
کمیک برگذیده ساخت خودم هست و خیلی باحاله امیدوارم بخوانید و لذت ببرید
به نام خدا طرح انیمیشن: برگزیده نویسنده: کیارش حافظ ژانر ماجراجویی- اکشن- فانتزی. شخصیتها: جت لارنز جوانی ۱۶ ساله کانادایی کت دیویس جوانی ۱۵ ساله. کانادایی مایک هری ۱۵ ساله اهل نیویورک.لونا هری ۱۷ ساله اهل نیویورک خواهر مایک .الدو آلواردو جوان ۱۶ ساله ایتالیایی جانسون جاسپر جوانی ۱۵ ساله آلمانی تام لوکاس جوانی ۱۷ ساله فرانسوی .جرونیمو لارنز مردی ۴۳ ساله کانادایی عمو جت این معرفی بود فعلا.
خلاصه داستان برگرفته از انیمیشن معجزه آسا و شاهنامه فردوسی است.جت سحر خیز است اما ایندفعه متوجه می شود که مدرسه اش دیر شده و او خواب مانده. جت برعکس برخی از بچه ها هم از ریاضی خوشش میاید و هم از مدرسه. عجیب است نه؟ جت کیفش را برمی دارد و بدون درنگ سر میز صبحانه می رود. عمویش همانطور که آبمیوه اش را می نوشید،به جت سلامی سرد کرد. جت با قیافه ای ناراحت نشست. یاد مرگ پدر و مادرش افتاد. او فقط ده سالش بود. ناگهان به خودش آمد. عمویش به قیافه بهت زده او نگاه کرد و گفت:چی شده جت؟جت گفت:اا... هیچی.وکیفش را بلند میکند و به سمت مدرسه حرکت میکند. بعد چند لحظه جت به بن بستی باریک می رسد. که ته آن بن بست سطل آشغالی بزرگ است. از اونجایی که جت خیلی کنجکاو است به سمت سطل آشغال می رود و انگشتری با طرح طاووسی روی درِ سطل آشغال میبیند. از آن خوشش می آید و آن را برمی دارد. روی در سطل آشغال نامی حکاکی شده که خیلی قدیمی به نظر می آید. رویش نوشته شده است : سیمرغ.
کت دیویس، پیش خاله اش کارلا دیویس، نشسته است و دارد یک کاسه ی بزرگ برشتوک می خورد. همانطور که دهانش پر است با خاله اش حرف می زند. ناگهان دندانش صدا می دهد : خرچ!کت می گوید:( آخ! دندونم شکست! ) کارلا با تعجب به او نگاه میکند و کت چیزی را از دهانش بیرون می آورد ولی چون شیر و برشتوک به اون چسبیده است چیزی معلوم نیست. ولی نوری که از آفتاب به اون چیز میرسد نوری چشمگیر است. کت با دستمال سفره آنرا پاک میکند. میبیند یک انگشتر است و میگوید:( چه انگشتر خوشگلی ! به گربه ی سفید است!) اما با تعجب به جعبه ی خالیِ برشتوکش نگاه میکند و با اند ناباوری با خودش میگوید:( این چیزی درباره ی جایزه رویش ننوشته) در ذوقش میخورد زیرا او از جایزه ی برشتوک متنفر است. کارلا میگوید:( من باید به سرکار بروم. باید به برادلی چاکرز مشاوره بدهم.) ( داستان ته کلاس ردیف اخر صندلی اخر. نوشته ی لوییس سکر) کت هم به مدرسه اش میرود. جت همانطور که به سمت مدرسه میدوید با کت برخورد کرد و هر دوتایشان افتادند زمین. کت انگشتری را در انگشت دست راست جت میبیند.اما به سرعت جت رابلند میکند و می گوید، سلام جت خوشحال شدی منو دیدی؟جت همانطور که سرش گیج می رفت گفت:نه من حس کردم قطار خورد بهم! کت می گوید مهم نیست مدرسمون دیر شد راه بیفت!! جت راه را اشتباه می رود . کت او را به سمت راست می کشاند و می گوید از این طرفه!!!
عموی جت، قبلا یکی از آن انگشتر هارا که شکل کلاغ های قبرستان بود (ریون)داشت. هنوزم داره و می داند چطور باید از آن استفاده کند. او می تواند از آن برای جهش یافته کردن وترکیب دی ان ای انسان و حیوانات استفاده کند.......زنگ پایان مدرسه هم خورد جت و کت داشتند باهم حرف میزدند که ناگهان کت متوجه می شود که کسی در گوشش به غیر از جت دارد حرف می زند سرش را بر می گرداند تا ببیند کی با او حرف می زند اما کسی پشتش نبود با خودش فکر کرد مغزم بوده دیگه. اما همان صدای تو دماغی بازهم آمد و گفت نه منم کت انگشترت!و......
با وجود اینکه کت نمی دونست که این صدا چیه و از کجاست اما باز هم با این حال با اون انگشتر حرف می زد. چند دقیقه بعد....جت همانطور که با سرعت جت می دوید ناگهان متوجه صدایی عجیب در ذهن خود شد و خورد زمین، و گفت کارامبا (لعنت به اسپانیایی ) چند لحظه بعد در مدرسه....کریستوف، کریستوف کجایی؟ کریستوف:بله آقای مدیر؟ مدیر کانرز: زود راه رو را تمیز کن من دیگه دارم میرم.کریستوف:بله آقا....بعد رفتن مدیر...کریستوف با خودش گفت:ایکاش من مدیر بودم بعد این کانرررررزززز هم آبدارچی هه اون وقت دیگه مجبور نبودم سرایدار باشم...😕... کلاغ سیاه: آه....حسادت رو حس می کنم....ویززززززز......(نوری صورتی رنگ و عجیب ) .... پرواز کن ریون من و اون رو به موجودی هولناک تبدیل کن!ها ها ها ها ها....پرواز کن. کریستوف: اه اه اه یه موش برو گمشو موش کثیف🤬ا.. اینو این کلاغه چی تو دهنش چقدر هم نورانیه....زارت...کلاغ ویدئویی که از کلاغ سیاه داشت به موجود جهش یافته نشان داد ...موش نقره ای من ریون هستم من بتو قدرت دادم تو هم برای من انگشتر های جادو ای گربه و طاووس رو برایم بیار ...موش نقره ای:ای به چشم ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها کلاغ سیاه:خب اگر خنده ات تموم شد بریم سر کارمون.جت به تصویری که روی دیوار بود نگاه کرد عکس طاووس رو می گم وقتی انگشتر را در دستش کرد آن عکس روی دیوارش پدید آمد. با خودش فکر می کرد این ار کجا آمد ناگهان باز هم آن صدای عجیب را شنید به صدا گفت:تو کی هستی؟ صدای عجیب گفت:من طاووس هستم کلاغ سیاه برگشته و تا جهان رو نابود نکنه تسلیم نمی شه....پایان قسمت اول.
اینم پارت ۱ حتما ۲ هم می زارم امیدوارم لذت برده باشید❤❤😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بود 🎲💕
منتظرم پارت بعد کی منتشر میشه😍😍😍
مقسی بله حتما❤❤❤به زودی
سلام عالییی بود حتما ادامه بده بی صبرانه منتظر پارت های بعدم🤩🤩🤩
Kk❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