سلام این پارت سوم از داستان من هست و همونطور که گفتم از این قسمت به بعد اتفاقات زیادی میفته و حتما این داستان رو بخونید بریم سراغ داستان این پارت رو یکم طولانی میکنم
اول بالارو بخونید خب شروع میکنیم از زبان لیدی باگ :وقتی برگشتم تو اتاقم گفتم تیکی اسپاتس اف یهو دیدم مارسل داره نگام میکنه و گفت مرینتتتت تو لیدی باگی مجبور شدم همه چیزو بهش بگم بعد بهش گفتم که بهش میراکلس میدم اونم خیلی خوشحال شد و خوابیدیم .صبح از زبان مرینت داشتم خواب میدیدم دارم با آدرین ازدواج میکنم بعد شنیدم یه صدایی گفت خانم دوپن چنگ شما آقای آگراست رو به همسری میپذیرید یهو گفتم بلههههه بعد از خواب بیدار شدم دیدم مارسل و تیکی دارن از خنده می ترکن گفتم خدا بگم چیکارتون نکنه لحظاتی قبل از زبان مارسل از خواب بیدار شدم و میخواستم به مرینت بگم که تو دبیرستان دوپان ثبتنام کردم بعد تیکی هم بیدار شد و هر چقدر مرینت رو صدا زدم بیدار نشد بعد تیکی گفت میبینی مارسل من هر روز باید داد بزنم تا مرینت بیدار شه و بعضی وقتا داد زدنم فایده نداره گفتم ببین چیکار می کنم تیکی بعد درگوش مرینت گفتم خانم دوپن چنگ آیا
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
داستان ت خیلی شبیه داستان میراکلس کوروش هست.
از داستانش کپی کردی؟
نه فقط ازش تو یکی از پارت های داستان الانش که مینویسه اجازه گرفتم که بعضی از کوامی ها و قصر و اسم بعضی شخصیت هارو تو داستان استفاده کنم نه متن داستان رو
خیلی عالی بعدی را زود بزار