10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Saba انتشار: 4 سال پیش 120 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام این پارت دوم داستان میراکلس یین و یانگ هست امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه از پارت های بعدی داستان هیجانی تر میشه
صبح از زبان مرینت:صبح زود بیدار شده بودم گفتم خیلی هم خوب و به تیکی و کوامی ها خوراکی دادم و خودم رفتم صبحانه خوردم و رفتم لباس پوشیدم تیکی رو برداشتم و رفتم مدرسه و با آلیا رفتیم کلاس و لایلا اومد بعدش هم خانم بوستیه اومد و گفت امروز یک دانش آموز جدید داریم بچه ها و گفت بیا تو باورم نمی شد اون ... اون کاگامی بود و خودشو معرفی کرد و رفت دقیقا نشست کنار آدرین و نینو رفت یه جای دیگه منم از ناراحتی دیگه نمیدونستم چیکار کنم و زنگ تفریح که خورد آدرین دست کاگامی رو گرفت و رفتن حیاط من دیگه از ناراحتی رفتم تو دستشویی و گریه کردم بعد که آروم شدم رفتم حیاط و آلیا و نینو رو دیدم داشتن پچ پچ می کردن
از زبان آلیا:به نینو گفتم من دیگه نمیتونم ناراحتی مرینت رو تحمل کنم باید زود تر یه فکری بکنیم نینو گفت خب چه کنیم یهو یه فکری به سرم زد گفتم من با آدرین حرف میزنم و احساسات مرینت رو بهش میگم فکر خوبیه نینو گفت آره خیلی خوبه و رفتم پیش آدرین و کاگامی و به آدرین گفتم باید تنها صحبت کنیم به کاگامی ربطی نداره گفت باشه و کاگامی قیافش یه جوری شد اما اهمیت ندادم و به آدرین گفتم میخوای بدونی مشکل مرینت چیه گفت آره خیلی وقته میخوام بدونم گفتم باشه پس بعد مدرسه بیا پارک نزدیک خونه مرینت اینا اونم گفت باشه و رفتیم سر کلاس شیمی و امتحان سخت شیمی رو با خانم مندلیف دادیم و با این که خونده بودیم ولی خانم مندلیف خیلی سخت میده بعد مدرسه رو کامل گذروندیم و رفتم جایی که به آدرین گفته بودم و منتظر نشستم از زبان آدرین :از کاگامی خداحافظی کردم ورفتم جایی که آلیا گفته بود سلام کردم و نشستم
گفتم خب میشه حالا بگی مشکل مرینت چیه گفت باشه تو فکر میکنی مرینت لوکا رو دوست داره گفتم آره به نظرم اینطوریه گفت خب اینطوری نیست گفتم پس چطوریه گفت آدرین مرینت عاشقته و هر بار که تو اون رو به عنوان دوست خطاب میکنی یا اینکه با یه دختر دیگه مثل کاگامی هستی قلبش رو هزار تیکه میکنی و ناراحت ترش می کنی من که کلا تو شک بودم گفتم از کی آلیا گفت از همون روز اول بعد گفت خب دیگه من کار دارم باید برم خودت باید تصمیم بگیری و اینکه امیدوارم دیگه اونو به چشم یه دوست نبینی گفتم باشه و رفتم خونه و پدرم گفت کجا بودی پسرم من که تعجب کرده بودم گفتم ببخشید پدر یکی از دوستام کارم داشت به خاطر همین دیر کردم پدرم گفت اشکال نداره که بیرون باشی ولی یه خبر بده نگران نشیم گفتم چشم پدر و رفتم تو اتاقم پلگ اومد بیرون و گفت واو از کی تاحالا پدرت مهربون شده گفتم خودمم نمیدونم چی شده پلگ و اونم گفت من که حوصله فیلم هندی بازی شمارو ندارم میرم پیش عشق خوراکی گفتم باشه بابا برو
