
این قسمت خیلی قشنگ و هیجانیه از دستش نده بریم بخونیم داستانو
💙 احساس خفگی میکردم برای همین شال گردنم را باز کردم و گذاشتم روی صندلی کناری که یهو با صدای بوق یه ماشین به سمت شیشه برگشتم و با یه کامیون به ماشین برخورد کرد و ماشین از شیپ کنار جاده پرت شد پایین وقتی تصادف کردم همه چیز اومد جلوی چشمم از بچگیم که چقدر من شیطون بودم بعد مدرسه رفتنم و دعوا های من و کلویی تو مدرسه بعد اشنا شدنم با الیا و قهرمان شدنم بعد آشناییم با کت نوار بعد آشنایی با ادرین و دادن چترش به من همه چی از جلوی چشمم گذشت مثل یه فیلم لحظه ای که هویت کت نوار را فهمیدم و همین طور موقعی که بهم گفت با من ازدواج میکنی همه چی تا الان که با ماشین پرت شدم پایین حس خیلی بدی داشتم تمام بدنم داشت توی درد میسوخت از درد نمیتونستم چشمامو باز کنم ولی نمیدونم چرا خیلی میترسیدم تنها چیزی که اخرین بار دیدم این بود که توی یه جای مثل آمبولانس بودم و بعد هیچی نفهمیدم ( علامت نویسنده یعنی من 💫)💫 مرینتو با امبولانس میبرند بیمارستان وقتی رسیدند دکتر معاینش کرد و گفت که دنده هاش شکسته و خونی ریزی داخلی داره باید سریع عمل بشه و باید به نفر خبر بدید پرستار و پرستار با گوشی مرینت به اخرین نفری که بهش زنگ زده زنگ میزنه ( علامت پرستار 👩)👩به شماره ای که به اسم ادرین سیو شده بود زنگ زدم
💚وسط جلسه بودم که یهو گوشیم زنگ خورد مرینت بود عذر خواهی کردم و رفتم کمی اون طرف تر جواب دادم : گوش کن مرینت مگه نگفتم تا وقتی نرسیدی بهم زنگ نزن الان هنوز نیم ساعتم نیست که زنگ زدی 👩ام سلام اقای ادرین ؟ 💚بله خودمم ولی مرینت کجاست گوشیش دست تو چیکار میکنه 👩ببخشید مزاحم شدم ولی من از بیمارستان مرکزی پاریس زنگ زدم خانم مرینت متاسفانه تصادف کرده و الانم توی اتاق عمله 💚چیی و گوشی از دستم افتاد و دستم میلرزید 👩اقای ادرین هنوز پشت خط هستین 💚 اروم گوشیو برداشتم و با صدای گرفته گفتم الان خودمو میرسونم 👩باشه خدافظ💚خدافظ . دوستان منو ببخشید ولی یه کار خیلی مهم پیش اومده و باید برم بقیه کارا با تو بابا . گابریل : صبر کن کجا داری میری 💚مرینت تصادف کرده باید برم . گابریل: برو خبر هم بده 💚باشه و سوار ماشین شدم و رفتم بیمارستان مرکزی پاریس دویدم تو رفتم سمت سمت اسانسور و رفتم طبقه سوم و روی صندلی انتظار رو به روی اتاق عمل منتظر نشستم بی اختیار گریم گرفت مرینت برام همه چیز بود اگه من الان دارم توی خوش بختی زندگی میکنم بخاطر مرینت هست گوشیمو از جیبم در اوردم و به الیا زنگ زدم💛 سلام ادرین خوبی 💚با صدای گرفته گفتم : س..سلام الیا ممنون 💛ادرین چیشده چرا صدات این جوریه 💚الیا م.. مرینت... مرینت تصادف کرده 💛چییییی نه... نه ... نباید... تو الان توی کدوم بیمارستانی 💚بیمارستان مرکزی 💛الان میام 💚منتظرم و گوشی رو قطع کردم حدود ۲۰ دقیقه بعد البا با نینو اومدند 💛کو کجاست 💚الان حدود ۴۰ دقیقه هست اتاق عمله . الیا جلوی اتاق عمل رژه میرفت حدود ۴۰ دقیقه بعد در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون 💛با ادرین رفتیم پیش دکتر پرسیدم : چیشد مرینت حال خوبه.. الان کجاست. 👨خون ریزی را بند اوردیم ولی دنده هاش شکسته احتمال ۴۰ درصد هست که قطع نخاع بشه بهترین کار اینه که تکونش ندیدم الانم بردیمش ICU و تحت مراقب ویژه قرارش میدیم 💚کی بهوش میاد 👨بستگی به خودش داره که چقدر مبارزه کنه فعلا 💚حالا باید چیکار میکردم

