی؟ چانگ هی: شما؟ یک دفعه چانگ هو از پله ها پایین اومد. چانگ هو: کیه داداش؟
ماسکم رو دراوردم و رفتم سمتش و بغلش کردم. میها: چانگ هو کجا بودی این همه سال؟ چانگ هو: می میه میها. میها: خودمم نشستیم رو مبل. چانگ هی: چرا چشات قرمزه؟ میها: چیزی نیست دوباره با یاداوری اون اتفاق بغضم گرفت کم مونده بود گریه کنم. چانگ هو: خب پس چرا بغض میکنی؟ میها: نپرس هیچی. بلند شدم و رفتم تو حیاط. میها: چرا باید اینطوری؟ بشه هان؟ گریم گرفت که متوجه شدم چانگ هو اومده پیشم. چانگ هو: تو الان اینجایی باید خوش حال باشی. میها: چه خوشحالی؟ هان جواب منو بده فکر کردی من این همه سال راحت زندگی کردم و الان یک اتفاق خوب دیگه تو زندگیم افتاده؟ هان جواب منو بده؟ تو این همه سال کجا بودی؟ چرا چرا چراااااا؟ باید زندگی من اینطوری بشه. چانگ هو: میها تو چی فکر کردی؟ فکر کردی من راحت زندگی کردم؟ میها من برای همه کارام دلیل دارم تو باید بری تو عاشق جیمینی و منم عاشق یکی دیگه هستم. میها: چی چی میگی؟ تو عاشق کی هستی من از اینجا نمیرم تو چانگ هوی قبل نیستی چانگ هویی که گفت اگه من از پیشش برم منتظرم میمونه. دلیل کارات چیهههههههههههه؟ چانگ هو: اروم باش چرا داد میزنی؟ میها: من دیگه اروم نمیشم سریع جواب منو بده. چانگ هو: پدرم منو تهدید کرد اگه دوباره برگردم پیشت بهت اسیب میزنه و تو الان فکر میکنی من مردم پس باید همینطوری ادامه بدی. اگه برگردی پیشش بد دیدی. میها: نگران پدرت نباش دوباره برگردید پیشم قول میدم نذارم اتفاقی بیوفته اصلا براتون بادیگارد میگیرم خوبه؟ چانگ هو: پدرم الان تو زندانه نگران اون نیستم ولی اون همه جا ادم داره. من تونستم مادرمو نجات بدم پس میها لطفا کاری نکن که بد باشه برای دوتامون. میها: بس کننننننن بس کن تو هیچی از زندگی من نمیدونی که هر وقت به یادت میوفتادم
هر وقت برات گریه میکردم تو اصلا درک میکنی؟ چانگ هو: اره درک میکنم منم همه ی این حس هارو تجربه کردم میها پس لطفا برو برو میها: این گریه ها و اشک های منو میبینی همش به خاطر تموم بد بختی های زندگیمه تو که میخواستی بری بی جا کردی اومدی تو زندگیممممممم تو اومدی تو دلم منو عاشق خودت کردی بعد حالا چی میگی؟ هان؟ دستشو کشیدم و بردمش سمت ماشین چانگ هو: چی کار میکنی؟ جوابی بهش ندادم که دستم رو کشید. چانگ هو: میگم چیکار میکنیییییی؟ میها: سر من داد نزن تو باید با من بیای. چانگ هو: ببخشید. اروم باش دختر. بیا بریم داخل حرف میزنیم. رفتیم داخل نشستیم رو مبل میها: چانگ هو میشه با هم بریم یک جای دیگه حرف بزنیم؟ چانگ هو: کجا؟ میها: هر جایی غیر از خونه چانگ هو: اوکی رفتیم سمت یک جای خوش اب و هوا کنار یک رودخونه. میها: چانگ هو چرا قبول نمیکنی بیای پیشم؟ چانگ هو: نمیدونم میها: لطفا بیا ازت خواهش میکنم. چانگ هو: باید داداشم اجازه بده. میها: خب برو اجازه بگیر مثلا بزرگ شدی هنوز اجازه میگیری؟ چانگ هو: خب اره میها: خب بهش الان زنگ بزن بگو میای پیش من چانگ هو: با باشه بهش زنگ زد داشت حرف میزد و خیلی طولش میداد اخر گوشیشو گرفتم خودم حرف زدم. میها: چانگ هی ببین چانگ هو بچه نیست میاد پیش من تموم قطع کردم. چانگ هو: چی گفت؟ میها: اون چیزی که تو توی صد جمله گفتی من توی یک جمله گفتم تو با من میای.
داشتیم میرفتیم که یهو صدایی اومد
این پارت هم به پایان رسید بازم عذر میخوام که دیر شد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو بزار
تو بررسیه
عالی بود داستانت ولی من این داستان رو اصلا نگاه نکردم الان نگاه کردم و از خودم نوشتم
فکر کنم دچار سوتفاهم شدی
خب اوکی تو راست میگی فقط این کامنت منو جواب بده «و اینکه تو وقتی که میگی این داستان منه تو توضیحات من نوشتم از گفتم از داستانم راضی نیستم خب تو کی گفتی؟ هان؟ من تو کامنت های پارت های قبلش گفته بودم تو کی گفتی هر کی باور نمیکنه بره و پروفایلمو چک کنه و داستانم رو بخونه تا متوجه بشه که این داستان کپی هست و فقط اسم شخصیت های داستان تغییر کرده.» بعد مشخص میشه این کامنتو تو پارت اخر از فصل یک نوشتم پاسخ بده تا مشخص بشه
عالی بود
پارت بعد رو بزار
میها آخر با جیمین ازدواج میکنه یا با چانگ هو؟
میسی کیوتم
میها نمیتونم بگم متوجه میشید تو پارت اخر