
سلام این اولین بار منه که دارم داستان مینویسم و شاید خیلی طولانی نباشه ولی بعدا طولانی تر میشه و این داستان از ادامه فصل ۳ مینویسم و داستان از اونجایی شروع میشه که مرینت آدرین کاگامی رو در حال 💑 میبینه و داستان از اونجا شروع میشه بریم برای داستان

اول بالا رو بخونید خب از زبان مرینت : وقتی که اون صحنه رو دیدم دنیا رو سرم خراب شد کم مونده بود گریم بگیره ولی خودم رو نگه داشتم بعد اینکه بستنی تموم شد از لوکا خداحافظی کردم و به آلیا گفتم من حالم خوب نیست میرم خونمون و اونم گفت باشه و رفتم تو اتاقم و خیلی گریه کردم با خودم گفتم من چرا هنوز با اون کاگامی دوستم دیگه دوستی ای بین من و اون وجود نداره و اون روز رو با ناراحتی گذروندم . فلش بک به وقتی که مرینت رفت از زبان آلیا :بعد رفتن مرینت دیدم بقیه هم کم کم رفتن و نینو هم خداحافظی کرد و من اونجا نشستم و فهمیدم مرینت چرا ناراحته و اتفاق هایی که افتاد مثل کشف هویت ما چهارتا برای هاک ماث و کلویی فکر کردم
فردا صبح از زبان مرینت :بیدار شدم و تیکی رو هم بیدار کردم و از ماکارون هایی که از شب تو اتاقم مونده بود به تیکی دادم و خودمم رفتم پایین صبحانه خوردم و برگشتم بالا دیدم تیکی (نکته امروز تعطیله )ماکارونش رو تموم کرده و گفتم وقت تبدیله تیکی اسپاتس ان و جعبه معجزه گر رو برداشتم و رفتم خونه ی استاد فو و وسایلی که داده بود به من رو گذاشتم جای همیشگی چون هاک ماث نفهمیده بود که خونه استاد کجاست و کوامی هارو آزاد کردم و اونا اومدن بیرون و شیطونی میکردن و من و تیکی جلوشون رو گرفتیم و من گفتم که از این به بعد من نگهبان هستم و باید به حرفم گوش بدید و اونا هم تسلیم شدن و گفتن ما گشنمونه و خوشبختانه یه عالمه ماکارون آورده بودم دادم بهشون و بعضی هاشون گفتن ما گیاه خواریم و رفتم نگاه کردم دیدم یکم کاهو و هویج بود و بردم دادم به گیاه خوارا خودم هم رفتم به چیز هایی که به جعبه و کوامی ها مربوط بود رو خوندم و بد بختانه تبلت استاد فو دست هاک ماثه ولی استاد فو برای من هر چیزی که داخل تبلت بود رو برام نوشته بود
با خودم گفتم بهتره هویتم رو به کسی که قابل اعتماد هست بگم و اون کسی نیست جز روباه قرمز تبدیل شدم و به آلیا زنگ زدم و گفتم آلیا بیا به آدرسی که میگم اونم گفت باشه حتما لیدی باگ از زبان آلیا : با خودم گفتم یعنی لیدی باگ چیکار داره اما باید زود برم و رفتم در زدم لیدی باگ باز کرد رفتم تو از زبان لیدی باگ : آلیا گفت اینجا کجاست و منم همه چیرو توضیح دادم بعد آلیا گفت متاسفم بابت کاری که کردم گفتم آلیا تقصیر تو نبود و همه ی این
اتفاقا تقصیر هاک ماثه و من با اعتمادی که به تو دارم میخوام هویتم رو به تو بگم ولی ممکنه رابطمون مثل قبل نشه گفت لیدی باگ تو هر کسی که باشی بهترین دوست و همکار من هستی گفتم پس باشه تیکی اسپاتس اف و آلیا کلا کپ کرده بود و گفت مرینتتت تو لیدی باگ پس گفتم میدونم آلیا و گفتم بیاین بیرون و آلیا تا تریکس رو دید سریع تو دستش گرفت و گفت دلم برات تنگ شده بود تریکس اون هم گفت منم همینطور و باهم کلی خوش و بش کردن
بعد من به آلیا گفتم من این بار میخوام کار رو یکسره کنم و هاک ماث رو شکست بدیم تا شهر آزاد بشه و برای این کار میخوام تیم جمع کنم به من کمک میکنی گفت البته مرینت اینکه کت نوار هم هست دیگه گفتم البته تیممون بدون پیشی تیم نمیشه و بقیه چیزارو توضیح دادم و گفتم دیگه وقت نهار شده تقریبا فردا تو مدرسه میبینمت و پس فردا میراکلس هارو پخش میکنیم باشه آلیا اونم گفت باشه دختر خداحافظ و رفتم خونه و ناهار خوردم و یادم افتاد که
فردا امتحان شیمی دارم و خانم مندلیف منو میفرسته دفتر مدیر اگه نخونده باشمو و نشستم تا ساعت پنج بکوب خوندم و یکم هم تکلیف داشتم و تیکی و بقیه کوامی ها (نکته : کوامی ها قول دادن که شلوغ نکنن و به خاطر همین مرینت اونارو باز گذاشته بود )هی حرفای امیدوار کننده میگفتن و من گفتم اگه انقد با این حرفا حواسمو پرت نکنین شاید یادم بیاد 😂اونا هم خندیدن
بعد انجام تکالیفم گرفتم خوابیدم .از زبان آدرین :ساعت ۴:۴۵ بود و آماده شده بودم برم کلاس شمشیر بازی با کاگامی (همگی بگین لعنت بر سوسک ژاپنی🤣 )و با بادیگاردم رفتم و بعد تموم شدن کلاس رفتم که لباس عوض کنم تا برم دیدم پلگ همه ی پنیر هارو تموم کرده و سکسکه گرفته انقدر خورده بود منم گفتم ای شکمو و گفت آدرین بزن پشتم منم یکی محکم زدم بعد گفت چه خبرته گفتم خودت گفتی رفتم خونه بعدش تکالیفم و امتحان شیمی هم خوندم و انجام دادم شام خوردم و خوابیدم از زبان مرینت با صدای مامانم بیدار شدم و گفت مرینت بیا شام منم رفتم شام خوردم و برای کوامی ها هم ماکارون دادم اونا خوردن و خوابیدن من هم گرفتم خوابیدم (ای خوابالو مرینت ) خب دوستان بزنید صفحه بعدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خیلی عالی بود💖💖مشتاقانه منتظر بقیشم.باقدرت ادامه بده.به داستان های منم سر بزن و لطفا نظر بده.لایک کردم:لایک
ممنون و حتما من تا پارت ۵ نوشتم و تستچی یکم دیر منتشر میکنه
عالی بود 💐
ممنون