💙 بعد از اینکه بیهوش شدم چشمامو باز کردم توی یه جایی همه جاش سیاه بود که یهو پرت شدم توی اب خیلی دست وپا زدم که بیام بیرون و نشد یهو یه نور افتاد و ادرین و الیس و بقیه نمایان شدند اون نور داشت دور و دور تر میشد و من هر کاری کردم نتونیتم بهش برسم که یهو زیر پام خالی سد و افتادم توی یه جایی وقتی دور ورم را نگاه کردم یه جایی سر سبز بود خیلی قشنگ بود خیلی که یهو چشمم به خانم زیبا افتاد که از پشت یه درهت اومد بیرون خیلی زیبا بود خیــلی ( ❤ علامت اون خانم )❤ خوش آمدید 💙 ممنون ببخشید شما؟ ❤من لونام ( عکس همین اسلاید) و تو هم باید مرینت باشی 💙بله خودمم میگم من الان کجام ❤توی یه جایی بین دو دنیا 💙یعنی مردم ❤نه نمردی و میتونی برگردی 💙اهان 😔❤چرا دو دلی 💙نمیدونم همیشه از دنیایی که توش زندگی میکردم خسته شده بودم و الان که اینحام میترسم ❤توی دنیایی که زتدگی کردی اونقدرم بد نبود ولی تو عشقو تجربه کردی اونم عشق واقعی 💙نه تجربه نکردم ❤شاید برای اون اتفاق فقط اعتماد لازم بود میدونی تو نباید میرفتی باید سعی میکردی بهش بفهمونی که اشتباه میکنه 💙اره میدونم کاشکی به گذشته برمیگشتم و همه چیرو درست میکردم ❤از من به تو نصیحت هیچ وقت به گذشته برنگرد میدونی توی داستان سیندرلا اگه سیندرلا برای برداشتن کفشش بر میگشت هیچ وقت پرنسس نمیشد 💙اره حق با توئه ❤خب حالا بیا تا اینجا رو بهت نشون بدم 💙اومدم
💚روی صندلی نشسته بود شوک بهم وارد شده بود اونم چه شوکی که یهو گوشیم زنگ خورد مامانم بود :💚بله مامان . امیلی : ادرین ما داریم میایم بیمارستان وقتی پدرت اومد خونه و موضوع را گفت الیس هم شنید و الان داره گریه میکنه و همش میگه منو ببریم پیش مامانم 💚باشه بیارینش اینجا شاید بتونم ارومش کنم . امیلی : باشه راستی از مرینت چه خبر 💚همین الان از اتتق عمل اومد بیرون و رفته تو کما ( الان داره گریه میکنه) 😭😭دکتر گفت ممکنه قطع نخاع بشه. امیلی : وای نه ما داریم میایم 💚منتظرم و گوشی را قطع کردم💛 خودتو ناراحت نکن مرینت دختر قویه خوب میشه و دوباره میاد سر من و تو غر غر میکنه 💚اره خوب میشه 👨هر کس میخواد خانم دوپن چنگو ببینه بفرماید فقص نیم ساعت 💚الیا اول تو و نینو برید من بعد میرم 💛باشه و با نینو رفتم تو اتاق به مرینت کلی دستگاه وصل بود و ماسک اکسیژن به صورتش بود کنار تختش رفتم : مرینت میدونم صدامو میشنوی توروخدا بیدار شو میدونم هنوز ادرینو دوست داری بیدا شو و دوباره یه فرصت به زندگیتون بده خواهش میکنم بلند شو. نینو: عشقم گریه نکن اگه مرینتم بلند میشد میگفت که یه زن نباید گریه کنه 💛باشهو یکم پیش مرینت موندم و با نینو رفتیم بیرون 💚بعد از اینکه الیا اومد رفتم تو اتاق کنار تخت مرینت نشستم دستشد گرفتم و گریه کردم
