
سلام ابنم از تاستان جدیدم
داستان از دی مرینت صبح بلند شدم (دیگه ادرین رو دوست نداشتم و میخواستم ازش انتقام بگیرم به گربه فرست دادم ولی دیگه دیر شده بود منم با لوکا رابطع گرفتم و باهم خیلی خوب شیدیم ) بعد لباسم رو پوشیدم (مدل لباس : یه حودی صورتی با یه کتونی صورتی با موهای باز )بعد رفتم تو پایین صبحونه خوردم رفتم به مدرسه لایلا دیدم که داست با ادرین حرف میزد اهمیت ندادم و رفتم
تو کلاس جام پیشه ادرین بود رفتم وه یه سلام سرد کردم اونم با لبخند سلام کرد منم یه لبخند زورکی زدم بعد خانم بوستیه اومد و گفت ۲ دانس اموز جدید داربم یهو یه دختر و یه پسر اومدن هردوشون شبیه من بودن پسره گفت سلام من مارسل وینوا هستم مدل نیویورکی دختره :منم ماریا وینوا هستم خواهر ... که مارسل گفت هیششش بعد اون گفت خواهر مارسل😅😅😅
بعد مارسل رفت ردیف اخر و ماریا فقط داست به من نگاه میکرد بعد از کلاس تو زنگ تفریح مارسل اومذثد و گفت میشه بیاین دنبالم مر...... بلخشید اسمتون (برادرش)چیه (خودت حیتثدونی😐😐)مرینت گفت مرینت بعد دنبال مارسل رفت
بعد یه عکس نشونم داد اون عکس از ۲ تا دختر و یه پسر بود بعد اون گفت من و ماریا خواهر برادرتیم گفتم چی ولی این امکان ندداره زبونم بند اومده بود یهو زنگ خورد اون گونمو. بوسید و گفت دوست دارم خواهری
بعد همو بغل کردیم و رفتیم کلاس الیا چفت پس ادرین چی😡😠😡😠گفتم مارسل و ماریا خواهر من و برادرم هستن😶😶اون گفت وات😐فکر میکردم تک فرزندب گفتم اره ولی خودمم نمیدونستم😧😧 گفت باشه بعد خانم بوستیه اومذ و کلاس تموم شد هوا بارونی بود هنوز بارون نیومده بود تا پامو گزاشتم شروع به باریدن کرد همه رفته بودن گفتم تیکی اسپاسان
و تبدیل شدم و رفتم خونه و گفتم تیکی استپا اف و تبدیل به مرینت شدم و رفتم تو خونه
فردا تولدم بود ولی هیک کس نمیدونست رفتم و خوابیدم
از زبان ادرین رسیدم خونه دیدم همه رفتن ولی مرینت نرفته بود میخواستم برم بهش چتر که دیدم 😱😱😱😱😱😱😱😱😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😵😵😵😵😵😵😵😵😱😱😱😱😱😱😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😩😩😩😩😩😩😩😩😩😧😧😧😧😧😧
تمام ایزی ایزی تامان بای نظر فراموش نشه
چیه😐😐😐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عالی بود خواهش بیشتر بده
سلام وعرض ادب واحترام دوباره خدمت شما،ببخشیدکه دوباره دارم کامنت می دهم،ادامه ی نظرقبلیم من یک خواهش دارم لطفاآخرسرآدرین ومرینت به هم دیگربرسندوابرازعلاقه به هم کنندودرآخرآدرین بامرینت ازدواج کندواین که لوکاهم درقسمت های بعدی ازمرینت دست بکشدوعاشق یک نفردیگرشودمثل کلوئی ولوکاوکلوئی عاشق هم شوندوشیپ لوکالوئی شکل بگیرد،باتشکرفراوان ازداستان فوق العاده عالی قشنگ شما.
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما،داستان فوق العاده عالی وقشنگی بودومن نظرم این است که فکرکنم مرینت زمانی که داشته تبدیل می شده حواسش نبوده که یک نفریهویی ببیندش وقبل ازاین که آدرین بیایدوچون مرینت حواسش نبودکه آدرین پشت سرش است وآدرین آمده بودبه مرینت چتربده تامرینت مریض نشودوزیرباران خیس نشود،مرینت تبدیل به لیدی باگ شدوآدرین این موضوع رافهمیدوتعجب کردولی من می گویم داستانتان راشیپش رامریکتی کنیدوحالاکه آدرین هویت لیدی باگ رافهمیده،مرینت هویت کت نواررانفهمدودرآخرسرمرینت بفهمدکه آدرین کت نواراست.
عالیه پارت بعد
پارت بعدیییییی رو زود بزاررررررر
اولین بازدید و نظر.عاشقش شدم😍😍خیلی خیلی عالی بود💖💖مشتاقانه منتظر بقیشم.باقدرت ادامه بده.به داستان های منم سر بزن و لطفا نظر بده.لایک کردم:لایک