ما اومدیممم🙋🏻♀️❤❤
از اونجایی که لباس خواب تنم بود رفتم لباسم رو عوض کنم ولی اینقدر سرعتم کم بود که می دونستم حالا حالاها باید وقت برای آماده شدن بذارم.همینجوری که لباسم رو عوض می کردم یه دفعه بزرگترین مشکلم رو جلوی چشمم دیدم.ماشین!من نمی تونم رانندگی کنم!الان چی کار کنم؟!به کی زنگ بزنم؟!...داشتم فکر می کردم که یه دفعه دنیل به ذهنم اومد.به اون زنگ بزنم؟!زشت نیست این وقت شب؟!مهم نیست زن میزنم.همینجوری که داشتم از پله ها پایین می رفتم به اون خبر دادم.دم در منتظر موندم که اومد.رفتم سمت پاشینش و سوار شدم:سلام....دنیل:سلااامم!!...ا/ت:خوبی؟!چرا اینفقدر هیجان زده ای؟!...دنیل:خب این خیلی خوبه!...ا/ت:چی دقیقا؟!...دنیل:این که الان به جای نانی به تو زنگ زده خیلی خوبه!و یه برد!...ا/ت:اوهوم🤔حالا بدو الان آنجا آبروبری میکنه./و رفتیم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
وای خدا خیلی قشنگح داستان
من هر موقع چیزای دردناک از هر کدوم از اعضا میبینم یا میخونم یا میشنوم واقعا قلبم درد میگیره و اذیتم میکنه
ممنون🌸🌸
👍🥺🥺
عاولیییی بود🍭😻
پارت بعدی پلیزززز🍫
ممنون🌸❤🌸
عالیییییی بودددد❤❤💛🧡🤎💗💜💙💚♥️
مثل همیشه
........اشکال نداره .خودتو ناداحت نکن
ماهم درکت میکنیم
مخصوصا خود من ک امتحان حضوری میدم
موفق باشیم😂✌
♥️
ولی میصی ک تو این شرایطم داستانت رو نوشتی اجی♥️
مرسییی۰🥺💫💫🌸
من که ۷داروشکر می کنم.اگه آنلاین بود امتحانا خیلی سخت تر بود🥺اونم با کتابای تکمیلی و جزوه🥺💔
واییییی عالی بود 👌👌😍 واییی دلم برای کوک خیلی میسوزه با ات از پارت فیلم دنیل مشکوک شده🧐🤦🏻♀️😂
👍😅😅🥺❤❤