این اولین قسمتی اع که گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد نظر فراموش نشه
از زبون مرینت:ناراحت بودم که استاد فو حافظه اش رو از دست داده ولی از یه طرف خوشحال بودم که من صاحب معجزه گر ها شدم
تیکی خیلی استرس دارم کمک کن.تیکی:باشه،مرینت به نظرت اگه معجزه گر طاووس درست شه چیکار کنیم اونا خیلی قوی تر میشن
نمیدونم تیکی از معجزه کر های دیگه استفاده می کنیم تیکی:اگه اون معجزه گر هارو هم گرفتن چی کار کنیم.ولش کن بعدا بهش فکر میکنیم الان نمیشه ?
فردا صبح ارباب شرارت (گابریل)یکی رو شرور کردبود همراه مایورا (ناتالی) کاگامی شرور شده بود و قدرش این بود خیلی سریع می دویید و اگه به مدت یه دقه دستش را رو ی فردی بزارد کل انرژش اش رو میگیره گربه ومن هم اومده بودیم کاگامی خیلی سریع اومد لیدی باگ رو گرفت کت نویر گفت نههههههه بعد گفت پنجه برنده گفتم نه از قدرت استفاده نکنننن ولی دیر شده بود و گامی سریع اومد عقب دست گربه خرد به کفشدوزک کفدوزک پودر شد
مایورا اومده بود با ارباب شرارت و کاگامی دور کت نویر رو گرفته بودن کت بغض داشت چوب دستیش رو زد زمین پرید بالا مایورا خواست بره دنبالش ارباب شرارت گفت ولش کن اون تنهاست من خودم میرم دنبالش یواشکی تعقیبش می کنم
ادرین رفت پیش معجزه گر خرگوش از زبون ادرین گفتم کمک نیاز دارم بیا کمکم اومد دنبالم داستانو براش تعریف کردم وگفت بیا برگردیم عقب تا مرینتو زنده کنیم گفتم هااا مرینت = لیدی باگ❤
گفت نه بابا از دهنم پرید گفتم به من دروغ نگو گفت اگه شما حویت همو بدونید اینده ما خراب میشه و گفتم باشه نشنیده میگیرم رفتیم و برگشتیم به گذشته ولیدی باگ زنده شد و ارباب شرارت گفت چی شد چرا برگشتیم ناتالی گفت نمیدونم ادرین هنوز به مدرینت خیلیییی مشکوک بود ولی هیچی نمیگفت
کفشدوزک گفت چی شده گفتم هیچی یه دفعه لیدی باگ میبینه کاگامی پشت من داره قدرت من رو میگره لیدی جلوشو گرفت نصف قدرتم رفته بود افتادم رو زمین گفتم حالم خوبه فقط بگیرش کاکامی قوی ترشده بود از زبون مرینت
من گفتم گردونه خوش شانسی یه زنجیر افتاد گفتم چیکار کنم بعد رفتم و معجزه گر روباه رو به الیا دادم و تبدیل شد بعد اومد گفت سراب بعد مرینت گفت ما تسلیم ایم الیا پشت دیوار مخفی بود کاگامی خندید وگفت معجزه گارتونو بدید کت گفت نه این کارو نکن بعد یه چشمک زدم بهش
با اون سراب روباه معجزه کر هارو پشت دیوار پرت کردیم ادرین فقط یه دقه وقت داشت تا به حالت عادی برگرده بعد وقتی گرفت دید سراب اع من دستاشو زنجیر کردم الیا دستاشو گرفته بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود.بعدی رو بده.راستی یه بدی ای که داشت این بود که وقتی مینویسی گفت باید قبلش یه علامتی چیزی بزاری تا گفت,با جمله های قبلی قاطی نشه چون اینجوری خوندنش سخت میشه و آدم نمیفهمه.