💚مگه قول ندادی که تنهام نزاری تو قول دادی مگه لیدی باگ سر خرفش نمیمونه ... هان پس خواهش میکنم بلند شو و بگو اره من یر حرف وایسادم ... نمیدونی چه حالی دارم .. کاش الان بیدار میشدی و منو بغل میکردی و ارومم میکردی .. تازه تو به الیسم قول دادی که تنهاش نزاری مگه نه ... کاش الان بلند میشدی و با یویوت میزدی تو سرم و میگفتی مرد گریه نمیکنه و میگفتی خیلی شوخی بیمزه ای بود .. ترو خدا بیدار شو .... میدونی چقدر دوست دارم چرا این کارو باهام میکنی... من عاشقتم مرینت میفهمی عاشق ... میدونی که فقط قلبم برای تو میزنه فقط پس تنهام نزار . و بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون که یهو الیس با صورت گریون اومد جلوم 💜مامان ... مامان کو 😭😭💚الیس اروم باش💜نمیتونم فقط بهم بگو مامانم کو و دو زانو افتاد روی زمین 💚گریه نکن بیا تا از پشت شیشه ببینیش 💜باشه 😔بابام منو برد پیش مامان از پشت شیشه داشتم نگاش میکردم کلی دستگاه بهش وصل 💚الیس حالش خیلی بد بود خیلی 💜مامان... مامان من اومدم پیشت تو خدا چشماتو باز کن ... خواهش میکنم و دوباره گریه کردم . حالم بد بود تا حالا مامانم رو توی این شرایط ندیده بود خیلی حالم بد بود : مامان حالم خیلی بده .... کاش بیدار میشدی و منو بغل میکردی و ارومم میکردی ( خب گریه و زاری بسه منم اشکم در اومد /💜خب تقصیر خودته دیگه تو مامانم را به روز انداختی / خب این جوری داستان خیلی هیجان انگیز میشد/😠😠😠😠😐😐 بعدشم تازگیا خیلی تو داستان میپری / دوست دارم . خب دیگه بسه بریم پیش مرینت )💙 وای اینجا خیلی قشنگه ❤خوشحالم که خوشت اومد💙 میگم تو الان مردی یا زنده ای ❤هیچ کدوم ولی بزودی منم به ارامش میرسم البته اگه بخوای تورو با خودم میبرم یا میتونی برگردی 💙نمیدونم ❤خب من تا وقتی که تصمیمت را بگیری پیشت میمونم
۲ ماه بعد : 💚۲ ماهه که مرینت توی کما است و هنوز بهوش نیومده من هر روز میرم و بهش سر میزنم و باهاش خرف میزنم تنها جاییه که ارومم میکنه بیشتر وقتا هم الیسو میبرم واقعا افسرده شدم هر شب گریه میکنم وای بخاطر پدرم به شرکت هم میرم الیسم که بدتر نه دیگه درست غذا میخوره و درست درس میخونه ولی به خاطر من و مرینت داره سعی میکنه که دریت درس بخونه اما بعضی وقتا شام نمیخوره توی این ۲ ماه ندیدم که بخنده دیگه خیلی پر جنب و جوش نیست وقتی هم حالش بده میبرمش پیش مرینت تا اروم بشه اابته درکش میکنم بلاخره تمام ۸ یال را با مامانش بزرگ شده و پیش مامانش بوده دوری از مرینت براش سخته مثل من که وقتی مادرم را از دست دادم (وضع اینا خیلی خرابه /💚بعله دیگه اخه ۲ ماه تو دلت اومد ۲ ماه خیلی زیاده که تو کما باشه اخه تو چه نویسنده ای هستی / اول اینکه دریت صحبت کن دوم اینکه ۲ ماه خوبه ببین مرینت تصادف کرد و دنده هاش شکست حتی نزدیک بود قطع نخاع هم بشه باز ابنو میگیم یه چیزی ولی توی سیب ممنوعه یلدیز به خاطر یه اتش سوزی ۵ سال رفت