از زبان مرینت :پدر و مادرم داشتن صدام می کردن رفتم پایین گفتم چی شده ؟؟؟ پدرم گفت شاید وقتش نباشه ولی مرینت تو یه برادر دوقلو داری گفتم چی !؟ پدر اصلا شوخی خوبی نبود پدرم گفت نه بابا شوخیم کجا بود و یه عکس نشونم داد گفتم اینکه مدل معروف نیویورکی مارسل مکگرانز هست گفت آره وقتی شما کوچیک بودین عمه تو مارسل رو برد نیویورک که هر وقت که وقتش شد اون بیاد اینجا و حالا اون اینجاست یهو زنگ درو زدن و مادم گفت خودشه و خیلی خوشحال بود گفتن مرینت برو درو باز کن رفتم باز کردم دیدم کلا همه چیش شبیه منه و دوتامون گریمون گرفت و پریدیم بغل همدیگه بعد اینکه آروم شدیم مارسل پدر و مادر هم بغل کرد و بعد اینکه همه چیز رو فهمیدیم من فهمیدم که ۱۵ دقیقه از مارسل بزرگترم و خیلی خوشحال شدم و من و مارسل رفتیم تو اتاق من و من فکر کردم به آن هم باید میراکلس بدیم بعدش همه چیز رو درباره زندگیم به جز لیدی باگ بودن بهش گفتم و اون هم همه چیز رو درباره زندگیش به من گفت
از زبان آدرین:با خودم گفتم الان که فهمیدم مرینت هم عاشق منه پس چرا بازم باید با کاگامی باشم و گفتم بهتره الان که وقت کلاس شمشیر بازیه بعد کلاس بهش بگم ورفتم کلاس شمشیر بازیم و بعد اینکه تمرینات شمشیر بازی تموم شد گفتم کاگامی میشه باهات حرف بزنم گفت البته و من با اینکه میدونستم ناراحت میشه ولی بهش گفتم که ما دیگه نمیتونیم با هم باشیم گفت چرا گفتم چون من عاشق یکی دیگم و میخوام بهش بگم و اونم گفت پس تو منو بازی دادی آره گفتم نه من تو رو فقط به عنوان بهترین دوست خودم میدونم اونطوری فکر نکن و اونم با ناراحتی رفت منم سوار شدم و با بادیگاردم رفتم خونه و با خودم گفتم فردا هم با مرینت حرف میزنم و شام خوردم و خوابیدم از زبان مرینت :منو مارسل نشسته بودیم داشتیم بازی ویدیویی بازی می کردیم ۵ دور بازی کردیم ۳ دور من بردم ۲ دور ماسل و مارسل گفت باریکلا الحق که خواهر خودمی فکر می کردم فقط خودم بازی ویدیویی رو خوب بلدم گفتم خب خواهر برادری حرفه ای هستیم اما من چون بزرگترم بهترم بعد مارسل گفت
خوبه فقط یه ربع بزرگتری ها گفتم همونم حساب میشه که مادرمون صدامون کرد گفت شما دوتا خسته نشدین بیاین شام و رفتیم شام خوردیم و برگشتیم اتاق من و چون اتاق مارسل هنوز کار داشت مارسل تو اتاق من چند روز میخوابه .از زبان کاگامی:بعد اینکه برگشتم خونه مادرم گفت چی شده چرا ناراحتی گفتم آدرین میگه که عاشق یه نفر دیگه بوده و الان بهش رسیده و گفت که دیگه نمیتونیم باهم باشیم مادرم هم گفت منم میخواستم باهاش دیگه دوست نباشی گفتم چرا مادر ؟؟؟گفت قراره برگردیم به کشور خودمون ژاپن گفتم چی اما من مادرم گفت اما و اگر نداره همین الانم دیر کردیم فردا قراره برگردیم گقتم ولی مادر مادرم گفت این بحث تمومه باید بریم و رفتم اتاقم و خیلی ناراحت بودم که هم آدرین رو از دست دادم و هم برمیگردیم ژاپن