تو کما / ۵ سال 😲😲😖😱😱) 💙خب تصمیمم را گرفتم میخوام که باهات بیام ❤مطمعنی 💙اره من توی دنیا ارزش ندارم ❤چرا داری خوبم داری 💙باشه حرف تو درسته حالا بریم ❤باشه ولی قبلش باید یه چیزی را ببینی بعد که مطمعن شدی میریم 💙باشه که یهو لونا یه بشکن زد و یه چیزی اومدتو ذهنم اون ادرین و الیس و الیا بودند که داشت به من التماس میکردند که من برگردم نمیدونم چرا ولی بهو کریم گرفت چهره مظلوم الیس چهره ادرین که با چشماش بهم میگفت دوست دارم و چشمای الیا که ازم خواهش میکرد یهو دوباره چندتا تصویر اومد تو ذهنم تصویر اولین اشنایی با الیا و بقیه بچه ها روزی که ادرین چترو بهم و روزی که بهش قول دادم تنهاش نزارم و روزی که الیس به دنیا اومد و من بخاطر ادریناسمشو گذاشتم الیس که دوباره لونا ازم پرسید ❤میخوای باهام بیای و برگردی پیش عزیزانت 💙دیگه مطمعن بودم : میخوام برگردم و به زندگیم و کسی که از ته دلم دوسش دارم یه فرصت دوباره بدم ❤اره حالا شدی همون مرینتی که همه میشناسن 💙ممنون ❤خب خدافظ و💙 یه بشکن زد یهو زیر پای من خالی شد و پرت شدم پایین انگار برگشتم داخل بدن خودم 💚رفته بودم دیدن مرینت که یهو ..........
خب تمام شد ..... راستی بازدید ها کم شده شاید علتش شروع امتحانا باشه وای منم ۲۷ اردیبهشت امتحانام شروع میشه خیلی بد بختم چالش : خواننده و بازیگر مورد علاقت کیه خب خواننده مورد علاقم اکس بنده و بازیگر مورد علاقم الهام جعفر نژاد و امبن حیایی هست البته اضافه کنم الهام جعفر نژاد دوبلور فارسی نقش کلویی هم هست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت 8 کو
منم پیداش نمی کنم
خب چالش خواننده مورد علاقه من محسن ابراهیم زاده هست البته ٪۸۰ آهنگ های من خارجی هست مثلاً انگلیسی،لاتین،اسپانیایی و ... خب ولی تو آهنگ ایرانی ها محسن ابراهیم زاده رو بیشتر دوست دارم و بازیگر مورد علاقه من کریس ایوانز هست با بهتره بگم بازیگر نقش کاپیتان آمریکا اون خیلی باحاله هم هیکلی هست هم جذاب یجورایی من دوست دارم بزرگ که شدم شبیه اون باشم
سلام این پارت نکبت بعدی رو بزار
کشتیمون از انتظار
اگه خدا بخواد امشب میاد
سلام شقایق جون پارت بعدی را چرا نمیزاری
سلام سوناده لطفا بعدی رو زود بزار 😓😓😞🥺
عالی بود 🍓✨
خیلی خوب بود
لطفا پارت بعدی رو بزار🍓⚡
لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا بعدی رو بزار 💖❤️
میای آجی بشیم ؟
عالی بود شقایق💓
نمیدونم چرا تازگی ها جواب منو تو کامنت ها نمیدی اما.. 😔عالی بود😍💖💖
ممنونم صبا جون
اه واقعا ببخشید
سلام عریزم عالی بود آجی میشی شقایق جون؟؟؟
سیلام خوفین اومدم بهت بگم اگر پارت 10نزاری منم به نشانه اعتراض تستچی را ترک میکنم 😂 ولی از شوخی گذشته بزار و به تستهای منم سر بزن
عالیییییی اگر تستچی این قابلیت را داشت که یه داستان به عنوان بهترین داستان تستچی انتخاب کنین من داستان تو را انتخاب میکردم مگه عالیه 😎🤘 ج.چ نمیدونم😂😂
مرسی به قول فرانسویا مقسی
میدونی من تمام فکرم را به کار انداختم تا یه داستان خوب بنویسم