خوبه فقط یه ربع بزرگتری ها گفتم همونم حساب میشه که مادرمون صدامون کرد گفت شما دوتا خسته نشدین بیاین شام و رفتیم شام خوردیم و برگشتیم اتاق من و چون اتاق مارسل هنوز کار داشت مارسل تو اتاق من چند روز میخوابه .از زبان کاگامی:بعد اینکه برگشتم خونه مادرم گفت چی شده چرا ناراحتی گفتم آدرین میگه که عاشق یه نفر دیگه بوده و الان بهش رسیده و گفت که دیگه نمیتونیم باهم باشیم مادرم هم گفت منم میخواستم باهاش دیگه دوست نباشی گفتم چرا مادر ؟؟؟گفت قراره برگردیم به کشور خودمون ژاپن گفتم چی اما من مادرم گفت اما و اگر نگاه همین الانم دیر کردیم فردا قراره برگردیم گقتم ولی مادر مادرم گفت این بحث تمومه باید بریم و رفتم اتاقم و خیلی ناراحت بودم که هم آدرین رو از دست دادم و هم برمیگردیم ژاپن
از زبان گابریل یا هاک ماث :چه احساس منفی قوی ای رو احساس میکنم دکمه های روی عکس امیلی رو به ترتیب فشار دادم و رفتم پایین و گفتم نورو داگ ویز رایز و به هاک ماث تبدیل شدم آه احساس دختری که عشقشو از دست داده فقط منم که میتونم حس تو رو درک کنم پرواز کن آکوما کوچولوی من و شرورش کن فلش بک به زمانی که مرینت و مارسل میخوان بخوابن از زبان مرینت :من و مارسل میخواستیم بخوابیم و همش میگفتیم تو رو تخت بخواب من رو مبل و آخرش تصمیم گرفتیم هر دومون رو زمین بخوابیم 😂 بعد جا پهن کردیم و گرفتیم خوابیدیم
چند ساعت بعد از زبان مرینت :نصف شب تشنم شد آب خوردم میخواستم بخوابم که یهو یه چیزی بوم صدا کرد ولی خوشبختانه مارسل بیدار نشد منم پاشدم و گفتم تیکی اسپاتس ان و رفتم ببینم باز کی شرور شده .لحظاتی پیش از زبان آدرین :خوابیده بودم که یهو یه چیزی بوم صدا کرد و سریع بیدار شدم پلگ هم بیدار کردم گفتم وقت تبدیله پلگ گفت بیخیال بیا پنیر بخوریم منم گفتم پلگ کلاوز اوت و رفتم ببینم کی شرور شده .از زبان لیدی باگ :رفتم دیدم اسم شرور گل رز هست که میتونه با رز هایی که پرت میکنه آدم هارو فلج کنه یا تبدیل به گل کنه دیدم کت نوار هم اومد و گفت سلام بانوی من گفتم سلام بزن بریم شکستش بدیم گفت بریم بعد کلی جنگیدن گفتم لاکی چارم و یه دسته گل شبیه گل رز های اون به من داد و فهمیدم چی کار کنیم بعدش با کت رفتیم جایی که مارو نبینه و بهش گفتم
افزایش قدرت نامرئی رو بخور بعدش اون کممبر نامرئی شدن رو خورد منم ماکارون رو بعدش که نامرئی شدیم من یک گل به کت دادم یکی هم خودم برداشتم و اون که مدام داشت رز پرتاب می کرد جیغ زدیم و وانمود کردیم به ما هم گل رز خورده گل هارو انداختیم و اون مارو اصلا نمی دید بعدش کت یواشکی رفت و گل رو که وسیله آکوما تیز اون بود برداشت و با کتکلیزم نابود کرد و ما دوباره مرئی شدیم و آکومارو گرفتم و دسته گل رو انداختم گفتم میراکلس لیدی باگ و همه چی درست شد که فهمیدیم کاگامی بوده و گفت آدرین با من بهم زد و مادرم هم گفت بریم ژاپن منم ناراحت شدم ولی فهمیدم باید به تصمیم مادرم احترام بزارم و ماهم گفتیم باشه و کاگامی رو بردیم خونشون و از کت خداحافظی کردم و رفتم خونه که یهو ....خب دوستان بزنید صفحه بعدی
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خوب بود
اما داری از روی یک تست دیگه هم مینویسی اخه یه چیزاییش شبیه اون بود
بعد ها ایده خودم هست و دارم روی پارت ۷ کار میکنم و پارت هفت و همینطور بقیه پارت ها کلا فرق میکنه
ج.چ:مارسل دیدش
ممنون که خوندی وقتی پارت بعدی اومد خودت میبینی